آرزو‌های دست نیافتنی رژیم بعث عراق در حمله به ایران چه بود؟ استجابت به شرط «رضا» | نیم روزی جستجو در میان نامه‌های زائران ضریح بارگاه ثامن الحجج (ع) جای خالی زیستِ پیامبرانه در تبلیغات دینی ما! ویژه‌برنامه‌های جشن میلاد رسول اکرم (ص) و امام جعفر صادق (ع) در حرم امام‌رضا (ع) مراسم بزرگداشت سالگرد شهادت سردار شهید محمود کاوه در مشهد برگزار شد مرد عطرآلود پیامبر (ص)؛ رحمتی فرازمانی و فرازمینی بیش از ۵۷ هکتار از حریم حرم رضوی فاقد نقشه برداری ثبتی است برگزاری اولین دوره تربیت مربی حفظ تصویری قرآن کریم کشور در مشهد ترجیح منافع خود به جای حمایت از فلسطین خیانت به اسلام است وحدت امت اسلامی، راه نجات غزه و مقابله با چالش‌های دشمنان است جشن بزرگ شکوفه‌های رضوی در جوار حرم امام رضا (ع) برگزار شد راهپیمایی ضدصهیونیستی با شعار «وحدت امت اسلامی، نجات غزه مظلوم» در مشهد برگزار می‌شود برگزاری سی‌وهشتمین سالگرد شهادت سرلشکر پاسدار شهید محمود کاوه در مشهد مقدس زنگ اول: زیارت جایی برای پیرمرد‌ها هست اتفاقا رواقی از جنس ارادت در قلب حرم امام رضا(ع) خوش زیستن در گفتار امام‌صادق (ع)
سرخط خبرها

مرد عطرآلود

  • کد خبر: ۲۵۱۷۹۵
  • ۳۱ شهريور ۱۴۰۳ - ۱۰:۰۴
مرد عطرآلود
می‌آمدند در خانه اش عربده می‌زدند محمد و می‌آمد مهربانانه جواب می‌داد، آن قدر مؤدب که صدای جبرائیل هم در آمد: صداتان را از رسولتان بلندتر نکنید.

انگار خودش خبر داشت قرار است چه کاره شود، خودش می‌دانست باید کاری کند کارستان، همین است که وقتی حلیمه در بیابان طوقی بر گردنش انداخت تا از شر اجنه و شیاطین بیابان‌های وهم انگیز حجاز در امان باشد، طوق را نپذیرفت و گفت خدای مهربانی دارم که مراقب من است. بعد چوپان شد، انگار سر و کله زدن با آن عرب‌های جاهل و زبان نفهم آدابی داشت و قبلش باید با گوسفند و شتر سر و کله می‌زد. با زبان بسته‌های لال دم خور می‌بود تا بتواند با آدم‌ها راحت تعامل داشته باشد، چوپان با معرفتی هم بود، نقل است با یکی از همکارهایش چوپان دیگری از دو پارچه آبادی آن طرف‌تر وعده کرد بروند مرتعی که تازه پیدا کرده بود گوسفندهایشان را بچرانند.

بعد محمد (ص) ما زودتر رسیده بود و رفیقش با گوسفند‌ها دیر کردند،‌ای من فدایش شوم که گوسفندهایش را از چریدن منع می‌کرد و وقتی رفیقش رسید و دید و علت پرسید گفت: قرار بود با هم بیاییم، خوش نداشتم گوسفند‌های من سر گل علوفه‌ها را بخورند و ته مانده اش به گوسفند‌های تو برسد. وعده مان همین بود، حالا که رسیده‌ای بچرند. مهربان بود. خیلی مهربان بود. 

می‌گویند وقتی مبعوث شد اوایل بازار گرمی نداشت، خودش بود و علی و خدیجه علیهم السلام، می‌گویند شب‌ها می‌نشست به گریه کردن و غصه خوردن، معتقد بود من روی خودم کار نکردم به خاطر همین زبانم و بیانم روی قومم تأثیر نمی‌گذارد، بعد جبرائیل صدایش کرد و گفت: طاها، ما قرآن را نازل نکردیم که خودت را اذیت کنی.

داری خودت را می‌کشی محمدم. وسط آن همه نفهم وحشی بدوی که دختر از کالا هم پست‌تر بود زن برایش منزلت داشت. کالا را هم آدم از بین نمی‌برد، می‌گذارد کنار یک روزی به کارش می‌آید، ولی آن‌ها تا به دنیا می‌آمد و می‌فهمیدند دختر است دفنش می‌کردند، زنده زنده، وسط این آدم‌ها و تفکراتشان می‌گفت: زن ریحانه است، دخترانتان را بیشتر ببوسید، از سفر برمی گردید حتما برایشان هدیه و سوغات بخرید. حتی اگر برای پسرهایتان نخریدید.

وسط آن همه پلیدی و کثیفی، شانه چوبی داشت، ظرف آبی داشت که آینه جمالش باشد، موهایش را روغن می‌مالید و یک سوم درآمدش را عطر می‌خرید. کم غذا بود و کم حرف و پر لبخند.‌ای قربان دل مهربانش بشوم که رویش نمی‌شد بگوید من هم آدمم مثل شما خسته می‌شوم. خوابم می‌آید. استراحت لازمم.

می‌آمدند در خانه اش عربده می‌زدند محمد و می‌آمد مهربانانه جواب می‌داد، آن قدر مؤدب که صدای جبرائیل هم در آمد: صداتان را از رسولتان بلندتر نکنید، خر صدایش بلند است. میلاد این مرد است، مردی که آخرین پنجره وحی بود و سر در آسمان داشت، مردی که لطف کرد با فرزندانش از هزارتوی روشن و معطر عرش به زمین آمد تا دست ما را بگیرد و آسمانی کند. باور کنیم لطف خدا را که سرمد است/ باورکنیم سکه به نام محمد (ص) است.

گزارش خطا
ارسال نظرات
دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تائید توسط شهرآرانیوز در سایت منتشر خواهد شد.
نظراتی که حاوی توهین و افترا باشد منتشر نخواهد شد.
پربازدید
{*Start Google Analytics Code*} <-- End Google Analytics Code -->