مراسم بزرگداشت مسعود کیمیایی در تهران برگزار شد شوک فرهنگی به سینمای مشهد | ماجرای تعطیلی دومین پردیس سینمایی ویلاژتوریست برگزاری دومین رویداد اهدا نشان مشهدالرضا(ع) | قدردانی از مفاخر مشهد + فیلم و تصاویر داوران بخش مستند فجر معرفی شدند توضیح وزارت فرهنگ درباره خبر بازداشت خبرنگار ایتالیایی نشان مشهد الرضا (ع) سبب ارتقای جایگاه تاریخی و توسعه گردشگری مشهد می‌شود رئیس حوزه هنری خراسان رضوی: نشان مشهدالرضا(ع) به شهر مشهد اعتبار بین‌المللی می‌دهد علیرام نورایی با «شکلات ششم» در راه جشنواره فیلم فجر جشنواره هند به فیلم پایانه سیروس همتی جایزه داد تولید مستند فرح توسط سازمان اوج مهران مدیری و الناز شاکردوست در فیلم کج پیله هم‌بازی شدند پیمان معادی و پریناز ایزدیار، مقابل دوربین فیلم زن و بچه سعید روستایی رفتند مدیرمسئول «نسیم بیداری» محکوم شد معرفی شورای سیاست‌گذاری جشنواره موسیقی نواحی الهه رضایی، مجری محبوب تلویزیون، در جشنواره فیلم رشد + عکس رونق فرهنگ در گرو توسعه زیرساختی | یادآوری پروژه های مورد انتظار فرهنگی، به بهانه روز مشهد مشهد با پیشینه تاریخی غنی، شایسته داشتن روز ملی است آغاز فیلم‌برداری سریال جدید منوچهر هادی سه فیلم سینمایی بنیاد فرهنگی روایت فتح در راه جشنواره فجر
سرخط خبرها

چرا داغ دل ما تازه مونده...

  • کد خبر: ۱۴۲۰۹۰
  • ۰۷ دی ۱۴۰۱ - ۱۶:۴۷
چرا داغ دل ما تازه مونده...
من را ببخشید که حالم خوش نیست، درست عین جانباز‌های اعصاب و روان که یک عده‌ای شان توی یک جای زمان متوقف شده و هر از گاهی دوباره لحظه هاشان از همانجا شروع می‌شود.

حالا من هی بنویسم هضمش کرده ام. هی بنویسم پذیرفتمش. هی بنویسم باهاش کنار آمدم. شما هم هی به به چه چه کنید و بگویید دمت گرم، ولی پشت چراغ قرمز، زیر دوش، توی خلوت و تنهایی ام، وقتی پسرم یا دخترم پتو روی سرشان کشیده اند و خواب اند دوباره ذهنم می‌رود همان سمت و سو، یعنی خوبم ها! یک هو یک بو یک خاطره، یک عکس، یک جمله، پرتم می‌کند به آن روزها... من را ببخشید که دروغ می‌گویم، ببخشید که ادای حال خوب‌ها را در می‌آورم.

من را ببخشید که حالم خوش نیست، درست عین جانباز‌های اعصاب و روان که یک عده‌ای شان توی یک جای زمان متوقف شده و هر از گاهی دوباره لحظه هاشان از همانجا شروع می‌شود.

من هم همین شکلی ام، از شب یلدا دلشوره اش می‌افتد به جانم و هر اناری که پاره می‌شود دل من است که خون چکان است، بیابانی مردم گله از دنیا و روزگار جز به خالقش نمی‌کنند، حالا من هزار صفحه بنویسم و شما هزار صفحه بخوانید نه من خالی می‌شوم نه شما می‌توانید یک لحظه اش را درک کنید. من چه دارم می‌گویم چه توقع‌ها دارم، دو همسایه در بم هم از شرایط همدیگر درک کامل و جامعی نداشته اند، آدمیزاد جزیره‌ای است، ساختاری است که فقط یک نسخه از او در جهان وجود دارد و پروردگار کار تکراری نمی‌کند.

همه کودکی ام همه خاطراتم همه لحظات و آناتی که می‌شد در پیر سالی مرورشان کنم، بمکمشان و از لعاب انداختنشان در ذهنم و دلم لذت ببرم در عرض یازده ثانیه نابود شدند.

من، خانه و مدرسه و پارک و باغی که می‌شد سال‌ها بعد دست نوه ام را بگیرم و بگویم اینجا مدرسه من بود، اینجا خانه ما بود، اینجا خاطرات من جوانه زد را به یکباره از دست دادم و این اصلا چیز کمی نیست.

نوزده سال است تن ماهی نمی‌خورم، نوزده سال است خانه مان لوستر ندارد و چندده تا شماره تلفن توی گوشی ام هست که هیچ کس آنور خط پاسخگو نیست... من یک تلخی بومی شده در جانم دارم که معلوم نیست کی دست از سرم بر دارد... کسی چه می‌داند شاید با مرگ ...

گزارش خطا
ارسال نظرات
دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تائید توسط شهرآرانیوز در سایت منتشر خواهد شد.
نظراتی که حاوی توهین و افترا باشد منتشر نخواهد شد.
پربازدید
{*Start Google Analytics Code*} <-- End Google Analytics Code -->