تسریع در امر واردات خودرو جانبازان در دستور کار قرار گرفت برگزاری مراسم گرامیداشت شهید آیت الله رئیسی در ۱۱۰۰ مسجد استان خراسان رضوی طراحی کارت‌های اعتباری، ویژه زائران حج تمتع ۱۴۰۴ دعوت از قطر و عربستان برای همراهی در اربعین ۱۴۰۴ | چرایی انتخاب شعار «انا علی العهد» اجتماع بزرگ امام رضایی‌ها در پایتخت | از پرواز پهپادها در آسمان پایتخت تا شهربازی ۱۵۰۰ متری ۱۵۵ عنوان کتاب رضوی به‌نشر در سی‌وششمین نمایشگاه کتاب تهران عرضه می‌شود زندگی‌نامه شهدای کشتی‌گیر، روایت پهلوانی در سی‌وششمین نمایشگاه کتاب تهران لزوم بازتعریف روایت‌های دفاع مقدس به زبان نسل جدید اعزام ۵ مداح و ۳ سخنران برجسته کشوری به حج تمتع ۱۴۰۴ + اسامی نماینده ولی فقیه در امور حج و زیارت: به‌دنبال برنامه‌های نو برای پویایی هرچه بیشتر اربعین هستیم گفت‌وگو با شاعر و مداح قطعه معروف و محبوب«ای صفای قلب زارم» | این صدای ملائکه است + فیلم برگزاری نخستین جشن‌تکلیف نوجوانان کشور سوریه در حرم امام‌رضا(ع) اهدای مدال طلای جهانی عکاسی به موزه آستان قدس رضوی مرز میان خاک و افلاک در مسیر آسمان هشتم تولیت آستان قدس رضوی: وظیفه خود می‌دانیم تجلی‌بخش کرامت حضرت رضا(ع) در حد توان خودمان باشیم امام‌رضا(ع) در قاب جهان امروز | گزارشی از مقالاتی که در ششمین کنگره جهانی حضرت رضا(ع)، به بوته نقد و بررسی گذاشته‌ شد بهره‌برداری و آغاز عملیات اجرایی ۲۰ پروژه عمرانی و خدمات اجتماعی بنیاد کرامت رضوی + فیلم سرچشمه آرامش در آیینه زیارت امام رضا (ع)
سرخط خبرها

در مسیر آسمان هشتم

  • کد خبر: ۳۳۰۹۱۸
  • ۱۶ ارديبهشت ۱۴۰۴ - ۱۲:۴۶
در مسیر آسمان هشتم
گاهی راننده زائربر‌ها بودم و گاهی هم ویلچر به دست دم در ورودی‌ها می‌ایستادم تا اگر کسی به هر دلیلی توانایی راه رفتن نداشت سوارش کنم.
مهدی محمدی
نویسنده مهدی محمدی

چند سال پیش توفیق بزرگی داشتم. جزو خادمان کشیک هشتم شب بودم در بخش صندلی چرخ‌دار و زائربر.

گاهی راننده زائربر‌ها بودم و گاهی هم ویلچر به دست دم در ورودی‌ها می‌ایستادم تا اگر کسی به هر دلیلی توانایی راه رفتن نداشت سوارش کنم.

ساعت یک‌و‌نیم، دو شب بود که یک خانم مسن که به زحمت راه می‌رفت از ورودی باب‌الجواد (ع) وارد شد.

به ویلچری که دستم بود اشاره کردم و گفتم: بیایید بنشینید تا هر جای حرم خواستید ببرمتان.

همان‌طور که نفس‌نفس‌زنان به راهش ادامه می‌داد گفت: پسرم منو تا فلکه آب آورد و خودش رفت. چون صبح زود باید می‌رفت سرکارش. از اونجا خودم پیاده اومدم، بقیه اش هم پیاده می‌رم. پیاده‌روی اربعین که نشد برم، این چند قدم رو که خودم برم.

سوار نشد ولی از راه رفتن آرام آرام و سبک قدم برداشتنش معلوم بود که چقدر سخت راه می‌رود. همان‌طور که داشت می‌رفت، برگشت و به ویلچر نگاه کرد.

دوباره گفتم: نمی‌نشینید؟

خودتان می‌دانید. بعضی مادربزرگ‌ها وقتی متخصص گوارش به آنها بگوید که از امسال دیگر نباید روزه بگیرید یا ارتوپدی به آن‌ها بگوید: از این به بعد باید نمازتان را نشسته بخوانید ناراحت می‌شوند و طوری به او نگاه می‌کنند که انگار یک نفر آدم از خدا بی‌خبر مسیرشان را به سمت خدا سد کرده است.

پزشک نبودم ولی وقتی گفتم اینجا بنشینید همان مدلی که گفتم نگاهم کرد و بعد به بقیه راهش ادامه داد.

گفتم: از ساعت دو شب اینجام که ثوابی بکنم، چرا نمی‌ذارین؟

یعنی این‌قدر ضعیف شدم که سوار ویلچر بشم؟

اما دیگر مقاومت نکرد و نشست روی ویلچر. راه افتادیم. گریه می‌کرد. اشکش را ندیدم، اما تکان خوردن مداوم شانه‌هایش خبر می‌داد که چه اشکی می‌ریزد.

خواستم بگویم: همه‌مون ضعیفیم، اگر ضعیف نبودیم که پیش معین‌الضعفا نمی‌آمدیم.

اما نگفتم، چون همان‌طور که گفتم ضعیفیم. آن‌قدر ضعیف که بعضی وقت‌ها تا بخواهیم حرف بزنیم یک بغض بی‌مقدمه می‌آید و گلویمان را فشار می‌دهد تا نتوانیم حرفی بزنیم.

گزارش خطا
ارسال نظرات
دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تائید توسط شهرآرانیوز در سایت منتشر خواهد شد.
نظراتی که حاوی توهین و افترا باشد منتشر نخواهد شد.
پربازدید
{*Start Google Analytics Code*} <-- End Google Analytics Code -->