درگیری دو مربی بدنسازی به جنایت انجامید| قاتل بخشیده شد! آیا ادارات اراک و استان مرکزی فردا دوشنبه (۱۸ تیر ۱۴۰۳) تعطیل است؟ تهیه بسته‌های آموزشی وزارت بهداشت برای پیاده‌روی اربعین امکان تغییر گروه آزمایشی و حوزه امتحانی در کنکور ۱۴۰۳ وجود دارد؟ تصادف دو دستگاه خودرو پراید، سه مصدوم برجای گذاشت دستگیری عاملان قتل جوان شرور پس از سه هفته آیا ادارات استان قم فردا دوشنبه (۱۸ تیر ۱۴۰۳) تعطیل است؟ آیا قاتلان استخدام شده، ‌قاتلان سریالی هستند؟ حکم قصاص برای مامور پلیس صادر شد | شلیک مرگبار به متهم فراری نمک دریا دارای ناخالصی‌های سرطان‌زاست| آلودگی نمک‌های رنگی و سنتی به فلزات سنگین جنایت تکان‌دهنده با رویای مهاجرت از کشور ربودن زن جوان به بهانه ازدواج در تهران پلمب دو سالن زیبایی بدلیل تداخل پزشکی در مشهد(۱۷تیر ۱۴۰۳) مجازات حبس برای قاچاقچیان عروس دشت‌های ایران آیا ادارات استان یزد پنجشنبه‌ها تعطیل است؟ ۸۳ فقره سرقت از مجتمع‌های مسکونی در غرب مشهد رمزگشایی شد (۱۷ تیر ۱۴۰۳) کشف ۳۵۰۰ عدد قرص غیرمجاز از یک واحد صنفی متخلف در مشهد نتایج نهایی کنکور ۱۴۰۳ چه زمانی اعلام می‌شود؟ اسامی پذیرفته‌شدگان آزمون آموزگار ابتدایی و استثنایی ۱۴۰۳ اعلام شد + جزئیات دستگیری اعضای باند لیلا در لانه سیاه توسط پلیس مشهد + عکس
سرخط خبرها

مادر که باشی، با بچه‌های دیگر مهربان تری

  • کد خبر: ۱۴۵۴۴۲
  • ۲۵ دی ۱۴۰۱ - ۱۸:۱۹
مادر که باشی، با بچه‌های دیگر مهربان تری
به مناسبت تک روزی که در تقویم به نامشان شده است و باید به تعداد روز‌های سال تکثیر شود، سراغ چند نمونه از عاشق‌های درجه یکی می‌رویم که آن‌ها را «مادر» می‌خوانند و از مهری که تا ابد در قلب دارند، چندجمله‌ای می‌شنویم.

به گزارش شهرآرانیوز؛ تاکنون با آدم‌های عاشق صحبت کرده اید؟ از این عشق‌های تقلبی و ارزان نه! از آن اصلی هایش که از جان برای عشقشان مایه می‌گذارند، بیدارخوابی می‌کشند و پای نگرانی‌های ناتمامشان ذره ذره آب می‌شوند. خیلی وقت‌ها حتی یک تشکر خشک و خالی هم نمی‌شنوند و وقتی پای درددل هایشان می‌نشینی، می‌بینی بابت کار‌های نکرده، عذاب وجدان هم دارند! به مناسبت تک روزی که در تقویم به نامشان شده است و باید به تعداد روز‌های سال تکثیر شود، سراغ چند نمونه از عاشق‌های درجه یکی می‌رویم که آن‌ها را «مادر» می‌خوانند و از مهری که تا ابد در قلب دارند، چندجمله‌ای می‌شنویم.

دنیای من با وجود فرزندم تغییر کرده است

الهه کریمی - عضو گروه جهادی قرارگاه شهیدعلیمردانی

فاطمه نورای من چهل وچهارروزه شده است. یعنی من حالا یک مادر چهل وچهارروزه ام. زندگی من با سختی‌های جدیدش شیرینی عجیبی پیدا کرده است؛ نوعی جذابیت و تازگی متفاوت. من تجربه وقت گذاشتن برای دیگران به ویژه ایتام و کودکان نیازمند را در گروه داشتم و فکر می‌کردم حس مادری همان است، اما حالا مطمئنم مادرواقعی بودن فرق دارد. شیرینی اش بیشتر است، اما دل را‌ نمی‌زند. اصلا مادرشدن دل سوزی دوچندان از جنس دیگری می‌خواهد.

