۳ ویژه برنامه در پنج شب پایانی ماه صفر در حرم مطهر رضوی برگزار می‌شود یک کاسه نبات زعفرانی به یاد «شهید مصطفی چمران» هم‌زمان با سالروز پایان یافتن محاصره پاوه | نور خورشید پس از گرگ‌ومیش پاوه عوامل هلاکت مردم در گفتار اخلاقی امام حسن مجتبی (ع) مظلومیت و غربت امام حسن (ع) در گفت‌وگو با حجت‌الاسلام‌والمسلمین فرحزاد | جلوه کرامت در نهایت غربت درخواست اختصاص اعتبار ویژه از وزیر کشور برای ستاد خدمات زائر در دهه پایانی صفر برپایی بیش از ۷۰۰ موکب برای دهه پایانی صفر در خراسان رضوی | ۵۷۵ موکب در مشهد فعال می‌شوند مشهد میزبان بزرگ‌ترین اجتماع مذهبی ایرانیان در دهه پایانی ماه صفر | تشرف بیش از ۷ میلیون زائر به حرم مطهر امام رضا(ع) + فیلم هزار کاروان پیاده در مسیر مشهدالرضا (ع) برنامه‌ریزی برای خدمات‌رسانی به زائران دهه آخر ماه صفر در خراسان رضوی استقرار ۱۵۰ موکب مردمی در ۵ محور اصلی اطراف حرم امام‌رضا(ع) طی دهه آخر صفر ۱۴۰۴ راز ماندگاری حال خوش عبادت راهکارهای عملی افزایش حضور قلب در نماز | چگونه در نماز حضور قلب داشته باشیم؟ از فلکه آب تا «الرمادیه ۲» | ناگفته‌های مترجم مشهدی صلیب سرخ در اردوگاه اسرای ایرانی آغاز فعالیت حوزه علمیه خراسان رضوی در دهه پایانی ماه صفر ۱۴۰۴ مشهد؛ میزبان همایش «هوش مصنوعی و اعتاب مقدسه» برپایی بزرگ‌ترین موکب آستان قدس رضوی برای خدمت به زائران امام رضا (ع) در دهه پایانی ماه صفر ۱۴۰۴ اجرای برنامه فرهنگی در میدان شهدا و چهارراه دانش مشهد در دهه آخر صفر ۱۴۰۴ تاریخ شهادت امام حسن مجتبی (ع) هفتم یا ۲۸ ماه صفر است؟
سرخط خبرها

یک نشدن تاریخی و دردناک

  • کد خبر: ۳۳۸۰۱۳
  • ۲۱ خرداد ۱۴۰۴ - ۱۳:۲۶
یک نشدن تاریخی و دردناک
حذف شدن گاهی از یک عرصه ورزشی است مثل ریوالدوی برزیلی است که جادوگر فوتبال بود و بختک حذف خواسته و ناخواسته به علت قصور یا تقصیرش به جانش افتاد و نابودش کرد. گاهی به علت نامرادی است که روزگار سرت می‌آورد.
حامد عسکری
نویسنده حامد عسکری

حذف شدن چیز ترسناکی است، گاهی به مرور است گاهی یک‌دفعه، گاهی جسمانی است گاهی عنوانی و اعتباری، گاهی پنهان است و گاهی آشکار، توی خاطرات یکی از نویسنده‌های روس می‌خواندم که حکمرانی‌شان کوچک‌ترین نقدی، کوچک‌ترین دیگراندیشی را بر نمی‌تابید، این را هیچ وقت علنی جار نمی‌زد ولی یک جوری هدایت می‌شدی به تنگنایی که خودت دیگر نمی‌توانستی بنویسی، تولید کنی، حرف بزنی و رمقت که می‌برید توی مطبوعات می‌گفتند که متاسفانه به‌رغم امکاناتی که ما برای هنرمندان شوروی بزرگ فراهم کرده‌ایم هنرمندانمان دچار رخوت و سستی و کم‌کاری شده‌اند و ما از این عزیزان گله مندیم و امیدواریم زودتر برای کشور اثر خلق کنند و ما شاهد درخشش این عزیزان باشیم؛ و حذف شدنت درست از همین لحظه کلید می‌خورد.

