اکران آنلاین «مستند قصه‌ها» پرتره‌ای از هوشنگ مرادی کرمانی استوری به مثابه تست بازیگری | درباره بازیگر خردسال نقش سالار معمولی در «پایتخت ۷» دوبلور‌های انیمیشن فوتبالیست‌ها مهمان برنامه ۱۰۰۱ می‌شوند ترخیص علی دهباشی از بیمارستان کمدی «در مدت معلوم ۲» در مسیر تولید انیمیشن ناگفته نماند، در راه فرانسه دلیل توقیف سریال ۸۷ متر، از زبان کیانوش عیاری میزبانی مبلمان شهری از آرایه های خلاقانه هنری | گزارشی از بخش آذین بندی جشنواره هنر‌های شهری نوروز ۱۴۰۴ مشهد آموزش داستان نویسی | تداوم حافظه (بخش پنجم) نقش هایی از «شاهنامه» بر یکی از گران ترین ساعت های جهان وقتی هنوز نامحرمیم مستند شگرد در راه روسیه دیدار رئیس قوه قضائیه با عنایت بخشی، بازیگر پیشکسوت سینما و تلویزیون + فیلم و تصاویر سریال خوشه‌های خشم ساخته می‌شود صحبت‌های علی عطشانی از همکاری با «وال کیلمر» و اولین تجربه کارگردانی اش در هالیوود انتقاد تند مهران غفوریان به حملات جدید غزه + عکس سازندگان فیلم کیک محبوب من به حبس محکوم شدند ساخت فیلم مرگ سرگردان با کارگردانی مایکل سارنوسکی نخل طلای افتخاری کن برای رابرت دنیرو
سرخط خبرها

حکایت روباهِ پیر و خرگوش

  • کد خبر: ۱۶۶۶۷۹
  • ۰۸ خرداد ۱۴۰۲ - ۱۳:۲۹
حکایت روباهِ پیر و خرگوش
در روزگاران نه چندان قدیم، گرگ جوان گرسنه‌ای که در جست وجوی غذا بود، در حاشیه جنگلی دوردست خرگوشی را دید که بی خبر از همه جا مشغول خوردن هویج بود.

در روزگاران نه چندان قدیم، گرگ جوان گرسنه‌ای که در جست وجوی غذا بود، در حاشیه جنگلی دوردست خرگوشی را دید که بی خبر از همه جا مشغول خوردن هویج بود. آرام به او نزدیک شد تا به چند قدمی او رسید، اما همین که خواست به طرف او یورش ببرد، خرگوش که در آخرین لحظه متوجه حضور او شده بود دست هایش را بالا برد و گفت: دست نگه دارید. گرگ دست نگه داشت.

خرگوش گفت: گرگ عزیز، می‌دانم خیلی گرسنه ای، اما شما به هیکل من نگاه کن، من یک لقمه شما هم نیستم.

اگر همچنان دست نگه داری به شما می‌گویم که در این نزدیکی روباه پیر و چاقی لانه دارد که از بس مرغ و خروس خورده و خوابیده فربه شده و گوشت زیادی بر تن آورده و توان فرار نیز ندارد. من می‌توانم لانه وی را به شما نشان دهد و حتی کاری کنم که او درِ لانه اش را هم برای شما باز کند. اگر موردپسند شما نبود، آن وقت بیایید من را بخورید.

گرگ فکری کرد و از پیشنهاد خرگوش خوشش آمد و آن را پذیرفت و به همراه خرگوش رفت تا به لانه روباه رسیدند. قبل از رسیدن به لانه روباه، گرگ در گوشه‌ای مخفی شد و خرگوش جلو رفت و درِ خانه روباه را به صدا درآورد. روباه گفت: کی است کی است در می‌زند؟

خرگوش گفت: خرگوش هستم جناب روباه. روباه گفت: فرمایش؟ خرگوش گفت: یکی از بزرگان عرصه فلسفه و علوم اجتماعی و اقتصاد که اتفاقا فالووران بسیاری نیز در شبکه‌های اجتماعی دارد به جنگل آمده است و شوق دیدار شما را دارد. ایشان بنده را واسطه کرده است تا به دیدار شما بشتابم و عرض کنم اگر امروز وقت دارید ایشان را به حضور شما بیاورم.

روباه که خودش ختم روزگار بود، از طرز سخن گفتن خرگوش متوجه شد که کاسه‌ای زیر نیم کاسه است. پس فکری کرد و گفت: به به، قدم شما و ایشان به روی چشم ما. شما ایشان را بیاورید، بنده هم تا شما می‌رسید خانه را یک آب و جارویی بزنم. سپس به سرعت درِ چاهی را که برای روز مبادا در کف خانه خود کنده بود برداشت و روی چاه را با فرش پوشاند و قفل در را باز کرد و منتظر نشست.

چند دقیقه بعد خرگوش از پشت در گفت: به همراه استاد خدمت رسیده ایم و پشت در هستیم. روباه گفت: در باز است. بفرمایید؛ و خودش از در پشتی از خانه بیرون رفت.

خرگوش و گرگ وارد خانه روباه شدند و هنوز دو قدم برنداشته بودند که با ته درون چاه افتادند. گرگ که توقع چنین اتفاقی را نداشت به خرگوش گفت: مرا گول زدی؛ و خواست خرگوش را بخورد.

خرگوش گفت: دست نگه دارید. اما گرگ دست نگه نداشت و خرگوش را ـ که واقعا خوشمزه هم بود ـ خورد، تا همگان بدانند روباه پیر هنوز هم از گرگ جوان چیزتر است.

گزارش خطا
ارسال نظرات
دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تائید توسط شهرآرانیوز در سایت منتشر خواهد شد.
نظراتی که حاوی توهین و افترا باشد منتشر نخواهد شد.
پربازدید
{*Start Google Analytics Code*} <-- End Google Analytics Code -->