دخترم کوچک‌تر از آن است که از روز مادر و هدیه و این چیز‌ها سردربیاورد، اما همین چند روز پیش خطاب به خودش می‌گفتم: «آرزو دارم زودتر بزرگ بشی و برام نقاشی بکشی.» هنوز هم دغدغه گروه جهادی مان را دارم، اما دنیای من با وجود فرزندم تغییر کرده است؛ چون من خوش حال ترینم. نگاهم به بچه‌های دیگران هم از جنس دیگری شده است و دلم بیشتر برایشان می‌سوزد. انگار مادر که باشید، مهربان‌تر می‌شوید با همه بچه ها.

یک مادر، یک معلول و دنیایی از عشق

فاطمه کرمانی - خانه دار

بچه‌ای دارم که هیچ وقت بزرگ نمی‌شود. پسرم، ابوالفضل، یازده ساله و دچار فلج مغزی است. از وقتی به دنیا آمد، افتادیم در صف دکتر و بیمارستان. اکنون هم برای کلاس‌های کاردرمانی و گفتاردرمانی اش هر روز باید چهارده کیلوگرم وزن او را از پله‌های دو طبقه ساختمان بالا و پایین بیاورم. دیگر برایم دست و کمر نمانده است. رنجی که من از بزرگ کردن ابوالفضل کشیدم، به اندازه بزرگ کردن ۱۰ تا بچه است.

با این حال عذاب وجدان دارم از اینکه مادر خوبی نباشم. خیلی کار‌ها را‌ می‌خواستم برای بچه ام بکنم و نکردم؛ اما نتوانستم. همیشه با خودم می‌گویم اگر وضعیت مالی اجازه می‌داد، شاید الان بچه ام حرف می‌زد و راه می‌رفت. با همه سختی‌هایی که از بدو تولدش تا الان کشیده ام، اگر زمان به عقب برگردد، باز مادرشدن را انتخاب می‌کنم. سخت است، اما به سختی هایش می‌ارزد. اگر بچه نداشتم، زندگی ام یک چیزی کم داشت. حتی همین ابوالفضل با وضعیتی که دارد، برکت است.

تعریف اشتباه از مادر خوب

دیانا شنوایی - خانه دار

از من می‌شنوید، مادر‌ها سه دسته اند؛ گروه اول آن‌هایی هستند که وقتی بچه دار می‌شوند، وظایف را به این و آن محول می‌کنند و مثل دوران مجردی شان، می‌روند دنبال کار‌های موردعلاقه شان. گروه دوم آن‌هایی هستند که حس مسئولیت دارند و هم زمان به خود، بچه و همسرشان توجه می‌کنند. گروه سوم هم آن‌هایی هستند که خودشان را مثل من وقف بچه می‌کنند؛ چون فکر می‌کنند مادر خوب بودن یعنی همین. من در چند سال اول زندگی فرزندم، هم خودم و هم شوهرم را فراموش کردم.

نتیجه منفی اش را هم دیدیم؛ همه مان. اگر زمان به عقب برمی گشت، به جای این یک بچه، لذت مادرشدن را سه چهار بار تجربه‌ می‌کردم. دوم اینکه دانشم را درباره سبک زندگی بیشتر می‌کردم. سوم اینکه به مادرم بیشتر توجه می‌کردم؛ چون حالا معنی زحمت هایش را بهتر می‌فهمم. پنج شش ماهی می‌شود که جبران اشتباه‌های گذشته را شروع کرده ام. می‌دانید؟ چندتا پیراهن که بیشتر پاره می‌کنی، می‌فهمی چیز‌هایی که قبلا برایت خیلی مهم بودند، همه زندگی نیست و ارزش‌های دیگری هم وجود دارد.

مادر بودن را با هیچ چیز عوض نمی‌کنم

انسیه حیدرزاده - کارآفرین

از دوران مجردی، مهمانی که‌ می‌رفتیم، بچه‌ها را جمع می‌کردم در یک اتاق و سرگرمشان می‌کردم. اصلا یکی از آرزوهایم این بود که روزی مادربزرگ بشوم و نوه هایم بریزند اطرافم. خودم را بدون خانواده و چهار فرزندم نمی‌توانم تصور کنم و خارج از این چارچوب، زندگی برایم لذت ندارد؛ حتی اگر جلو پیشرفت‌های فردی ام را بگیرند.

مادرشدن برایم یک آرمان بود. با این حال، وقتی در بارداری اول و دومم ناچار شدم فعالیت اقتصادی را کنار بگذارم، برایم سخت بود. دروغ چرا؟ حس خوبی نداشتم. فرصت‌هایی برای رشد فردی ام وجود داشت که به دلیل ایفای نقش مادری نمی‌توانستم به طور کامل از آن‌ها استفاده کنم. این‌ها را بگذارید کنار لذت‌های مادری. مثلا حسم پس از اولین زایمان، وقتی که بچه ام را آوردند کنارم و‌ می‌خواستم به او شیر بدهم، واقعا لذت بخش بود. مجموع این دشواری‌ها و شیرینی‌ها به سمت شیرینی‌های مادری سنگین‌تر است. حالا که بچه هایم بزرگ شده اند، در مسیر فعالیت‌های اقتصادی با گام‌های بلندتری حرکت می‌کنم. من مادربودنم را با هیچ چیز عوض نمی‌کنم.

