نمایش آخرین تلگراف؛ تجسمی انسانی از کشتی یونانی | درخشش مشهدی‌ها در جشنواره تئاتر کوتاه کیش صفحه نخست روزنامه‌های کشور - شنبه ۸ دی ۱۴۰۳ آغاز اکران آثار منتخب هجدهمین جشنواره سینما حقیقت در سینما ویلاژتوریست مشهد + جدول اکران پوستر جشنواره چهل و سوم فیلم فجر اصلاح می‌شود آغاز فصل دوم برنامه برمودا + زمان پخش یک خبرنگار تئاتر درگذشت + علت اختتامیه بیست‌وششمین جشنواره بین‌المللی قصه‌گویی خراسان رضوی برگزار شد همه چیز درباره فصل دوم بازی مرکب ( اسکوییدگیم ) + بازیگران و تریلر و خلاصه داستان هوش مصنوعی باید در خدمت هنر باشد | گفت‌و‌گو با علیرضا بهدانی، هنرمند برجسته خراسانی هوران؛ اولین رویداد گفت‌و‌گو محور بانوان رسانه در مشهد| حضور بیش از ۵۰ صاحب‌نظر در حوزه زنان+ویدئو نگاهی به آثاری که با شروع زمستان در سینما‌های کشور اکران می‌شوند شهر‌های مزین به کتاب | معرفی چند شهرِ کتاب در جهان که هرکدام می‌تواند الگویی برای شهرهای ما باشد معرفی اعضای کارگروه حقوقی معاونت هنری وزارت ارشاد + اسامی واکنش علی شادمان، بازیگر سینما و تلویزیون، به رفع فیلترینگ + عکس چرا فیلم علی حاتمی پوستر فجر شد؟ صفحه نخست روزنامه‌های کشور - پنجشنبه ۶ دی ۱۴۰۳
سرخط خبرها

به یاد روضه‌های جناب سرگرد

  • کد خبر: ۱۷۶۶۹۹
  • ۰۸ مرداد ۱۴۰۲ - ۱۴:۳۵
به یاد روضه‌های جناب سرگرد
آقا میرزایی سرگرد بازنشسته ارتش است. از خاطر هیچ کدام از قدیمی‌های محله تصویر پرا بهت او با آن لباس‌های خاکی اتو کشیده و ستاره‌های روی شانه، پوتین‌های سیاه براق و قد کشیده پاک نشده است.

آقا میرزایی سرگرد بازنشسته ارتش است. از خاطر هیچ کدام از قدیمی‌های محله تصویر پرا بهت او با آن لباس‌های خاکی اتو کشیده و ستاره‌های روی شانه، پوتین‌های سیاه براق و قد کشیده پاک نشده است. گاهی که با آن جیپ خاکی ارتشی توی محله پیدایش می‌شد؛ انگار کل محله، دیوار‌ها و چشم هایش می‌شد پرسپکتیو آمدن او. بعد از خدمت توی جبهه جنوب و بعد چند وقتی بیرجند، سال‌های آخر خدمتش برگشت مشهد.

دو پسر و یک دختر داشت که بعدتر هرکدام راهی یک گوشه از این دنیا شدند با هزاران کیلومتر فاصله. زنش، انسیه خانم هم دو سال پیش بعد از تسلیم دربرابر کرونا عمرش را داد به شما. آقا میرزایی گرچه شکسته‌تر و لاغرتر شده است، اما هنوز رد بوی عطرش بعد گذر از کوچه‌ می‌ماند. هنوز همان طور شق و رق و با طمأنینه قدم بر‌ می‌دارد. تنش هنوز لباس چروک ندیده و هنوز هم یک یک تومانی به کسی بدهکار نیست چه رسد به نسیه. صحبت که می‌کند صدای خش دارش ریتم دارد و تنها یک سلام و علیکش می‌تواند احترام هرکسی را به خودش بخرد.

آقا میرزایی توی خانه قدیمی اش که هنوز از زخم لودر‌ها در امان مانده دهه دوم محرم روضه برگزار می‌کند. چند قوم و خویش دارد که می‌آیند کمکش. خودش گوشه مجلس محکم مثل یک فرمانده می‌ایستد و دو دست تکیه داده روی عصایش، حواسش به همه چیز هست تمام مدت ورود تا خروج میهمانان همان گوشه ایستاده و خوشامد می‌گوید. اینکه همه چیز نظم داشته باشد. به موقع برای عزاداران چای آورده شود. بزرگ تر‌ها به جای درستی راهنمایی شوند و...
تمام مدت مجلس همانجاست تا پایان کار و رفتن آخرین میهمان.

اما پایان مجلس، آغاز محفلی دیگر است. درست پشت در چوبی اتاق بزرگ حالا خالی از میهمان. آقا میرزایی می‌رود روی پله‌ها می‌نشیند. چوب سیگارش را در‌ می‌آورد و سیگاری را سر آن آتش می‌زند و در سکوت به آن پُک می‌زند. بعد، اما انگار تمام آن شق و رقی و انقباض محبوس در اندامش را با آن دود‌ها می‌فرستد بیرون. سر می‌گذارد روی عصایش، شانه هایش شروع می‌کنند به لرزیدن و چشم هایش به اشک ریختن.

عکس: سمانه شیرازی

گزارش خطا
ارسال نظرات
دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تائید توسط شهرآرانیوز در سایت منتشر خواهد شد.
نظراتی که حاوی توهین و افترا باشد منتشر نخواهد شد.
پربازدید
{*Start Google Analytics Code*} <-- End Google Analytics Code -->