
آدمها گاه باید محافظ لباس خود باشند تا در حفاظ آن بتوانند صاحب حرمت شوند. این را به گروههای مختلف گفتهام و نوشتهام که اگر میخواهید مردم شما را در فلان قابِ محترم ببینند و احترام بگذارند، باید حرمت قاب را رعایت کنید. کسی که خود چهارچوبه قاب را میشکند، نمیتواند گلایه کند اگر دیگری با سنگ وسط شیشهاش بگذارد.
قصه همان سخنِ نغز بایزید بسطامی است؛ یا چنان بنمای که هستی یا چنان باش که مینمایی. جز این باشد، نفاقی در جان میشود که جسم را هم نابود میکند. آدمی باید همانی باشد که هست. تکلیف مردم هم با آدمی چنین، روشن است؛ اما چراغ تکلیف زمانی خاموش و خلق گرفتار میشود که در ویترین چیزی بگذارند که در مغازه ضد آن وجود دارد. یعنی گندم نمایی و جو فروشی. چیزی که به کرات ما را از آن برحذر داشتهاند؛ اما جوفروشان اولین خیانت را به خود میکنند، بعد به گندم و اعتبار بازار و اعتماد مردم. دیگر کسی به سراغشان نخواهد رفت.
بایکوت و تحریم آنان را به دیواری خواهد کوبید که نتوانند سربلند کنند. کلی مینویسم به هشدار برای خودم و برای شما و ایشان و دیگران که مراقب موقعیتهای اجتماعی خود باشیم. اگر ما خود نتوانیم از خویشتنِ خود مراقبت کنیم، همه بادیگاردهای جهان نخواهند توانست جلوی گردوغباری را بگیرند که میتواند ما را دفن کند. پوشیده مینویسم که عریاننویسی این عرصه را سزا نیست.
صدا را در جان حروف پنهان میکنم تا پیغام برند به هر که باید. به آنان که جامه، فخرشان است و میخواهند در افتخار آن لباس به احترامی فاخر برسند. بدانید که کوتاه و بلندی قد افراد، مدنظر نیست در این لباس. تکسایز است و باید به قامتی بنشیند که در اندازه آن برخاسته باشد. به رعایت حرمت امامزاده، متولیان سزاوارترند و الا گاه برای فروافتادن درخت نیاز به طوفان نیست که نسیمی ملایم هم آن را کفایت میکند.
آدمها باید مراقب و محافظ لباس خود باشند تا بتوانند در پناه آن حفظ شوند. این را به تکرار میگویم تا به یاد آورم آدمی که اندازه لباسی نیست، نباید آن را بپوشد. به تن کند هم مثل سارقی خواهد بود که آن را ربوده است. دزد هم نمیتواند از لباس مسروقه گرما و اعتبار بگیرد؛ البته آن را میتواند به لوث وجود خود لجنمال کند، اما بهرهای از آن نخواهد گرفت. فکر میکنم همینقدر کافی است در نقد رفتارهایی که باید پوشیده بماند...