پس از تصادف فهمیدم مادری یعنی چه

ژاله شندری - راننده اتوبوس

تولد پسرم در پانزده سالگی ام انگار تنها تجربه حس زایمان و بچه داری بود. با وجود اینکه یک سال بعد هم دخترم به دنیا پاگذاشت و زندگی مان را شیرین‌تر کرد، همیشه فکر می‌کنم هنگامی که دختر دانشجویم را در تصادف از دست دادم، تازه حس مادری را تجربه کردم. داغ فرزند بدجور دل مادر را‌ می‌لرزاند. چنین دردی را فقط یک مادر می‌فهمد و بس، اما خیلی زود خودم را جمع وجور کردم. توکل کردم به خدایی که بهتر از من صلاحم را‌ می‌دانست و شکرگزار شدم. نمی‌دانم چرا، اما پس از آن داغ، آرام‌تر شدم، رابطه ام با خداوند شیرین‌تر شد و انگار بزرگ شدم.

از سال ۱۳۸۵ که گواهی نامه پایه یک گرفتم، مسیرم اول به جاده‌های بیابان و بعد به خیابان‌های شهر بازشد. نه اینکه بهانه اش فقط کمک خرج زندگی باشد، بلکه به دلیل شغل شوهرم که او هم راننده ماشین سنگین بود، به این کار علاقه‌مند شدم. دل دادم به کارم. حالا با وجود تنهافرزند و نوه ام، احساس خوشبختی می‌کنم. مردم هم از من رضایت دارند. همین کافی است.

دل مادر نمی‌گذارد بی مهری کنی

ندا قاسمی - کارگر

زندگی مشترک من از همان اول همین شکلی بود؛ با شوهری که معلولیت داشت و کارکردن من در خانه‌های مردم گذشت. تا وقتی پسرم کوچک بود، می‌گذاشتمش کنار شوهرم و‌ می‌رفتم سرکار، اما دخترم که به دنیا آمد، اوضاع سخت‌تر شد. دخترم هم معلولیت مغزی داشت و مجبور بودم بیشتر اوقات او را با خودم از این خانه به آن خانه ببرم. حالا که پانزده ساله شده، موقع کار مدام فکر می‌کنم در چه حال است.

مادر که باشی، برایت فرقی ندارد که فرزندت سالم است یا بیمار. دل مادر نمی‌گذارد به فرزندت بی مهری کنی. اتفاقا دخترم را خیلی دوست دارم. هیچ وقت هم از داشتن آن ناشکری نکردم. خداوند خودش بهتر می‌داند به چه کسی چه چیزی بدهد. حتما من صبر و تحمل سختی‌ها را دارم. گاهی به پسرم می‌گویم از روزی خواهرت است که زندگی ما می‌چرخد و به آن اعتقاد دارم. همین که دیگران برایم دعا می‌کنند، یعنی من خوشبختم. فقط آرزو دارم پسرم زودتر بزرگ شود و دستم را بگیرد. بقیه اش یک لقمه نان است که پیدا می‌شود.

مامان موفقیت‌ها

نادیا شایسته - کارآفرین صنایع خودرو

یازده سال پیش، یک روز عصر مثل همه خانم‌های خانه دار چای دم کرده بودم و منتظر همسرم بودم که به خانه بیاید و از کار و اتفاقات آن روزش برام بگوید. اما نیامد و هرگز نیامد؛ و من از آن روز به بعد تصمیم بزرگی گرفتم که در کنار مادری، ادامه دهنده راه همسرم باشم؛ یک تصمیم بزرگ برای ورود به عرصه کارآفرینی. من به یک بانوی کارآفرین و یک مادر خوشبختم.

برای مادر، خوشبختی آنجاست که بزرگ شدن و قدکشیدن فرزندش را به چشم ببیند. اصلا کامل شدن خوشبختی یک زن با مادرشدن رقم می‌خورد. مادرشدن بزرگ‌ترین موهبت و هدیه خداوند برای یک زن است. مگر می‌شود مادر شد و عاشق فرزند نبود؟ من مامان خوشبختی هستم. چون قدکشیدن فرزندم را به چشم دیده ام. بار‌ها پیش آمده است که به دلیل وضعیت کاری و خستگی، انرژی برای پخت غذا نداشته باشم، اما با شوق وارد خانه شده ام تا برای پسرم غذا درست کنم. چون وجود او برای من جاذبه انرژی است. این را هم مطمئنم که برای همه مادران هیچ چیز بهتر از دیدن سلامتی و موفقیت فرزند نیست و من این خوشی را برای همه مامان‌ها آرزو می‌کنم.

