هما سعادتمند - سال ۱۰۰۳ هجری قمری وقتی عبدالمومنخان ازبک برای فتح و غارت مشهد به خراسان لشکر میکشد، شاهعباس صفوی نامهای با این مضمون به او مینویسد: «با لشکرهای عراق، فارس، کرمان، خوزستان، گیلان، مازندران، استرآباد، آذربایجان و خراسان، ممالک تو را بهنوعی تاختوتالان نمایم که سرگذشت آن تا قیام قیامت بر صفحه روزگار بماند.» براساس اسناد، نام «لشکر خراسان» برای نخستینبار در این نامه است که بهصراحت ذکر میشود و آوازه میگیرد؛ لشکری از مردان همیشهدرپیکار که با پستیوبلندی تاریخ، روزگاری پرزخم داشتهاند، گاه غالب بودهاند و گاه مغلوب. روزی بهناچار زیر پرچم ظالم ماندهاند و بسیاری اوقات هم جان فدای مظلوم کردهاند. فرارسیدن روز ارتش سبب شد در تورق تاریخ از روزهای پرآشوب سرزمینی بگوییم که سربازانش، جان دادند تا خاک به بیگانه ندهند. اطلاعات این گزارش در گفتگو با رامین رامیننژاد، نویسنده کتاب چندجلدی «تاریخ لشکر خراسان»، بهدست آمده است. او در ابتدای کتاب چنین مینگارد: «این کتاب را به همه جنگاوران سلحشور و غیرتمندی تقدیم میکنم که در قرنهای گذشته برای دفاع از حریم بارگاه مطهر رضوی و مرزهای طولانی خراسان، دلاورانه درمقابل یاغیان و مهاجمان جنگیدند و جان شیرین خود را در این راه نثار کردند.»
همراهی لشکر خراسان در مقاومتها و پایداریهای مردمی
پس از شهادت حضرت رضا (ع) در سال ۱۹۸ خورشیدی، مزار متبرک آن حضرت در سرزمین توس مورد توجه شیعیان قرار گرفت و اطراف آن بهتدریج به شهری تبدیل شد که حفاظت و حراست از آن، وظیفه اصلی مدافعان و جنگجویان خراسانی بهشمار میآمد. این دفاع با روی کار آمدن صفویان و رسمی شدن مذهب تشیع در ایران، دوچندان شد. انگیزههای مذهبی، به آتش جنگهای مرزی دامن زد و ولایات و شهرهای خراسان بارها هدف دستاندازی و غارتگری همسایگان خود قرار گرفت. در این میانه، اسناد تاریخی روزهایی را ثبت کردهاند که در آن، همراهی لشکر خراسان با مقاومت و پایداری مردم، سبب ظفر و پیروزی و گرفتن داد مظلوم از ظالم شده است.
مقاومت ارتش دربرابر حمله ازبکها
تاختوتاز ترکمنها و ازبکها بر خاک خراسان، امری تازه نبود. در یکی از همین نوبتها که طبق اسناد، سالف ۹۶۵ خورشیدی رخ داده، عبدالمومنخان ازبک از راه سرخس وارد خاک ایران میشود و شهر مشهد را محاصره میکند. درپی این حمله نهتنها جنگجویان مشهدی که اعیان، سادات و رعایا هم برای جنگ آماده میشوند. آنها همچنین از «اُمتخان استاجلو»، والی آن روزهای خراسان، میخواهند تا از شهر خارج شود و با ازبکها بجنگد. امتخان که گمان میکرده است شاهعباس صفوی کمکهای خود را به جانب آنها گسیل میدارد، دستور تامل میدهد و عدهای را تنها به حفاظت از شهر میگمارد. او سپس قاصدی به اردوی شاهعباس صفوی میفرستد و شاه را از ورود لشکر ازبکان و محاصره مشهد مطلع میکند. شاهعباس فوری با لشکر خود بهسمت مشهد میتازد، اما در تهران بیمار شده، از راه بازمیماند. لشکر ازبک که از بیماری شاه خبردار شده بود، همه توان خود را برای تسخیر شهر میگذارد. والی خراسان چهار ماه با اندک لشکر جنگجویش مقاومت میکند تاآنکه ازبکها، دیوار شهر را با شلیک توپ منهدم کرده، از برج و باروها میگذرند و وارد شهر میشوند. جنگجویان مشهدی، دیوار بیرونی شهر را رها کرده، به نگهداری از دروازه درونی شهر که در اطراف حرم مطهر امامرضا (ع) بود، میپردازند. لشکر ازبک که به انواع تجهیزات جنگی مجهز بودهاند، با شلیک نخستین گلوله، برج و باروی سمت راستِ دروازه مشهد را فرومیریزند و ارتش ۱۲ هزار نفریشان را بهیکباره وارد شهر میکنند تا به این حیله، زنجیر مقاومت مردم پس از ۷ ماه و ۱۷ روز گسسته شود. والی مشهد با سپاهیان خود و جمعی از مردم به صحن آستان قدس رضوی عقب مینشینند، اما شمشیر در غلاف نمیبرند و همچنان مقاومت میکنند. ازبکها پس از تصرف شهر، وارد صحن حرم میشوند. طبق گواهی تاریخ، جنگجویان مشهدی در آن روز با جانودل میجنگند، آنچنان که از لشکر خراسان یک تن زنده نمیماند. پس از مرگ آخرین سرباز، شهر به تصرف ازبکها درمیآید و مشهد برای مدتی تسخیر میشود. سرانجام در سال ۹۷۷ شمسی، عبدالمومنخان در منازعه قدرت، به دست اطرافیان خود در ماوراءالنهر کشته میشود و این مرگ، بارقه امیدی برای فتح دوباره خراسان روشن میکند. در همان سال، سپاه صفوی در تربتجام بر لشکریان ازبک پیروز میشود و شاهعباس با ۴۰ هزار سپاهی از دروازههای مشهد میگذرد.
