نشست ادبی «کلمات ملکوت» در مشهد برگزار شد بخش عمده‌ای از شعر فارسی، شعر آیینی است پیکر کارمند شهید سفارت ایران در سوریه، پنجشنبه در مشهد تشییع می‌شود سومین اجتماع بزرگ دختران سلیمانی در مشهد برگزار خواهد شد برگزاری جشن تکلیف دانش‌آموزان مشهدی در حرم مطهر امام‌رضا(ع) + فیلم (۴ دی ۱۴۰۳) برگزاری مراسم وداع با پیکر کارمند شهید سفارت ایران در سوریه، در حرم امام‌رضا(ع) لزوم تعامل و همگرایی دستگاه‌های اجرایی ستاد خدمات سفر خراسان رضوی برای خدمات‌رسانی شایسته به زائران رضوی و مسافران نوروزی رابطه تعقل با سخن گفتن امروز را غنیمت بدان! | درباره جایگاه و اهمیت بهره‌مندی از نعمت عمر در کلام اهل‌بیت (ع) وقتی شیطان با «واجب» ما را از عمل به «اوجب» بازمی‌دارد! ۸ زندانی جرائم غیرعمد به همت خادمان بارگاه منور رضوی آزاد شدند تولیت آستان قدس رضوی: روحیه مقاومت در برابر مستکبران هیچ‌گاه از بین نخواهد رفت گلی که گونه‌اش از ارغوان لطیف‌تر است مادران همیشه منتظر جامعه، آماده فعالیت بیشتر
سرخط خبرها

‌می‌نویسیم: مرگ بر صدام

  • کد خبر: ۲۰۶۳۶۷
  • ۲۵ دی ۱۴۰۲ - ۱۵:۱۲
‌می‌نویسیم: مرگ بر صدام
«بنویسید: الموت لصدام.» با گچ‌های ریختـــه از آوار مدرسه در کلاس هم بنویسد.

«بنویسید: الموت لصدام.» با گچ‌های ریختـــه از آوار مدرسه در کلاس هم بنویسد. روی تخته‌ای که هنوز اثری هست از فرمول‌های ریاضی حــل نشـــده، از کلــمـه‌ها و ترکیـب‌های تــازه درس، از هنرنمــایــی‌های بچه‌ها در زنــگ تفــریح، از نام‌های دانش آموزان کلاس که همگی جزو خوب‌ها نوشته شده بود. نام‌هایی که حالا همه یا شهیدند یا جانبازند یا ایثارگر. آن روز شوم در مهر ۱۳۵۹ که بمب توی کلاس ترکید، بچه‌ها که مرگ بر صدام نوشتند. گفتند: از کیف مدرسه هرکداممان یک کاغذ و یک قلم برای سال نو تحصیلی مان بس است.

لباس‌های مدرسه شان شد لباس رزم و قلم دستشان شد اسلحه و کارنامه قبولی شان شد وصیت نامه هایشان.

هرکدام آرزویی، وصیتی، حسرتی و آهی داشت. یکی دستش به نوشتن نمی‌رفت، یکی کاغذش را نوشته بود و در سرش مرور می‌کرد. یکی باورش نمی‌شد که این شاید آخرین باری است که دست به قلم می‌برد.

یکی از بچه‌ها هم کاغذ کم آورده بود و واژه برای نوشتن بسیار داشت. از پدرو مادر، خواهر و برادر،  دختری که دوستش داشت،  از همسایه ها، از فامیل و دوست و آشنا از رفقا و معلمانش از همه و همه داشت می‌نوشت و بعد از آرمان‌ها و باور‌ها و آرزوهایش و امیدی که به پیروزی داشت نوشت و کاغذ خیس خورده اش را تا کرد و توی جیبش گذاشت. یکی هم وصیتش را نوشته بود و داشت آن را برای هم کلاسی‌هایی که حالا هم رزمانش بودند می‌خواند. قطره اشکی نم زد به گوشه چشم هرکدامشان. یکی گفت: بچه‌ها همه مان آخر کاغذهایمان می‌نویسیم: الموت لصدام.

‌می‌نویسیم: مرگ بر صدام

عکس‌ها: مرحوم بهمن جلالی

گزارش خطا
ارسال نظرات
دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تائید توسط شهرآرانیوز در سایت منتشر خواهد شد.
نظراتی که حاوی توهین و افترا باشد منتشر نخواهد شد.
پربازدید
{*Start Google Analytics Code*} <-- End Google Analytics Code -->