یک کاسه نبات زعفرانی به یاد «شهید مصطفی چمران» هم‌زمان با سالروز پایان یافتن محاصره پاوه | نور خورشید پس از گرگ‌ومیش پاوه عوامل هلاکت مردم در گفتار اخلاقی امام حسن مجتبی (ع) مظلومیت و غربت امام حسن (ع) در گفت‌وگو با حجت‌الاسلام‌والمسلمین فرحزاد | جلوه کرامت در نهایت غربت درخواست اختصاص اعتبار ویژه از وزیر کشور برای ستاد خدمات زائر در دهه پایانی صفر برپایی بیش از ۷۰۰ موکب برای دهه پایانی صفر در خراسان رضوی | ۵۷۵ موکب در مشهد فعال می‌شوند مشهد میزبان بزرگ‌ترین اجتماع مذهبی ایرانیان در دهه پایانی ماه صفر | تشرف بیش از ۷ میلیون زائر به حرم مطهر امام رضا(ع) + فیلم هزار کاروان پیاده در مسیر مشهدالرضا (ع) برنامه‌ریزی برای خدمات‌رسانی به زائران دهه آخر ماه صفر در خراسان رضوی استقرار ۱۵۰ موکب مردمی در ۵ محور اصلی اطراف حرم امام‌رضا(ع) طی دهه آخر صفر ۱۴۰۴ راز ماندگاری حال خوش عبادت راهکارهای عملی افزایش حضور قلب در نماز | چگونه در نماز حضور قلب داشته باشیم؟ از فلکه آب تا «الرمادیه ۲» | ناگفته‌های مترجم مشهدی صلیب سرخ در اردوگاه اسرای ایرانی آغاز فعالیت حوزه علمیه خراسان رضوی در دهه پایانی ماه صفر ۱۴۰۴ مشهد؛ میزبان همایش «هوش مصنوعی و اعتاب مقدسه» برپایی بزرگ‌ترین موکب آستان قدس رضوی برای خدمت به زائران امام رضا (ع) در دهه پایانی ماه صفر ۱۴۰۴ اجرای برنامه فرهنگی در میدان شهدا و چهارراه دانش مشهد در دهه آخر صفر ۱۴۰۴ تاریخ شهادت امام حسن مجتبی (ع) هفتم یا ۲۸ ماه صفر است؟ ناگفته‌هایی از تشکیل نخستین اردوگاه اسرای ایرانی
سرخط خبرها

روایت یک سوگ دسته‌جمعی

  • کد خبر: ۳۳۳۷۷۱
  • ۳۰ ارديبهشت ۱۴۰۴ - ۱۵:۱۵
روایت یک سوگ دسته‌جمعی
ریاست جمهوری خیلی کار سختی است، آدم با آن همه اختیارات مجبور است، کار‌هایی را که اصلا حوصله‌شان را ندارد، کار‌هایی که به نظرش اضافه است، انجام دهد.

سوز گداکش فرودگاه سمنان خیلی تند بود و رئیسی به همه می‌گفت راضی به زحمت نبوده و تعارف می‌کرد که چرا آمدید. واضح بود خیلی حال و حوصله پروتکل‌ها را ندارد، انگار که از روی اجبار یک کار‌هایی را انجام می‌داد.

ریاست جمهوری خیلی کار سختی است، آدم با آن همه اختیارات مجبور است، کار‌هایی را که اصلا حوصله‌شان را ندارد، کار‌هایی که به نظرش اضافه است، انجام دهد. آدم هرقدر بیشتر اختیار داشته باشد محدودتر است، رئیس‌جمهور بودن آدم را از همه چیز خسته می‌کند، حتی از زندگی!

راستش را بخواهید من اصلا «رئیسی فن» نبودم، اصلا رئیس‌جمهور مورد علاقه من شکل او نبود، اما حالا بعد از مدت‌ها می‌دانم که اگر دوباره در آن چادر عشایری جلوی او بنشینم از او چه درخواستی بکنم، سرش داد می‌کشم که سوار آن هلی‌کوپتر نشو ابراهیم! آتش گلستان نمی‌شود! همه‌مان می‌سوزیم!

اما دست من نیست! من فقط واقعیت را می‌نویسم! می‌نویسم خبر که رسید، تلویزیون که از شوک بیرون آمد ناگهان مردی را دیدم که دوباره به مشهد رفت و خادم حرم شد! وقتی توی حرم دیدمش چیزی در من شکست.

توی خلوت خودم فکر کردم ول کردن و رفتن چقدر سخت است.

حوالی ظهر که خوابیدم توی هلی‌کوپتر بودم، حال عجیبی داشت، ترسیده بودم، هلی‌کوپتر به‌سرعت دور خودش می‌چرخید و من تلاش می‌کردم جایی برای گرفتن پیدا کنم و سفت بچسبم، همه با خونسردی نشسته بودند و می‌خندیدند!

آخرین ثانیه‌ها رئیسی را دیدم، کمی دورتر در میان آتش جنگل ایستاده بود و به ما نگاه می‌کرد! چند لحظه بعد همه با هم سقوط کردیم. یک بار روز‌های بعد از آن را به یاد بیاورید! آیا واقعا سقوط نکردیم؟ اصلا فرق مهم روایت و واقعیت همین است، که واقعیت بی‌رحم است.

توی روایت مواظب مخاطب هستیم، توی واقعیت، اما کسی حواسش به ما نیست! مثل آن شب که سقوط کردیم و به سوگ نشستیم و گفتند فقط یک فرود سخت بود!

گزارش خطا
ارسال نظرات
دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تائید توسط شهرآرانیوز در سایت منتشر خواهد شد.
نظراتی که حاوی توهین و افترا باشد منتشر نخواهد شد.
پربازدید
آخرین اخبار پربازدیدها چند رسانه ای عکس
{*Start Google Analytics Code*} <-- End Google Analytics Code -->