زخمِ تیغ را مرهم، درمان میکند، اما زخم زبان را هیچچیز نمیتواند درمان کند. این را به تکرار از زبان دیگران شنیده و از قلمهای مختلف خواندهایم. بدگوییها چنان نابودگر است که جنگ و دعوا نیست. ببخشید چنین شروع کردم در ماه رمضان مهربان و نوروز فرخندهفال که صدای پایش گوش را مینوازد. ببخشید بر من و این قلم.
البته نمیخواهم درباره زبان و زخم بنویسم. این را وام گرفتم تا درباره یک رفتارِ پرزیان، بسیار پرزیان بنویسم. مردم از کمبودها دلخورند، اما به اندازه همان زخمی که گفتیم. دلخوری فراوان و جبرانناشدنی از بودهایی است که با درازدستی این و آن، نابود میشود. البته از حساب مردم و الا انباشت میشود در حساب دستهای ناپاک. مردم از اختلاسها، ناراحت میشوند و از درد این رفتار، چون مارگزیده به خود میپیچند.
اینکه فلان افراد و بهمان دسته، چنین رها دست در بیتالمال میزنند و آن را به مالالبیت تبدیل میکنند. این مصیبتها اگر مهار شود، عدالت را اگر ببینیم از گفتار به رفتار رسیده است، سختی تحریمهای حرامِ حرامیها را بر جان هموار میکنیم و در برابر زورگویی و قلدرگریها مثل کوه میایستیم. ما ایرانی هستیم، مسلمانیم. این دوگانه ما را بر یگانه استقامت، پایدار میدارد. پای و پشت ملت زمانی میلرزد که میبینند اتفاقاتی که نباید بیفتد میافتد.
خبرهایی که نباید شکل بگیرد، مشکلآفرینی میکند. آنچه مردم را به حاشیه میرساند، وجود این قبیل آدمها و ناآدمی کرداری در متن جامعه است. این را چاره کنیم، خیلی از احساس بیچارگیها از میان خواهد رفت. ما انقلابمان را به منهجِ علوی تعریف کردیم. به منطق امامی که اهل داد و نماد تمام نمای عدالت بود. در اجرای حق، همه را به یک چشم میدید. این گزارش على بنابىرافع از متصدیان امور بیتالمال است که گفت: دختر آن حضرت یک گردنبند مروارید در روزهاى عید قربان به امانت تضمین شده از من گرفت که پس از سه روز آن را بازگرداند.
على (ع) آن را برگردن وى دید، برداشت و به من گفت: در مال مسلمانان خیانت مى کنى؟ داستان را براى او نقل کردم و گفتم که من آن را از مال خود تضمین کردهام. گفت: همین امروز آن را بازگردان و اگر بار دیگر چنین کنى به کیفر من گرفتار خواهى شد. سپس گفت: اگر دخترم این گردنبند را جز به صورت امانت تضمین شده گرفته بود، نخستین زن، از بنیهاشم مى بود که دستش به جرم سرقت بریده مى شد. آری، ما با این منطق مردم را به انقلاب خواندیم.
روح انقلاب هم باورمند به این حقیقت است. نباید عارضهها و بیماریهایی، چون فزونخواهی فرصت پیدا کند و سلامت انقلاب را چنین به خطر بیندازد. ما کمبودها را میتوانیم تحمل کنیم. شرایط سخت را با شکیبایی از سر میگذرانیم، اما در برابر فساد، این تحملناشدنی است. مردم هرگاه خبری از این نوع میشنوند و شرایط سخت خود را میبینند به فغان میآیند. حق هم دارند.
این حق را خداوند هم به رسمیت شناخته است؛ لایحب الله الجهر بالسوء من القول الا من ظلم وکان الله سمیعا علیما؛ خداوند دوست ندارد کسی با سخنان خود، بدیها (ی دیگران) را اظهار کند؛ مگر آن کس که مورد ستم واقع شده باشد. خداوند، شنوا و داناست. اختلاس و فساد هم بالاترین ظلم اجتماعی است که یک ملت مظلومِ آن است. زخمِ زبانی است به فرهنگ ملی که جز با تیغ عدالت درمان نمیشود.