آیت الله حسینی بوشهری: متناسب با فضای مذهبی شهر قم، تورهای گردشگری ـ زیارتیِ بین‌المللی ایجاد شود آغاز کلاس‌های آموزشی حج تمتع دانشگاهیان حوزه‌های علمیه در حل مشکلات و پاسخگویی به شبهات نقش تاثیرگذار دارند سه انتصاب جدید در موزه ملی انقلاب اسلامی و دفاع مقدس برنامه‌ریزی گسترده مساجد مشهد برای میزبانی از ۱۵۰۰ زائراولی در دهه کرامت ۱۴۰۴ تجمل با ما چه می‌کند؟ کتابی که نور است | قرآن به روایت صحیفه سجادیه دومین جشنواره ملی «فیلم و فیلمنامه ایثار» فراخوان خود را منتشر کرد ششمین اجلاسیه بین‌المللی حضرت رضا(ع) اردیبهشت ۱۴۰۴ برگزار می‌شود پرونده عمره تا کمتر از ۱۰ روز دیگر بسته می‌شود | آغاز حج تمتع از نیمه اردیبهشت ۱۴۰۴ بازدید سفیر عربستان از کلاس‌های آموزشی حجاج ایرانی برنامه‌های هفته هنر انقلاب اسلامی در خراسان رضوی اعلام شد + فیلم یادی از امیر سپهبد شهید صیاد شیرازی به مناسبت سالروز شهادتش | او پاسدار وطن بود خوبی ماندگار ضرورت شناخت امام زمان (عج) در عصر غیبت | برکت حیات ما از اوست تشیع پیکر شهید جانباز «حبیب ضیایی‌پور» در مشهد برگزار شد شناخت امام رضا (ع) تنها به زیارت محدود نمی‌شود آیین شکرانه هجدهمین سال حرکت نورانی «زیر سایه خورشید» در حرم امام رضا (ع) برگزار شد سردار یوسفعلی زاده: اجازه ندهیم حماسه بزرگ دفاع مقدس دچار انحراف و تحریف شود برگزاری راهپیمایی جمعه ۲۲ فروردین ماه در مشهد| اعتراض به سکوت جهانیان در برابر قتل عام مردم غزه
سرخط خبرها

پای سفره آقا

  • کد خبر: ۱۳۷۵۰۳
  • ۰۹ آذر ۱۴۰۱ - ۱۶:۵۵
پای سفره آقا
بعد از ماجرای شعر «بچه محله امام رضا»، اتفاقات بانمکی افتاد...
قاسم رفیعا
نویسنده قاسم رفیعا

بعد از ماجرای شعر «بچه محله امام رضا»، اتفاقات بانمکی افتاد؛ ازجمله یک دفعه به عنوان داور دعوت شده بودم به جشنواره آستان قدس رضوی. معاون آستان قدس روز اختتامیه جشنواره، بعد از سخنرانی پایانی و قبل از پایان مراسم، من را دعوت کرد روی سن و چهارتا ژتون غذای حضرت از جیبش درآورد و گفت:
- این چهارتا ژتون رو بگیر و برو غذا بگیر؛ این قدر نگو «سی ساله پای سفره‌ای آقا.»

اصلا بحث شوخ طبعی و سرگرمی ماجرا بود. ملت کلی خندیدند و من هم ژتون‌ها را گرفتم و، چون نزدیک ظهر بود، رفتم حرم و چهارتا غذا را گرفتم که ببرم خانه بخوریم. داخل حرم، یک مادر و دختر مشهدی داشتند می‌رفتند. دخترخانم من را شناخت. به مادرش گفت:
- مامان!‌ای همو نیست که مِگِه «سی ساله پای سفره‌ای آقا، منتظر یک ژتون غذایوم؟» حالا هرروز هرروز غذا می‌گیره، مبره خانه شان...

یک دفعه هم تو ارگ داشتیم با خانمم می‌رفتیم. یکی از بچه هایم، بغلم بود و دست یکی دیگر را گرفته بودم. خانمم هم داشت ویترین مغازه‌ها را نگاه می‌کرد. ما، چون پول نداشتیم، تفریحمان، نگاه کردن به ویترین مغازه‌ها بود!

یکی از کسبه، مرا شناخت و پرسید:
- شما بچه محله امام رضایی؟
گفتم:
- می‌گن!

بنده خدا اول من را برد سمت دوستان کاسبش که ایستاده بودند درمورد نرخ ارز با هم صحبت می‌کردند. رو به دوستانش کرد و گفت:
- این آقا، بچه محله امام رضاست.

کسبه محل، تحویل نگرفتند. باز ولم نکرد. دست مرا گرفت و برد داخل مغازه. حالا من را با این بچه‌ها دنبال خودش می‌کشید.
رفتیم داخل مغازه که یک فروشنده خانم داشت. رو کرد به فروشنده و گفت:
- زری! این آقا رو نگاه کن.

زری هم یک نگاه عاقل اندرسفیه به من کرد.

مغازه دار به زری گفت:
- حالا بعد قصه اش رو برات می‌گم.
بعد رو کرد به من و گفت:
- شما دیگه برو!
و من هم رفتم دیگه!

گزارش خطا
ارسال نظرات
دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تائید توسط شهرآرانیوز در سایت منتشر خواهد شد.
نظراتی که حاوی توهین و افترا باشد منتشر نخواهد شد.
پربازدید
{*Start Google Analytics Code*} <-- End Google Analytics Code -->