سردار شهید حاج قاسم سلیمانی باید با نگاه پهلوانی و قهرمانی روایت شود فیلم سینمایی ماهور اکران می‌شود حاشیه‌نگاری در آستانه اعلام لیست فیلم‌های جشنواره فجر قصه‌های دیروز شهدا برای نوجوانان امروز | درباره مجموعه‌مستند قصه‌های سنگر ما آموزش داستان نویسی | از سنگ و آب و شیاطین دیگر (بخش دوم) دوبله سریال‌های خارجی برای نوروز ۱۴۰۴ آغاز شد اگر دولت آبادی کلیدر را در تلگرام می نوشت انتشار کتاب آیین نگارش تحلیلی: نوشته‌هایی درباره خط، زبان انشا و ادبیات، اثری دیگر از امید مجد درباره زبان فارسی میلاد کی‌مرام با فیلم سالن چهار در راه فجر چهل و سوم میزبانی جشنواره چنای هند از سه فیلم ایرانی مرگ مشکوک جف بینا، کارگردان آمریکایی در خانه‌اش برندگان انجمن ملی منتقدان فیلم آمریکا را بشناسید همه چیز درباره سریال فریبا + بازیگران و خلاصه داستان مرتضی عقیلی، بازیگر قبل انقلاب و ابوالفضل پورعرب هم‌بازی شدند سریال ترور روی آنتن شبکه سه + زمان پخش ارکستر موسیقی ملی با کنسرت شُعله دارم بر زبان، روی صحنه می‌رود بازیگران سریال یک، سه، هفت منوچهر هادی معرفی شدند صفحه نخست روزنامه‌های کشور - یکشنبه ۱۶ دی ۱۴۰۳
سرخط خبرها

حکایت راه پرپیچ وخم و صفحه کلاچ‌های ساییده

  • کد خبر: ۱۲۸۸۵۲
  • ۱۸ مهر ۱۴۰۱ - ۱۲:۲۲
حکایت راه پرپیچ وخم و صفحه کلاچ‌های ساییده
امید مهدی نژاد - شاعر و نویسنده

سال‌ها پیش گوساله بازیگوشی به همراه پدر و مادر گاوش در دهکده‌ای واقع در بیشه‌ای دور زندگی می‌کردند.

پدر گوساله به کار باربری و مادرش به کار شیردهی اشتغال داشت و خودش از آنجا که هنوز به سن قانونی کار نرسیده بود روز‌ها به گشت و گذار در بیشه می‌پرداخت و شب‌ها هم مثل بقیه می‌خوابید.

گوساله بازیگوش یک روز تصمیم گرفت تا انتهای بیشه برود و از آن عبور کند و به آن طرفش برسد. پس با تلاش فراوان از میان بوته‌ها و درختچه‌ها راه پرپیچ وخمی باز کرد و به آن طرف بیشه رسید و متوجه این حقیقت شد که آن طرف بیشه هم مثل این طرف بیشه است. نزدیک غروب پدر و مادر گوساله و صاحبشان که متوجه جای خالی گوساله شده بودند دنبال او گشتند و از راه پرپیچ وخمی که گوساله باز کرده بود به آن طرف بیشه رسیدند و از همان راه گوساله را به دهکده برگرداندند.

فردای آن روز سگی که از آنجا می‌گذشت از همان راه عبور کرد. مدتی بعد چوپانی به همراه گله اش از طریق همان راه پرپیچ وخم از آن طرف بیشه به این طرف بیشه آمد. مدتی بعد رهگذرانی که قصد عبور از آن سوی بیشه به این سوی بیشه یا از این سوی بیشه به آن سوی بیشه را داشتند در حالی که به باعث و بانی آن راه پرپیچ وخم و غیراستاندارد فحش می‌دادند از همان راه استفاده کردند.

پس از مدتی آن راه به راه اصلی تبدیل شد مدتی بعد با طرح گسترش و نوسازی بافت روستایی به جاده اصلی روستا تبدیل شد و مدتی بعدتر با طرح تبدیل روستا به شهر به خیابان اصلی شهر مبدل شد.

سال‌ها اتومبیل‌ها با زحمت و نیم کلاچ بسیار سربالایی‌ها و سرپایینی‌ها و پیچ وخم‌های متعدد آن جاده را طی می‌کردند و دیسک و صفحه شان به خاک فنا می‌رفت و هیچ کس نمی‌توانست راه جدیدی طراحی کند، زیرا این کار نیازمند تملک بافت مسکونی اطراف و تغییر کاربری و تخریب آن‌ها بود و شهرداری توانایی تأمین هزینه این کار را نداشت و در تمام این مدت بیشه پیر و خردمند ـ که در ادامه به روستای پیر و خردمند و در ادامه به شهر پیر و خردمند تبدیل شده بود ـ به سختی‌هایی که انسان‌ها برای عبور از این راه پرپیچ وخم و غیراستاندارد تحمل می‌کردند نگاه می‌کرد و در دلش قارقار می‌خندید که این بیچاره‌ها دوست دارند راهی را با زحمت و دشواری و فحش بسیار طی کنند، اما یک بار از خودشان نپرسند آیا راه بهتری وجود دارد یا نه و اگر هم می‌پرسند دیر بپرسند. آری، بیشه پیر و خردمند واقعا مرض داشت.

گزارش خطا
ارسال نظرات
دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تائید توسط شهرآرانیوز در سایت منتشر خواهد شد.
نظراتی که حاوی توهین و افترا باشد منتشر نخواهد شد.
پربازدید
{*Start Google Analytics Code*} <-- End Google Analytics Code -->