حذف شدن گاهی از یک عرصه ورزشی است مثل ریوالدوی برزیلی است که جادوگر فوتبال بود و بختک حذف خواسته و ناخواسته به علت قصور یا تقصیرش به جانش افتاد و نابودش کرد. گاهی به علت مرور و نامرادی است که روزگار سرت می‌آورد و سرشت و سرنوشتت همین است و چاره‌ای نداری. گاهی هم حضورت وجودت و بودت و اسمت می‌شود یک مفهوم کلان یا یک عدد، به این جمله دقت کنید؛

«در حملات موشکی رژیم صهیونیستی به نوار غزه شصت کودک جان باختند.» دوباره بخوانید. دردناکش کجاست، سمیر و زهرا و عدنان و شفیق و زهره و ناسیا تبدیل شدند به کلمه‌ای به اسم کودک، ما نمی‌دانیم دختر بوده‌اند یا پسر، چه غذایی دوست داشتند، چند ساله بودند و آخرین باری که اسپاگتی خورده‌اند، کی بوده، همه را یک کاسه کرده‌اند و شده کودک آن‌هم نه یکی شصت نفر، شصت زندگی.

علی در حادثه پساغدیر دچار همین بلا شد، مظلوم بود و مظلوم‌تر شد، غدیر یک انشای خبر نبود، یک بمب رسانه‌ای نبود، غدیر یک رسمیت بخشیدن بود، وگرنه بار‌ها و بار‌ها پسرعمویش جانش محمدمصطفی اعلام کرده بود، گفته بود، چه در جمع کوچک و چه در جلسات بزرگ. غدیر یک نشست خبری بود، یک اعلام رسمی با بیانیه‌ای طولانی و رسمی با یک کنش و رفتار فیزیکی- حرکتی و دست بالا بردن که آی مردم این علی! همین علی‌ای که کنارم ایستاده همین که دستش را بالا بردم، همین که می‌بینیدش... و علی مظلوم است، چون حداقل صدهزار نفر دیدند و تبریک گفتند و بیعت کردند ولی زدند زیر میز و منکر شدند که کی، کجا، ما نبودیم، ما دوربودیم، ما نشنیدیم، ما فکر کردیم می‌گوید هرکی با من رفیقه با علی هم رفاقت کنه مرد خوبیه و همین قدر مضحک و احمقانه با یک کودتای موذی و خزنده و رسانه‌ای حق آقای ما را خوردند و یک لیوان آب نه یک فرات آب هم رویش، .. غدیر بزرگ‌ترین نشدن اسلام بود که دومینووار خورد به بقیه نشدن‌های شیعه و ما هنوز خونی در قلبمان می‌جوشد که سرچشمه‌اش از غدیر است.

تاریخ می‌گوید زن‌ها گفتند ما هم می‌خواهیم بیعت کنیم، بیعت کردن را ما هم دوست داریم. رسمی و به روال و تشت آبی آوردند و علی پشت پرده دست در تشت گذاشت و آن سوی پرده زنان در تشت دست گذاشتند و بیعت اتفاق افتاد. من عاشق آن لحظه‌ام و حاضرم جان بدهم برای تماشایش درست آن وقتی که فاطمه، همسرش، بی‌تشت و آداب، دستِ شویش، پسرعمویش، امامش علی را گرفت و گفت مبارکمان باشد پسرعموجان .

من نمی‌توانم این متن را تمام کنم، آدم بشو نیستم، جان به جانم کنید روضه‌نویسم، یک جا‌هایی می‌رود دست و دلم که کام شما را تلخ می‌کنم. ببخشید همین‌قدر را از من بپذیرید.

گزارش خطا
ارسال نظرات
دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تائید توسط شهرآرانیوز در سایت منتشر خواهد شد.
نظراتی که حاوی توهین و افترا باشد منتشر نخواهد شد.
پربازدید
آخرین اخبار پربازدیدها چند رسانه ای عکس
{*Start Google Analytics Code*} <-- End Google Analytics Code -->