تلاش برای تاراندن مرگ و رسیدن به بی مرگی، در همه فرهنگهای کهن، جایگاهی ویژه داشته است. در فرهنگ کهن ایران زمین هم این مهم، در قالب یک افشره گیاهی، جلوه یافته است. در اساطیر ایرانی، «نوش دارو» شربتی گیاهی بوده که میتوانسته مرگ را به ویژه از پیکر مجروحان دور کند؛ چنان که وقتی رستم، ندانسته پهلوی فرزند جوانش سهراب را میدرد، میکوشد تا با گرفتن نوش دارو از کاووس شاه، او را از مرگ برهاند که البته با ناجوانمردی پادشاه، ممکن نمیشود.
گرت هیچ یادست کردار من
یکی رنجه کن دل به تیمار من
از آن نوشدارو که در گنج تست
کجا خستگان را کند تن درست
به نزدیک من با یکی جام میسزد گر فرستی هم اکنون به پی
مگر کاو به بخت تو بهتر شود
چو من پیش تخت تو کهتر شود...
نوش دارو، از افشره گیاهی به نام «هوم» فراهم میآمده؛ و هوم هم مثل همه عناصر فرهنگ ایرانی، صورتی این جهانی و صورتی آن جهانی داشته است. هوم در آسمانها نام ایزدی است که قربانی میشود تا رضایت دیگر ایزدان فراهم شود؛ در زمین، اما هوم، افشرهای گیاهی بوده که خاصیت سکرآوری داشته و در آیینهای مغان، فراوان استفاده میشده است.
راز چگونگی تهیه شربت هوم، در نزد طبقه مغان بوده و فاش نمیشده؛ و از همین رهگذر است که امروزه اطلاعی دقیق درباره ترکیبات این شربت گیاهی در دست نیست. با این وجود، هوم، نام گیاهی است که در همه کوهپایهها میروید و افشره آن، دست کم، احتمالا یکی از اجزای اصلی شربت هوم بوده است.
در خراسان، در کوه و تپه ها، آنچه عموما به عنوان گیاه هوم شناخته میشود، زیرگونهای از هوم است که در عوالم گیاه شناسی، به عنوان «هومَک» ثبت و ضبط شده است؛ گیاهی شاخه شاخه و بی برگ، با میوههای ریز قرمزرنگی که عموما در انتهای تابستان و شروع پاییز میرسد.
گیاه هوم یا «افدرا» در فولکلور «اُرمک» یا «ریش بز» خواند میشود. در روستاها، وقتی میخواهند مشک بسازند، پوست دباغی شده و دوخته شده را یک بار هم همراه شاخههای هوم، میجوشانند که این جوشاندن مشک را پاکیزه میکند تا بتوان در آن، مواد خوراکی را نگه داشت.
علاوه بر بوتههای فراوان هومک که تقریبا در همه کوه و تپههای اطراف مشهد میروید، بوتههای هوم هم کم و بیش در همین کوه و تپهها دیده میشود. بوتههای هوم، به ویژه با میوههای تمشک مانندشان که طعم تقریبا شیرینی هم دارند، کاملا از دیگر بوتهها متمایز هستند.
دست کم یک بوته بزرگ هوم هم در مسیر قله زو، در حاشیه جنوبی کوه پارک هست؛ در حاشیه مسیر پاکوبی که طبیعت گردان را به قله میرساند. کاش کسی از مسئولان شهرداری همت کند و تابلویی پای آن بوته بگذارد و توضیحاتی بنویسد درباره این گیاه اساطیری که خودش به تنهایی موزهای است از باورهای ایران کهن.