انگاره نقاشی ذهنی از چیزی است که به جای آن در ذهن فرد مینشیند و دارای قدرت است. منظور از قدرت در اینجا زمینه اثرگذاری بالای انگاره است، زیرا غالبا بر پایه انگاره خود از یک چیز، به آن دل میدهیم یا از آن دل میکنیم. برای رسیدن به آن تلاش میکنیم، منابع و ابزارهای مناسب آن را مییابیم و در نهایت، کامیابی یا ناکامی خود را با تعیین هدف رقم میزنیم. در این زمینه، پروفسور احد فرامرز قراملکی، استاد دانشگاه تهران، نیز کتاب ارزشمندی با عنوان «قدرت انگاره» نوشته است.
بر این اساس، هرگاه نقاشی ذهنی زن از خود یک شیء جنسی باشد، انگیزه فراوانی برای رسیدگی و پایش فراوان چهره و اندام خود مییابد و از اهداف مهمش در زندگی داشتن بدنی با ظاهر ویژه و بسیار جذاب خواهد بود که برای رسیدن به آن بسیار تلاش میکند. میتوان فرایند عامی برای خودشیءانگاری زنان در جامعه ترسیم کرد بدین صورت که ابتدا بعد بدنی زن در جامعه برجسته میشود و شیءانگاری زن رواج مییابد.
در شرایطی که زمینههای روانی در زنان نیز مساعد باشد و بهویژه دچار مشکل عدم خودشناسی باشند، خودشیءانگاری که نوعی ابزارانگاری است در ایشان درونی میشود، زیرا اگر هر فردی خود را بشناسد، بدین معنا که بداند هدف خداوند از خلقتش چه بوده و چه استعدادها و ارزشهایی در وجودش نهفته است که میتواند آنها را شکوفا سازد و موجب سعادت پایدار خود و دیگران شود، با وجود شرایط نامناسب جامعه، هرگز بهراحتی به مشکلاتی از جمله خودشیءانگاری مبتلا نمیشود.
بر اساس تحقیقاتی که در غرب انجام شده است، خودشیءانگاری علائم و عوارض متعددی دارد که مهمترین آنها عبارتاند از نارضایتی از بدن، شرم از بدن، ارجگذاری کم به بدن، رژیم غذایی مضر، اختلال تغذیه، اضطراب از ظاهر، کاهش تمرکز، فقدان آگاهی درونبینانه، کاهش نشاط، روانرنجوری، عواطف منفی، علائم افسردگی، خجالت، احساس تحقیر و انزجار، عزت نفس پایین، خجالتکشیدن از بدن در طی رابطه جنسی، عملکرد جنسی ضعیف، عزت نفس جنسی پایین و توانایی جنسی پایین.
در سال ۱۹۹۷ انتشار نظریه «شئانگاری» از سوی فردریکسون و رابرتس در فصلنامه روانشناسی زنان چهارچوبی رسمی ایجاد کرد تا راههای متعدد اثرگذاری بر زندگی زنان درفرهنگی که بدن زنان را شئ جنسی انگاشته، به شکل نظاممند بررسی شود. در واقع خودشئانگاری در زنان پیامد روانشناختی در مواجهه دائمی با تجربههای شئانگاری جنسی است؛ یعنی فرد به خود همچون شئ جنسی مینگرد و برای خود ارزشی در حد یک شئ جنسی قائل است.
این در حالی است که اگر فرد دارای ذهن فلسفی باشد از جامعیت فکری، نقدپذیری و انعطاف و نیزعمیق شدن در امور، برخوردار بوده و هرگونه ایده و رفتار به ظاهر زیبا، ولی در باطن خفتبار را به راحتی نخواهد پذیرفت. روشن است که زنان با آشکارسازی و عرضه زیبایی و جذابیتهای جنسی خود در عرصه عمومی اجتماع و تمایل بدان که عموما در اثر خودشئانگاری و غفلت از ارزشهای اصیل انسانی رخ میدهد، موجب فروکاستی شأن و شخصیت و منزلت خود میشوند.