به گزارش شهرآرانیوز داستان خیلی پیچیده نیست. اوایل سال ۱۴۰۱، «بهنام. ک» معروف به «رسول» در یک بزم دوستانه با فردی دیگر درگیر میشود و او را با چند ضربه کارد ۳۵ سانتیمتری به قتل میرساند و متواری میشود. او که دارای پروندههای مختلف از قبیل نزاع، تیراندازی و چاقوکشی بوده و تا آن روز توانسته بود با پولهای کلان رضایت تمام شاکیان را به دست بیاورد، با گرفتن وکیل از مخفیگاهی در ناکجاآباد، وکیل را بهسراغ پدر مقتول میفرستد و پس از چند جلسه روی پرداخت ۱۰ میلیارد تومان پول نقد در ازای رضایت به توافق میرسند و تاکنون ۸ میلیارد و ۵۰۰ میلیون از این وجه نیز پرداخت شده است.
با حضور پدر مقتول در دادسرای مشهد و اعلام رضایت انگار همهچیز تمام شده بود، وقتی آبها از آسیاب افتاد، متهم در مشهد آفتابی شده و با حضور در دادسرا برای پیگیری پرونده قتل که منجر به رضایت اولیای دم شده بود، با دستور قاضی صادق صفری، بازپرس جنایی، این فرد بلافاصله دستگیر شد، زیرا پس از اعلام رضایت پدر مقتول مشخص میشود که او دو فرزند داشته و دخترش نهساله و پسرش پانزده ساله است.
فرزندان مقتول که در اصل اولیای دم واقعی هستند و به سن قانونی نیز رسیدهاند، پیشتر با حضور در دادسرا درخواست قصاص دادهاند. دیروز نیز پس از انجام مراحل قانونی، متهم به یکی از کوچههای مطهری شمالی مشهد (محل جنایت) انتقال یافت و در برابر مقامقضایی صحنه جرم را بازسازی کرد.
شامگاه ششم فروردین ۱۴۰۱ بهنام دوستانش را به ساختمانی شش طبقه که ملکی خانوادگی بوده و طبقه ششم را تبدیل به خانه مجردی کرده بود، دعوت میکند. آنها در حالی دور هم جمع میشوند و بساط مشروبخوری را میچینند که یکی از دوستانشان بدون هماهنگی «سیدرضا» یکی از آشنایان قدیمی را درحالی با خود میآورد که دلخوری همه افراد حاضر را در پی داشته است. این جمع و «سیدرضا» دارای مشکلاتی درگذشتههای دور بودهاند.
براساس اظهارات بهنام در صحنه بازسازی، زمان زیادی از بزم این دوستان نگذشته بود که سر همهشان گرم میشود، البته او مدعی شد که خودش مشروب نخورده است. در این میان «سیدرضا» شروع به صحبت از اختلافهای قدیمی میکند و به تک تک افراد گیر میدهد و تیکه میاندازد.
بهنام با این ادعا که نمیخواستم اتفاقی بیفتد و برخلاف دیگر رفقا مشروب نخورده بودم، برای اینکه در خانهام مشکلی پیش نیاید، از همه دوستان خواستم تا برای خوردن شام بیرون برویم که همه قبول کردند. در همین هنگام هنوز «سیدرضا» در حال چرت و پرت گفتن بود که من رفتم توی اتاق و لباس عوض کردم. بعد از پوشیدن یک کاپشن بهاره، با توجه به تشنج اوضاع و اینکه اگر دعوا شد دستخالی نباشم، یک کارد هم زیر کاپشنم قایم کردم.
این متهم به قتل در پاسخ به قاضی صفری که چطور شد فقط تو و «سیدرضا» با هم درگیر شدید، معترف شد که ظرفیت آسانسور ساختمان کم است، برای همین همه نمیتوانستیم با هم پایین برویم. از طرفی طبقه ششم بودیم و امکان استفاده از پلهها نبود. وقتی لباس پوشیدم و برگشتم جلو در، دیدم که تعدادی از رفقا رفتهاند پایین و «سیدرضا» و «سعید» به همراه فردی دیگر منتظرند تا آسانسور بیاید.
مقتول دستشویی رفت و برگشت. من هم درون خانه روبهروی «سیدرضا» ایستاده بودم که او چرت و پرت میگفت و آنقدر ادامه داد تا اینکه اعصابم به هم ریخت و ناگهان به سمت هم حمله کردیم و همدیگر را هول دادیم. در این هنگام چشمم به چاقوی دسته آمریکایی افتاد که «سیدرضا» پشت دست راستش پنهان کرده بود و تا آن را بالا آورد که ضربهای به من بزند، من هم دستم را بردم تا کارد را از درون لباسم بیرون بکشم که نوک چاقوی او به پشت آرنج من خورد و زخمیام کرد.
فرصت نبود و من هم بعد از بیرون کشیدن کارد بلافاصله دو ضربه به سمت شانه چپش زدم. دقیقا یادم نیست کجا خورد. در این هنگام «سعید» به سمت من دوید و جلویم را گرفت و به طرف خانه هل داد و من هم، چون دیدم که «سیدرضا» میخواهد حمله کند، خودم را جلو کشیدم که یک ضربه دیگر به شانهاش بزنم، اما با توجه به اینکه «سعید» جلویم را گرفته بود، موقع ضربه دستم لغزید و کارد روی سینهاش برخورد کرد و او روی زمین افتاد. بعد از آن فرار کردم. کل ماجرا ۹ دقیقه طول کشید، بعدا از روی دوربینهای مداربسته خانه دیدم.
بهنام درباره وضعیت بعد از فرارش اعلام کرد که پس از اینکه فهمیدم «سیدرضا» کشته شده است، به مازندران رفتم و بعد از چند وقت هم به زابل رفتم. مدتی در سیستان و بلوچستان بودم تا اینکه خانهای در شهر رویان استان مازندران گرفتم و همه مدت را تا بعد از دریافت رضایت از شاکی در آنجا بودم. آن خانه هنوز هم هست.
بازپرس جنایی درباره وضعیت رضایت خانواده مقتول که دارای نقص است از او پرسید که این متهم به قتل مدعی شد وکیل خرابکاری کرده است و کار را تمام نکرده، اگر خودش میبود نمیگذاشت کار به اینجا بکشد.
قاضی صفری درباره علت قتل از او پرسید: «چرا این فرد را کشتی؟ آیا به نیت قتل کارد را زیر لباست پنهان کردی؟»
که متهم مدعی شد قصد درگیری و قتل نداشته است، چون اوضاع متشنج بوده محض احتیاط کارد را درون لباسش گذاشته است، حتی هنگام درگیری، چون مقتول اول چاقو کشیده، او در پاسخ به او کارد را بیرون کشیده است. قصد کشتن هم نداشته و میخواسته ضربه سوم را به دست یا شانه او بزند، اما، چون از سوی یک نفر دیگر مهار شده دستش لغزیده و ضربه به نزدیک سینهاش نشسته است.
در پایان متهم به قتل با بیان اینکه دو سال است از زندگی افتاده است و پشیمان است، تمام ماجرا را یک اتفاق ناخواسته دانست که در اینجا قاضی صفری پایان بازسازی را اعلام کرد.