همراهی با مردم و قیام علیه والی خراسان
تاریخدانان شورش اهالی مشهد علیه والی خراسان را نخستین قیام رسمی مردم مشهد میدانند؛ قیامی که اگر ارتش خراسان از آن حمایت نمیکرد، شاید شکلی دیگرگون به خود میگرفت. قصه از این قرار است که در سال ۱۲۶۵ خورشیدی، عبدالوهابخان آصفالدوله، والی آن روزهای خراسان، تصمیم میگیرد املاک یکی از خوانین وقت به نام ابوالقاسمخان را به جبر و زور بخرد، اما مالک راضی به فروش زمینهای خود نمیشود. ابوالقاسمخان برای رهایی از این معامله اجباری، زمینهای خود را به خان دیگری اجاره میدهد و برای در امان ماندن از گزند والی ظالم، در صحن حرم مطهر حضرت رضا (ع) متحصن میشود. آصفالدوله از این اقدام خان به خشم میآید و دستور میدهد او را از حرم بیرون بکشند. اهالی مشهد که همیشه حرم حضرت را دارالامان و پناهگاه میدانستند، این اقدام والی را حرمتشکنی به آستان حضرت رضا (ع) تعبیر میکنند و دست به اعتراض میزنند. کسبه به ساعت نکشیده، حجرهها را میبندند و بازار را تعطیل میکنند. بازاریان با مردم همراه شده، ارگ حکومتی را که استانداری آن روزگار بود، محاصره میکنند. وقتی آصفالدوله خود را در محاصره مردم میبیند، به سربازان و توپچیها دستور آتش و قتلعام مردم را میدهد، اما افسران و سربازان از این دستور سرپیچی میکنند و حاضر به شلیک بهسوی مردم نمیشوند. وقتی این خبر به ناصرالدینشاه میرسد، ابتدا تصمیم میگیرد پسرش ظلالسلطان را مامور فرونشاندن این شورش کند. او که در خودرایی و سنگدلی شهره بود، تلگرافی را با این مضمون به مشهد مخابره میکند: «خراسانیها به جای خود مینشینند یا من از جای خود برخیزم؟» پس از مدتی ناصرالدینشاه از بیم اینکه در این غائله عده زیادی کشته شوند و شورش با همراهی ارتش خراسان گستردهتر شود، تغییر رای میدهد و آصفالدوله را از والیگری خراسان عزل کرده، به پایتخت فرامیخواند.
نقش ارتش در واقعه مسجد گوهرشاد
درباره واقعه حمله به مسجد گوهرشاد روایتهای مختلفی وجود دارد که از کشتار مردم بیگناه خبر میدهد. در این میان شاید موضوعی که هرگز به آن پرداخته نشده است، همراهی بسیاری از نظامیان با مردم در این واقعه است. طبق اسناد تاریخی، وقتی در سنه ۱۳۱۴، مردم در اعتراض به پوشیدن لباس متحدالشکل و سر کردن کلاهپهلوی در مسجد گوهرشاد تحصن میکنند، روز نخست با کمتر غائلهای تمام میشود، اما در روز شنبه یعنی روز دوم تحصن، نظامیان از ابتدای صبح، خیابان تهران و فلکه جنوبی حرم را تحتنظر میگیرند و مانند روزهای رژه با لباس و تجهیزات نو، توپ و تفنگ، قاطر و باروبنه میایستند. سرهنگ شیخ لیسکی و سایر فرماندهان سوار بر اسب از این سو به آن سو میروند و مانع از آمدوشد مردم نمیشوند، اما آفتاب به وسط آسمان نرسیده، کمکم بین مردم و سربازان درگیری ایجاد میشود و سربازها با قنداق تفنگ به مردم حمله میکنند. در آن زمان برای تعمیر سنگفرش خیابان، سنگهایی در حاشیه خیابان انباشته بودند. مردم با پرتاب همین سنگها به مقابله با سربازان برخاسته، عدهای از فرماندهان و چند راس اسب را مجروح و زخمی میکنند. این درگیری با صدور فرمان آتش، شدیدتر میشود. به محض صدور فرمان شلیک، یک افسر نظامی که نمیخواسته است به مردم شلیک کند، خود را به ضرب گلوله میکشد و یک افسر دیگر هم به ضرب گلوله یک سرباز از پا درمیآید. فرمانده لشکر دستور عقبنشینی میدهد و سربازان به عقب برمیگردند. شاهدان عینی در بیان خاطراتشان گفتهاند که در این هنگام بعضی سربازان، تفنگ خود را در هنگام عقبنشینی بهسمت مردم میانداختند تا مردم درصورت ادامه درگیری بتوانند از خود دفاع کنند.
