جدیدترین اثر حسن روح‌الامین، در ایام فاطمیه اول به چه چیزی اشاره دارد؟ علت ساخته نشدن «اخراجی‌ها ۴» چیست؟ معرفی برگزیدگان هفته کتاب در آیین ملی بزرگداشت روز «کتاب، کتابخوانی و کتابدار» منیژه حکمت با «ترس و لرز» در راه هند رونمایی از مجموعه چهارجلدی «رخداد‌های موشکی» (۲۴ آبان ۱۴۰۳) چطور می‌توانیم شهری کتاب دوست داشته باشیم؟ هنر مقاومت تمام شدنی نیست | گفتگو‌ی شهرآرا با هنرمندان حاضر در رویداد هنری «پرچم بر زمین نمی‌افتد» کلمه‌ها و ترکیب‌های تازه | اعضای تحریریه «شهرآرا» از کتاب‌هایی می‌گویند که از خواندنشان لذت برده‌اند آغاز یازدهمین دوره آیین «کتاب‌گردی» به مناسبت هفته کتاب و کتاب‌خوانی (۲۴ آبان ۱۴۰۳) «مرگ فروشنده»، روی صحنه مشهد | ماجرای تلخ تبلیغ رؤیای آمریکایی آخر حکایت کتاب صوت | دانلود آهنگ جدید حسین حقیقی با نام «من با تو می‌مونم» + متن آهنگ فیلم‌های آخر هفته تلویزیون (۲۴ و ۲۵ آبان ۱۴۰۳) + زمان پخش و خلاصه داستان صفحه نخست روزنامه‌های کشور - پنجشنبه ۲۴ آبان ۱۴۰۳ شرکت‌کنندگان سری جدید جوکر بانوان مشخص شدند + تیزر و زمان پخش انتقاد سید حسن خمینی از فیلترینگ و ممیزی‌های سخت‌گیرانه کتاب تصویر جدید از پشت صحنه فیلم «بُت» حمید نعمت‌الله + عکس نگاهی به یکی از مطبوعات قاجاری مشهد | اخبار آستانه در نشریه «شرق ایران»
سرخط خبرها

حکایت پایتخت اندونزی در اروپای شرقی

  • کد خبر: ۲۹۹۷۴۲
  • ۲۳ آبان ۱۴۰۳ - ۰۸:۲۴
حکایت پایتخت اندونزی در اروپای شرقی
مرد صاحب خانه که داستان جاکارتا را از خودش درآورده بود، از اثر کردن این ورد و غیب شدن دزد بسیار تعجب کرد، اما از آنجا که خیلی خوابش می‌آمد، در خانه را سه قفله کرد و به همسرش شب به خیر گفت و هردو به خوابی عمیق فرو رفتند.

در روزگاران قدیم، در یکی از شهر‌های یکی از کشور‌های اروپای شرقی، دزدی نیمه شب وارد خانه‌ای اشرافی شد. مرد صاحب خانه که گوش هایش تیز بود و متوجه حضور دزد شده بود، همسرش را از خواب بیدار کرد و گفت:‌ای همسر، دزدی به خانه ما آمده است. همسرش گفت: وای. اسلحه ات کجاست؟ مرد صاحب خانه گفت: اسلحه من در آن یکی اتاق است و اگر بروم و آن را بردارم دزد مرا می‌بیند. زن گفت: حالا چه کار کنیم؟

مرد گفت: همین الان فکر مناسبی به ذهنم خطور کرد. من خودم را به خواب می‌زنم و تو با حالتی طبیعی از من بپرس که این همه مال و اموال را از کجا آورده ام. سپس خود را به خواب زد. زن وی را صدا کرد و گفت:‌ای همسر، به طور طبیعی به من بگو این همه مال و اموال را از کجا آورده ای؟ صاحب خانه گفت: حالو‌ای موقه؟ زن گفت: حالا بگو. مرد گفت: ول کن. این یک راز است. زن گفت:‌ای بابا، بگو دیگر. مرد گفت: می‌ترسم کسی بشنود و دردسر شود. 

زن گفت: الان که کسی اینجا نیست. مرد گفت: باشد، می‌گویم، ولی به کسی نگو. وی افزود: من این اموال و املاک و مستغلات را از راه دزدی به دست آورده ام. زن گفت: واقعا؟ چطوری؟ مرد گفت: من وردی جادویی بلد بودم. خانه اعیان و اشراف را پیدا می‌کردم و دم در می‌ایستادم و سه بار می‌گفتم جاکارتا و نامرئی می‌شدم. سپس وارد خانه می‌شدم و هرچیز قیمتی را که می‌دیدم به آن نگاه می‌کردم و سه بار می‌گفتم جاکارتا و آن چیز همان لحظه به وانتم که دم در پارک بود منتقل می‌شد. سپس سه بار می‌گفتم جاکارتا و غیب می‌شدم. هنوز جملات مرد به پایان نرسیده بود که صدای دزد به گوش رسید که سه بار گفت: جاکارتا. 

مرد به همسرش گفت: الان این فکر می‌کند نامرئی شده است. وقتش است که بروم و اسلحه را بردارم. سپس از اتاق بیرون رفت و دزد را دید که در وسط پذیرایی ایستاده است و به تابلوفرش‌های دستباف نگاه می‌کند و می‌گوید: جاکارتا. مرد به روی خودش نیاورد که او را دیده است و به اتاق دیگر رفت و اسلحه اش را برداشت و به سمت دزد گرفت و گفت:‌ای دزد، خاک بر سرت. واقعا فکر کردی من این اموال را از طریق دزدی از خانه‌های مردم به دست آورده ام؟ نخیر. من این‌ها را با زدوبند و رانت خواری و تحصیل مال نامشروع به دست آورده ام. حالا تو آمده‌ای که از من دزدی کنی؟

 سپس اسلحه را به سمت پای دزد گرفت و تیری به پای او شلیک کرد. دزد وقتی جانش را به طور واقعی در خطر دید، سه بار با خلوص نیت گفت: جاکارتا و ناگهان غیب شد. مرد صاحب خانه که داستان جاکارتا را از خودش درآورده بود، از اثر کردن این ورد و غیب شدن دزد بسیار تعجب کرد، اما از آنجا که خیلی خوابش می‌آمد، در خانه را سه قفله کرد و به همسرش شب به خیر گفت و هردو به خوابی عمیق فرو رفتند.

گزارش خطا
ارسال نظرات
دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تائید توسط شهرآرانیوز در سایت منتشر خواهد شد.
نظراتی که حاوی توهین و افترا باشد منتشر نخواهد شد.
پربازدید
{*Start Google Analytics Code*} <-- End Google Analytics Code -->