مامان ۱۲۷ عروس و ۸۰ داماد

زهره گودرزی - مدیر گروه حامیان اکرام

من مامان چندتا بچه هستم؟ [مکث کوتاه]من ۴۲۰ فرزند دارم؛ یک دختر و دو پسر و ۴۱۷ فرزند یتیم. تا این روز خدا این توفیق را به من داده است که مادر ۱۲۷ عروس خانم و ۸۰ آقاداماد باشم؛ دختر و پسر‌هایی که از مجموعه گروه حامیان اکرام ازدواج کرده اند و به خانه بخت رفته اند. تا حالا مامان این جوری دیده بودید؟ [خنده]شاید اغراق به نظر برسد، اما هیچ فرقی بین آن‌ها و سه فرزند خودم نیست.

این را هرفردی که برای کودکان محروم و یتیم کار می‌کند، تجربه کرده است و‌ می‌داند. من برای خوشبختی و موفقیت همه آن‌ها تلاش می‌کنم. یک مادر مگر چه چیزی برای فرزندش می‌خواهد؟ همین که او شاد باشد، برایش به اندازه یک دنیا ارزش دارد. روز مادر قشنگ‌ترین روز برای همه مادرهاست و در این میان بهترین هدیه موفقیت و عاقبت به خیری فرزندان است.

جان مامان...

افسانه شکرباری - سرپرست مرکز دختران کم توان ذهنی پردیس

بی شک مادری حس قشنگی باید باشد. تا زمانی که این حس را لمس نکرده باشی، نمی‌توانی واژه‌ای درخور برایش بیان کنی. من این حس را درک نکرده ام، چون فرزندی ندارم و مادر نشده ام، اما همه ۴۲ دختر کم توان ذهنی که سرپرستی آنان را برعهده دارم، برای من این حس مادری را تداعی می‌کنند؛ و چقدر این حس شیرین است. وقتی زهرا، یکی از دختران کم توان مرکز نگهداری پردیس، من را «مامان» صدا می‌زند، قند توی دلم آب می‌شود و با همه وجودم می‌گویم «جانِ مامان...»

برای همه بانوان روز زن حس وحال عجیبی دارد. مادرشدن یک ستاره پرنور در دل آسمانی تاریک است و چه چیزی بهتر از این می‌تواند باشد که نفست بند باشد به نفس یک انسان دیگر. من مطمئنم همه بانوان سرزمینم جز شادی و سلامت و پیشرفت تک تک فرزندان این سرزمین دل خوشی‌ای ندارند؛ حتی اگر مادر نباشند.

مادری برای خواهر و برادر

نرگس شفایی - کارآفرین حوزه زنان

هجده سال بیشتر نداشتم که پدرم به علت بیماری ازکارافتاده شد و نتوانست کار کند. با این اوضاع بود که به عنوان فرزند بزرگ‌تر وارد بازار کار شدم. پس از من پنج خواهر و برادر کوچک‌تر بودند که سن وسالی نداشتند. با این وضعیت باید کاری می‌کردم که بتوانم خانواده ام را اداره کنم. من از همان سال وارد بازار کار شدم. پس از کمی تحقیق تصمیم گرفتم که نانوایی داشته باشم. هم زمان تلاشم این بود که برای خواهر‌ها و برادرهایم مادری کنم. به همین دلیل از همان جوانی تصمیم گیرنده خانواده ام شدم.

با همین هدفی که داشتم، هیچ وقت از تلاش دست نکشیدم و حالا سه شرکت تعاونی دارم. من معتقدم خانم‌ها توانمندی‌های زیادی دارند، اگر توانمندی خود را دست کم نگیرند. این حرفم برای همه خانم‌های کشورم است؛ اینکه تک تک شما می‌توانید مادر باشید، شاغل باشید، کارآفرین باشید و... اگر و اگر اعتمادبه نفس داشته باشید. خانم‌های بسیاری برای مشاوره شغلی به من مراجعه می‌کنند. وقتی با آن‌ها صحبت می‌کنم، متوجه می‌شوم که فقط یک مشکل دارند؛ آن هم نداشتن اعتماد به نفس.

گزارش خطا
ارسال نظرات
دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تائید توسط شهرآرانیوز در سایت منتشر خواهد شد.
نظراتی که حاوی توهین و افترا باشد منتشر نخواهد شد.
پربازدید
{*Start Google Analytics Code*} <-- End Google Analytics Code -->