همراهی ارتشیها با مردم در دوران انقلاب
با شروع همراهیهای مردم و عمومی شدن موضوع انقلاب، بسیاری از نیروهای نظامی هم با این جریان همراه شدند. بخش بزرگی از لایههای طبقاتی ارتش، از تبعیضهای درونی ارتش شاهنشاهی ناخرسند بودند و تحتتاثیر خانوادههای مذهبی خود، در نهان طرفدار روحانیان و قیام مردمی بودند. بهمرور این نیروها که مانند سایر اقشار، دارای طیفهای فکری متفاوتی بودند، با بدنه اصلی و نقطه بالای هرم که شخص شاه بود، دچار تناقصهایی شدند. این تناقصها در واپسین روزهای باقیمانده از حکومت پهلوی بیشتر آشکار شد. اسناد و خاطراتی که از فرار سربازها از سربازخانهها، سرپیچی از دستورها و حتی شلیک به مافوق در این دوران وجود دارد یا شنیده میشود، همه شاهدی بر این مثال است. در یکی از این نمونهها یک سرباز در مرداد سال ۱۳۵۷ بهسمت مافوق خود شلیک میکند. روزنامه خراسان درباره این رویداد مینویسد: «یک افسر وظیفه، فرمانده لشکر مشهد را هدف گلوله قرار داد. ساعت ۷:۳۰ بامداد پریروز ۲۳ مرداد، محمدرضا حافظنیا، ستوان دوم وظیفه لشکر مشهد، در یک حالت بحرانی با اسلحه کلت چند تیر بهسوی فرمانده لشکر شلیک کرده و او را مجروح میسازد.» چندی بعد از این اتفاق، سرتیپ عبدالرحیم جعفری بهعنوان فرمانده لشکر منصوب میشود، اما چندان بر این منصب نمیماند. مذهبی بودن جعفری و همراهی او با رهبران انقلاب در مشهد، علت عزل او بوده است. در گزارشها آمده است که او مخالف درگیری با مردم بوده؛ چراکه در روزهای حکومتنظامی بهطور مداوم هر دو یا سه ساعت با دفتر آیتا... شیرازی و آقای قمی تماس میگرفته و از آنها میخواسته است در آرام کردن مردم، برقراری نظم و پایان دادن به اعتصابها به لشکر کمک کنند.
سرانجام در ۲۴ بهمن ۱۳۵۷ کارکنان لشکر ۷۷ خراسان پس از برگزاری رژه باشکوهی، اتحاد خود را با جریان انقلاب اسلامی اعلام میکنند.
ارتش در دوران دفاع مقدس
بعد از پیروزی انقلاب اسلامی لشکر۷۷ خراسان در برقراری نظم و امنیت در شهرهای گنبد، تربتجام، کردستان و سایر مناطق نقشی محوری ایفا کرد. با آغاز جنگ تحمیلی در ۳۱شهریور۱۳۵۹، نیروها و یگانهای لشکر۷۷ خراسان برای مقابله با دشمن به مناطق غرب و جنوب غرب کشور اعزام شدند. این مأموریت حدود ۱۲ سال به طول انجامید که ۸ سال آن با درگیری و جنگ مستقیم همراه بود و ۴ سال آخر آن، با وضع «نه جنگ و نه صلح» درحال حراست از مرزهای کشور سپری شد. لشکر۷۷ خراسان در دوران دفاع مقدس در بیشتر عملیاتها حضور فعال یا پشتیبانیکننده داشت که مهمترین آنها طراحی و اجرای عملیات «ثامنالائمه (ع)» بود؛ عملیاتی که منجر به شکست حصر آبادان شد.