اوشین مهمان برنامه ۱۰۰۱ و جناب خان می‌شود + زمان پخش و تیزر بازیگر برنده اسکار در فیلم جدید «بازی‌های گرسنگی» سعید روستایی و پیمان معادی در کن ۲۰۲۵ + عکس واکنش رامبد جوان به شباهت «۱۰۰۱» با «خندوانه» فیلم‌های آخر هفته تلویزیون (۱ و ۲ خرداد ۱۴۰۴) + خلاصه داستان و شبکه پخش یادی از فضل‌الله آل داود، ملقب به بدایع‌نگار آستان قدس رضوی | صدای مردم بی‌صدا بود اولین تریلر انیمیشن «زوتوپیا ۲» منتشر شد + فیلم فیلم‌برداری سریال حضرت «موسی (ع)» به زودی آغاز خواهد شد هنر از یادرفته نقاشی قهوه خانه‌ای؛ در گفت‌و‌گو با محمدرضا حمیدی، از معدود بازماندگان نقاشی قهوه خانه‌ای کشور نقد ادبی و داستان نویسی ایران در گفت وگو با حسین آتش پرور | اگر نویسنده حرفی نداشته باشد، گم می شود تأثیر قطعی برق بر وضعیت چاپخانه‌ها و صنعت نشر کتاب مشهد | نمایشگاه تمام شد، کتاب‌ها چاپ نشد آغاز فروش بلیت کنسرت «ایرانم» علیرضا قربانی با قطعات جدید صفحه نخست روزنامه‌های کشور - چهارشنبه ۳۱ اردیبهشت ۱۴۰۴
سرخط خبرها

شهادت باباعلی

  • کد خبر: ۱۳۱۷۹۷
  • ۰۷ آبان ۱۴۰۱ - ۱۵:۱۳
شهادت باباعلی
زندگی مان را وقف هنر کردیم. از اول ابتدایی رفتیم توی گروه سرود و درحالی که معنی و حتی تلفظ درست خیلی از سرود‌ها را نمی‌دانستیم، آن‌ها را می‌خواندیم.
قاسم رفیعا
نویسنده قاسم رفیعا

ما چه می‌دانستیم نمایش چیست. میان آن شور و هیجان انقلاب، بچه‌های کوچه آسیا نمایشی را در مسجد موسی بن جعفر (ع) به صحنه بردند که اسمش «شهادت باباعلی» بود؛ از این نمایش‌هایی که خان ورعیتی بود و با پنبه برای باباعلی که برادرم بود، ریش درست کرده بودند.

شب اول، آخر نمایش هماهنگ کرده بودند از بسیج تفنگ آورده بودند و مثلا باباعلی را با شلیک واقعی کشتند. حدودا نصف جمعیت مسجد ریختند توی کوچه و باباعلی تقریبا به طور واقعی شهید شد.

شب‌های بعد فقط تفنگ را نشانه گرفتند و باباعلی شهید شد. شب آخر تفنگ را هم ندادند. یکی با ته کانادا درای به ته سینی زد و باباعلی شهید شد. آن زمان‌ها ما افکت چه می‌دانستیم چیست.

ما قبل از آن، فیلم‌های سینمایی را در مساجد می‌دیدیم. مرتب «توبه نصوح» را به ما نشان می‌دادند و ما از هرچه تاریکی و مرگ بود، وحشت داشتیم. شب‌ها از ترس خوابمان نمی‌برد. چند شب بعد می‌گفتند فیلم امشب «عقاب هاست» به کارگردانی ساموئل خاچیکیان. بعد که ما را می‌نشاندند پای پرده، باز به ما «توبه نصوح» نشان می‌دادند. به زور می‌خواستند ما را توبه بدهند، درحالی که ما هنوز گناهی مرتکب نشده بودیم.

کم کم ما فهمیدیم نمایش فقط برای ترسیدن و کشته شدن نیست؛ چون چند نفر از بچه‌های بااستعداد طرقبه در سالن اداره آموزش وپرورش، نمایش کمدی «یک تخت و دو نفر» را اجرا کردند و ما از فردا همه رفتیم دنبال بازیگری.

مردم چنان استقبالی از نمایش کردند که نزدیک یک ماه هرشب اجرا داشتند، به طوری که من خودم چندبار نمایش را دیدم و تقریبا همه متن را حفظ بودم و زمانی که با اقوام به ته شخکو می‌رفتیم، جلوی آن‌ها یک تخت و دو نفر را اجرا می‌کردیم.

هنر خودش آمد داخل زندگی ما و نگذاشت ما مهندس و دکتر و بنگاه دار و صاحب مکنت و دارایی شویم و ما ناچار شدیم به ناداری عادت کنیم.

زندگی مان را وقف هنر کردیم. از اول ابتدایی رفتیم توی گروه سرود و درحالی که معنی و حتی تلفظ درست خیلی از سرود‌ها را نمی‌دانستیم، آن‌ها را می‌خواندیم. به جایی رسیدیم که گروه سرود طرقبه، رتبه دوم کشور را کسب کرد.

درحالی که گروه سرود آباده در کشور سوم شد. همان گروهی که سرود «دیشب خواب بابامو دیدم دوباره» را می‌خواند؛ و چقدر آدم اعصابش به هم می‌ریزد که ببیند هر شب در تلویزیون، گروه رقیبش را نشان می‌دهند و مردم شهرش حتی نمی‌دانند بچه‌های خودشان خیلی از این گروه بهترند.

سرود، خودش قصه‌های بسیاری دارد که به وقتش خواهم گفت.

گزارش خطا
ارسال نظرات
دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تائید توسط شهرآرانیوز در سایت منتشر خواهد شد.
نظراتی که حاوی توهین و افترا باشد منتشر نخواهد شد.
پربازدید
{*Start Google Analytics Code*} <-- End Google Analytics Code -->