۳ ویژه برنامه در پنج شب پایانی ماه صفر در حرم مطهر رضوی برگزار می‌شود یک کاسه نبات زعفرانی به یاد «شهید مصطفی چمران» هم‌زمان با سالروز پایان یافتن محاصره پاوه | نور خورشید پس از گرگ‌ومیش پاوه عوامل هلاکت مردم در گفتار اخلاقی امام حسن مجتبی (ع) مظلومیت و غربت امام حسن (ع) در گفت‌وگو با حجت‌الاسلام‌والمسلمین فرحزاد | جلوه کرامت در نهایت غربت درخواست اختصاص اعتبار ویژه از وزیر کشور برای ستاد خدمات زائر در دهه پایانی صفر برپایی بیش از ۷۰۰ موکب برای دهه پایانی صفر در خراسان رضوی | ۵۷۵ موکب در مشهد فعال می‌شوند مشهد میزبان بزرگ‌ترین اجتماع مذهبی ایرانیان در دهه پایانی ماه صفر | تشرف بیش از ۷ میلیون زائر به حرم مطهر امام رضا(ع) + فیلم هزار کاروان پیاده در مسیر مشهدالرضا (ع) برنامه‌ریزی برای خدمات‌رسانی به زائران دهه آخر ماه صفر در خراسان رضوی استقرار ۱۵۰ موکب مردمی در ۵ محور اصلی اطراف حرم امام‌رضا(ع) طی دهه آخر صفر ۱۴۰۴ راز ماندگاری حال خوش عبادت راهکارهای عملی افزایش حضور قلب در نماز | چگونه در نماز حضور قلب داشته باشیم؟ از فلکه آب تا «الرمادیه ۲» | ناگفته‌های مترجم مشهدی صلیب سرخ در اردوگاه اسرای ایرانی آغاز فعالیت حوزه علمیه خراسان رضوی در دهه پایانی ماه صفر ۱۴۰۴ مشهد؛ میزبان همایش «هوش مصنوعی و اعتاب مقدسه» برپایی بزرگ‌ترین موکب آستان قدس رضوی برای خدمت به زائران امام رضا (ع) در دهه پایانی ماه صفر ۱۴۰۴ اجرای برنامه فرهنگی در میدان شهدا و چهارراه دانش مشهد در دهه آخر صفر ۱۴۰۴ تاریخ شهادت امام حسن مجتبی (ع) هفتم یا ۲۸ ماه صفر است؟
سرخط خبرها

با آن دست‌های حنایی

  • کد خبر: ۲۳۹۴۶۷
  • ۲۷ تير ۱۴۰۳ - ۱۲:۳۶
با آن دست‌های حنایی
بی‌بی سواد خواندن نداشت، نمی‌توانست زیارت‌نامه‌ها را بخواند. اما خب دلش خوش بود که می‌تواند برود مسجد محله‌شان که یک کوچه پایین‌تر بود و روضه گوش کند و پای منبر بنشیند.

بی‌بی سواد خواندن نداشت، نمی‌توانست زیارت‌نامه‌ها را بخواند. اما خب دلش خوش بود که می‌تواند برود مسجد محله‌شان که یک کوچه پایین‌تر بود و روضه گوش کند و پای منبر بنشیند. لنگ‌لنگان خودش را هرطور بود، به مسجد می‌رساند.

خادم مسجد، «ممدعلی»، همیشه می‌گفت: «بی‌بی‌جان! بگو خودم بیام دنبالت». بی‌بی، اما می‌گفت: «نه پسرم! برای امام‌حسین و بی‌بی‌زینب باید سختی کشید. تا حالا کربلا رفتی؟ می‌گن اصلا صدمه دیدن و سختی کشیدن از آداب زیارت آقاست. بمیرم برای اسرا! بمیرم برا بی‌بی!». اشک‌هایش روی چهارقدش نمی‌ریخت، بلکه لای چین‌وچروک‌های صورتش باقی می‌ماند. اعتقاد داشت گریه برای امام‌حسین (ع)، آن دنیا به آدم آبرو می‌دهد.

