نمیگویم مشکل نیست که خود میتوانم در لحظه، فهرستی طولانی از مشکلات را ردیف کنم. نمیگویم نباید انتقاد کرد که خود فراوان قلم به انتقاد بر کاغذ میبرم؛ نمیگویم ما، نسل انقلاب، بدهکار نیستیم که خود را در شمار بدهکاران به انقلاب و مردم و به ویژه نسلِ نو میدانم؛ نمیگویم نباید نق زد که به یاد میآورم شهید رجایی «جلسه نق» برگزار میکرد. فقط میگویم باید راه رفته را هم دید، کارهای انجام شده را هم فهرست کرد، روزهای تلخ نداری و دیده نشدن را هم به حساب آورد و انصاف و همه جانبه دیدن را شرط اخلاق و انسانیت میدانم.
گاه دلخور میشوم از چشمهای بسته و دهانهای باز که دیروز را یادشان رفته است و نه امروز، که حتی برای فردا هم حسرت دیروز را میخورند. دلخوریم بیشتر میشود از کسانی که خود شلاق بی توجهی را دیروز خورده اند، اما امروز یادشان رفته است.
همین روزهای دهه فجر بود که بنده خدایی که اهل کلاس و درس و گچ و تخته بود از گذشته میگفت، آن هم از زبان دیگری. میگفت فلانی دلخوری از خانواده ما داشت، به در ازای چند سال. دلیلش را که پرسیدم، گفت: قدیمها -قبل انقلاب- نان برای خوردن نداشتیم. برای یک وعده غذا، یک روز کار میکردیم. یک روز پدر شما کار داشت و چند نفر را خبر کرده بود، اما به من چیزی نگفت. دیدم گرسنگی عذابم میدهد.
به امید شام، بیلم را برداشتم و رفتم سر کار. نگفتند چرا آمدی. خوب هم کار کردم. خیلی بیشتر از آنهایی که دعوت به کار شده بودند. شب که خانه شما سر سفره نشستم، مادرتان که خبر نداشت، آهسته به پدرتان گفت: فلانی چرا آمده است؟ پدرتان هم آهسته گفت که او هم کار کرده است. حرف دیگری نشد. من هم غذا خوردم، مثل بقیه، اما همان سؤال «فلانی چرا آمده؟» چند سال است که اذیتم میکند. حالا، اما وضعمان خوب است و با پول دست هایمان را خشک میکنیم، ولی آن خاطره هنوز اذیت میکند.
او این را گفت، اما نگفت که این وضع نو را مدیون انقلاب است. نگفت به خاطر کمکهای دولتی بعد انقلاب به اینجا رسیده است. وضعیتی دارد که حتی خشک سالی بیست ساله هم سفره اش را از رونق نمیاندازد. خیلیهای دیگر هم همین وضعیت را داشتند، ولی به برکت انقلاب، امروز روزگارشان خوب است، اما این همه خوبی را نمیبینند. زبانشان به بیان نداشتههایی مشغول است که در کشورهای توسعه یافته هم برای همه فراهم نیست.
نمیگویم نباید نگاه به آینده بهتر داشت که این پیش نیازِ پیشرفت است، اما میگویم یا به اندازه آرزوها باید تلاش کرد، یا به اندازه تلاش خویش باید توقع داشت. اینکه همه چیز را طلبکارانه به حساب بدهی انقلاب بگذاریم، عین بی انصافی است؛ عین کفر است؛ کفری که میتواند نعمت را از کف ببرد و نقمت را جای آن بگذارد.