سیزده فروردین در ایران روز طبیعت نامگذاری شده، اما یک مناسبت جهانی هم برای این تاریخ به ثبت رسیده است. درواقع سیزدهبهدر گذشته یا دوم آوریل، بر پایه گاهشمار میلادی، روز جهانی کتاب کودک بود. نگارش کتاب برای کودکان عرصهای است که ما ایرانیها نیز میتوانیم در آن مدعی باشیم، چرا که نویسندگان حوزه ادبیات کودکمان بارها در فراسوی جغرافیای وطن شایستگیشان را به ادبدوستان خارجی نشان دادهاند. اما این مناسبت میتواند انگیزه مناسبی هم برای یادآوری یک بحث نهچندان تازه، اما همچنان گیرا و درخور درنگ باشد: آیا اساسا داستاننویسی ما جهانی است؟
هر از گاهی نامهایی از ادبیات داستانی بزرگسال ایران در محافل و رسانههای داخلی مطرح میشود و درباره شناختهشده بودن آنها در کشورهای دیگر گمانهزنیها یا ادعاهایی صورت میگیرد. صاحبان این نامها از نخستین نویسندگان داستان نوین فارسی تا اهالی قلم نسلهای بعد را شامل میشود. بعضی اوقات کارهایی از این نویسندگان ایرانی به زبانهای دیگر برگردانده میشود و گاهی ایرانیها در جوایز ادبی خارجی موفقیت به دست میآورند.
بااینهمه، افتخارات یادشده بیشتر به جرقهای میماند که طبعا با درخشیدن و جلوهگری ادبیات ما در نزد دیگر مخاطبان فاصله دارد. اینگونه نیست که مخاطب خارجی برای داستان و رمان ما سر و دست بشکند و آثار یادشده در شمارگان گسترده در کشورهای دیگر به چاپ برسد. ادعاها گاه بسیار دلچسب است و دلمان میخواهد واقعیت داشته باشد– مانند صحبت از نامزدی فلان نویسنده ما در مهمترین جایزه ادبی جهان یعنی نوبل ادبیات -، ولی بهرغم گمانهزنی و مطرح شدن نامهایی، به نظر میرسد ماجرا فراتر از حدس و شایعه نباشد.
در ترجمه آثار معاصر داستاننویسی ما به زبانهای دیگر، گاهی – چه بسا در بیشتر موارد - حاشیهها و حمایتها و رفاقتها اثرگذار است و نه کیفیت و جایگاه خود آثار – مثلا نویسنده با ناشر هموطنی در فلان کشور غربی آشنایی یا دوستی دارد و آن ناشر رمان او را به دست مترجم میدهد و به فرض، نسخهای انگلیسیزبان از آن را در خارج از ایران به چاپ میرساند. بدیهی است که این حاشیهها به دیده شدن داستاننویسیمان در آن سوی مرزها نمیانجامد. اما خوشبختانه وضعمان در ادبیات کودک بهتر از ادبیات بزرگسال است.
در میان نامزدهای دریافت مهمترین آورد ادبیات کودک در دنیا، جایزه هانس کریستین اندرسن – که به آن نوبل کوچک هم گفته میشود – نام هفت ایرانی (فرشید مثقالی، تصویرگری، ۱۹۷۴؛ هوشنگ مرادی کرمانی، نویسندگی، ۱۹۹۲ و ۲۰۱۴؛ محمدرضا یوسفی، نویسندگی، ۲۰۰۰؛ نسرین خسروی، تصویرگری، ۲۰۰۲؛ محمدعلی بنیاسدی، تصویرگری، ۲۰۱۲؛ پژمان رحیمیزاده، تصویرگری، ۲۰۱۶؛ فرهاد حسنزاده، نویسندگی، ۲۰۱۸ و ۲۰۲۰) دیده میشود.
از آن میان، یک نفر هم - فرشیدمثقالی - موفق به کسب این جایزه - در بخش تصویرگری – شد. همچنین در مواردی تشویق هیئت داوران کریستین اندرسن نصیب هوشنگ مرادی کرمانی شده و لوح سپاس آن به فرهاد حسنزاده رسیده است. مرادی کرمانی موفقیتهای جهانی دیگری هم داشته است که جایزه کتاب سال ۱۹۹۴ کودکان و نوجوانان اتریش و جایزه خوزه مارتینی در سال ۱۹۹۵ و ... از آن شمار است. آثار این نویسنده به زبانهای آلمانی و انگلیسی و اسپانیایی و هندی و جز اینها برگردانده شده است.
حسنزاده نیز دیپلم افتخار دفتر بینالمللی کتاب برای نسل جوان کنگره ادبیات کودک یونان در سال ۲۰۱۸ را در کارنامه خود دارد و سال پیش از آن هم یکی از کتابهایش در فهرست کتابهای کلاغ سفید کتابخانه بینالمللی مونیخ آلمان قرار گرفته بود. نوشتههای او به انگلیسی و چینی و ارمنی و ... ترجمه شده است تا در ادبیات داستانی فارسی یک نویسنده دیگر جایگاه جهانی داشته باشد. با این تفاصیل، از شواهد و نشانهها چنین برمیآید که ادبیات کودک ایران اگر به اندازه کافی حمایت شود ظرفیت بالایی برای فتح قلههای جهانی ادبیات دارد.
کار نویسندگانی که برای کودکان مینویسند در نمایشگاههای کتاب عرضه میشود و به احتمال قوی بیشتر از نویسندگان بزرگسالمان برای مخاطب خارجی شناختهشدهاند. اما چه باعث میشود که موانع جهانی شدن ادبیات بزرگسال – مثلا مورد زبان فارسی که ادعا میشود برای ترجمه از آن بازدارندههایی وجود دارد- بر سر راه ادبیات کودک ما نباشد؟ این مسئله خود بحثی دیگر را پیش میکشد که موضوع یادداشت یا گزارش یا هر مطلب مطبوعاتی دیگر است.