امسال نتوانست به مسجد برود. تاسوعا و عاشورا توی حال خودش نبود و به قول دکتر، عقلش رو به زوال بود. شب شام غریبان من کنارش بودم. قبل غروبی ناگهان انگار من را شناخت. چشمانش حالت گرفته بود. دستم را گرفت و گفت: «زینب‌جان! من رو می‌بری مسجد؟». دستانش سرد بود، اما لطیف و سرخ. مامان حنا گذاشته بود قبل محرم برایش. گفتم: «بی‌بی! نمی‌تونم ببرمت. می‌خوای تلویزیون رو روشن کنم؟».

گفت: «نه، بگو ممدعلی بیاد برام روضه بخونه». به هر زحمتی بود، با کمک بابا ودیگران ممد‌علی از کارهایش فارغ شد و آمد نشست کنار بی‌بی: «بی‌بی می‌شنوی؟». بی‌بی سر تکان داد. «بی‌بی! من روضه خوندن بلد نیستم، ولی همون‌قدر که یادمه، از روضه‌هایی که شنیدم، می‌خونم برات: صلی‌ا... علیک یااباعبدا...! 

می‌گن قبل شام غریبان، امام می‌دونسته بعد از شهادتش، چه چیز‌هایی بر بی‌بی زینب (س) می‌گذره و دو مصیبت، دو غم بود که حسین (ع) را کشت، آقا را از پا انداخت؛ یکی غصه تشنگی بچه‌ها و یکی غصه اسیری حضرت زینب (س). این دو مصیبت، ابی‌عبدا... (ع) رو غصه‌دار کرده بود زبونم‌لال...». 

شانه‌های ممدعلی تکان می‌خورد و بی‌بی دست سرخ و حنایی‌اش را بر روی پایش می‌زد و ناله می‌کرد. ممدعلی دیگر نوحه می‌خواند و سینه می‌زد:
امشب که شب شام غریبان حسین است
با فاطمه هم‌ناله، یتیمان حسین است
از خیمه رود سوی شما شعله آتش
سوزان دل طفلان پریشان حسین است‌

می‌خواستم روضه ممدعلی را قطع کنم که بی‌بی طاقتش تمام نشود، اما ناگهان ممدعلی رو کرد به قبله و گفت: «السلام‌علیک یاصاحب‌الزمان! شب شام غریبان حسین (ع) است. امشب امام‌زمان (عج) عزادار است. آقا سرتون سلامت! آی دل‌های کربلایی! امشب با زینب (س) و امام‌سجاد (ع) برای غریبی حسین گریه کنید. قربان دل شکسته‌تون برم بی‌بی‌زینب!

بچه‌ها سراغ بابا را از عمه می‌گیرند؛ عمه‌جان! کو بابا؟ یکی سراغ عمو را از عمه می‌گیرد؛ عمه‌جان! عموجانمان عباس چه شد؟ یکی سراغ علی‌اکبر را می‌گیرد. یکی سراغ قاسم را می‌گیرد. خانم رباب هی صدا می‌زند: علی‌اصغرم کجایی؟ قربان لب‌های تشنه‌ات برم علی‌جان! قربان قنداقه پرخونت برم پسرم! چرا کسی به زینب تسلیت نمی‌گه؟ مگه رسم این نیست؟».

الهی خواهرت زینب بمیرد
نماند بعد تو ماتم بگیرد
اگر کشتند، چرا آبت ندادند؟
تو را ز آن دُر نایابت ندادند؟
بی‌بی و ممدعلی سینه می‌زدند و من چادرم را روی صورتم کشیده بودم و گریه می‌کردم. روزه سه‌نفره ما چه باشکوه بود آن شب!

گزارش خطا
ارسال نظرات
دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تائید توسط شهرآرانیوز در سایت منتشر خواهد شد.
نظراتی که حاوی توهین و افترا باشد منتشر نخواهد شد.
پربازدید
آخرین اخبار پربازدیدها چند رسانه ای عکس
{*Start Google Analytics Code*} <-- End Google Analytics Code -->