معرفی و نقد «در باب تسلی خاطر، آرامش در عصر ظلمت» در پردیس کتاب مشهد | رنج و تسلّی امکانی برای رشد انسان است درگذشت علی رشوند، بازیگر و تهیه‌کننده تئاتر + علت برگزیدگان جشنوارۀ فیلم عمار معرفی شدند مروری بر برخی از مستند‌هایی که درباره شهید حاج قاسم سلیمانی ساخته شده‌اند صفحه نخست روزنامه‌های کشور - پنجشنبه ۱۳ دی ۱۴۰۳ روایت کردن، مهم‌ترین کار جهان است رمان «سردار ایرانی» در کتاب‌فروشی‌ها غربت موسیقی مقامی در بی‌مهری‌ها پخش فیلم تلفن زمان برای نابینایان و ناشنوایان + زمان پخش نگاهی به فیلم‌های احتمالی چهل‌وسومین جشنواره فجر در بخش اجتماعی فصل اول برنامه هزار و یک شب، ۱۰۰ قسمت است + زمان پخش درباره مجموعه متغیر منصور اثر یعقوب یادعلی | داستان‌هایی درباره تغییر فیلم توقیف‌شده مسیح پسر مریم، سریال می‌شود بهترین فیلم سال ۲۰۲۴ از نگاه انجمن منتقدین فیلم بریتانیا» (UKFCA) فیلم‌های آخر هفته تلویزیون (۱۳ و ۱۴ دی ۱۴۰۳) + زمان پخش و خلاصه داستان حمید نعمت‌الله: یک سانس در جشنواره به فیلم قاتل و وحشی بدهید مهران مدیری با «گل یا پوچ» جدید برمی‌گردد آیین افتتاحیه پانزدهمین جشنواره مردمی فیلم عمار در مشهد برگزار شد+ویدئو پژمان جمشیدی با فیلم سینمایی روز جزیره، در راه فجر چهل و سوم
سرخط خبرها

حکایت گذشتن این نیز

  • کد خبر: ۱۴۸۲۰۰
  • ۱۱ بهمن ۱۴۰۱ - ۱۷:۲۳
حکایت گذشتن این نیز
امید مهدی نژاد - شاعر و نویسنده

در ایام قدیم، که سنت برده داری سنتی در میان مردم رایج بود و برده داری‌های مدرن هنوز به منصه ظهور نرسیده بودند، مرد ثروتمند و بدخلق و بی شعور و ستمگری زندگی می‌کرد که غلامِ کاری و حرف شنو و صبور و تنومندی داشت. غلام همواره در خدمت مرد ثروتمند بود. همه دستوراتش را در اسرع وقت و به بهترین شکل ممکن انجام می‌داد،  اما مرد ثروتمند از آنجا که شخصی عصبی مزاج و نافرم و عقده‌ای بود، همواره او را کتک می‌زد و تحقیر می‌کرد و به او توهین‌های نژادی می‌نمود.

روزی غلامان دیگر که از بدرفتاری‌های صاحب غلام با او باخبر بودند، جمع شدند و مخفیانه نزد غلام رفتند و از او خواستند راهکاری بیندیشد تا از چنگ این حیوان خلاص شود. غلام گفت: مثلا چه راهکاری؟ غلامان گفتند: بر فرض مثال برای مدتی نافرمانی پیشه کن و از دستوراتش سرپیچی کن یا لااقل آن‌ها را به نحو غیراحسن انجام بده تا تو را بفروشد و گیر ارباب دیگری بیفتی که آدم باشد. غلام در پاسخ آن‌ها بدون آنکه اظهار ناراحتی کند لبخندی زد و گفت: «این نیز بگذرد».

غلامان دیگر به او گفتند: برو بابا و وی را رها کردند و سراغ کار‌های خود رفتند. چند ماه بعد مرد ثروتمند و بدخلق و بی شعور و ستمگر با اینکه سلامت بود، شبی در اثر زیاده روی جان به جان آفرین تسلیم کرد و دار فانی را وداع نمود. پس از پایان کار کفن و دفن و برگزاری مراسم ختم و هفتم و چهلم مرد ثروتمند، همسر مرد ثروتمند، که زنی زیبا و شایسته و باکفایت و همه چیزتمام بود، با کمک غلام اداره امور آن مرحوم را در دست گرفت و دیری نپایید که در جریان اداره امور، شیفته اخلاق حسنه و صبوری و درایت و سیکس پک غلام شد و پس از مدتی با غلام ازدواج کرد و علاوه بر زمام اختیار خودش، زمام اختیار اموال، اعتبارات، املاک و مستغلات مرد ثروتمند را نیز به دست غلام که حالا همسرش شده بود سپرد.

روزی غلامان دیگر که از ازدواج غلام با همسر ارباب سابق مرحومش باخبر شده بودند، به نزد غلام رفتند تا سِمت جدید او را به او تبریک بگویند. غلام در پاسخ تبریکات غلامان بدون آنکه اظهار خوشحالی کند لبخندی زد و گفت: «این نیز بگذرد».

اما این نگذشت و غلام و همسرش سال‌های سال با خوبی و خوشی و در رفاه کامل در کنار هم زندگی کردند و صاحب فرزندانی سالم و صالح شدند. تا آنکه غلام، که اینک خواجه غلام نام داشت پیر شد و به بستر بیماری افتاد. در این هنگام همسرش را صدا کرد و به او وصیت کرد روی سنگ قبرش بنویسند: «این نیز بگذرد».

همسرش به او گفت: این نیز بگذرد مربوط به دنیای فانی و گذرا و اتفاقات آن است. بعد از مرگ دیگر چه چیز قرار است بگذرد؟ خواجه غلام گفت: حالا هرچی؛ و به این ترتیب ضرب المثل «حالا هرچی» به گنجینه امثال فارسی اضافه شد.

گزارش خطا
ارسال نظرات
دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تائید توسط شهرآرانیوز در سایت منتشر خواهد شد.
نظراتی که حاوی توهین و افترا باشد منتشر نخواهد شد.
پربازدید
{*Start Google Analytics Code*} <-- End Google Analytics Code -->