فیلم «خرگوش سیاه، خرگوش سفید» شهرام مکری در جشنواره بوسان بازیگر نقش جایگزین مصطفی زمانی در نسخه آمریکایی سریال «یوسف پیامبر» چه کسی است؟ + عکس و بیوگرافی سعید روستایی از احتمال اکران «برادران لیلا» خبر داد + عکس «پوست شیر» رقیب سریال‌های ترکی در برزیل شد + عکس پائولو سورنتینو: سینما در برابر نسل‌کشی غزه ناتوان است جایگزین سریال هاتف از شبکه آی فیلم مشخص شد + زمان پخش و خلاصه داستان تولیت آستان قدس رضوی: نقش اهالی رسانه در امیدآفرینی و تقویت همبستگی ملی بی‌بدیل است | هر سخنی علیه وحدت ملی، خیانت به کشور است ویدئو | جدیدترین فیلم از پشت صحنه سریال هری پاتر در خیابان‌های لندن بازسازی حریم تئاتر شهر وارد مرحله جدید شد آرنولد شوارتزنگر: ترامپ مثل رشته فرنگی خیس بود! + فیلم پلاسکو در کمین کنسرت‌ها | ایمنی سالن‌ها زیر سوال است مجید قیصری به عنوان دبیر علمی جایزه جلال آل‌احمد منصوب شد انتقاد محمود پاک‌نیت از روند تولید سریال‌ها: کیفیت قربانی سرعت شده است برد پیت با «F۱» به پلتفرم‌های دیجیتال می‌آید حضور بانیپال شومون و کاظم سیاحی در «الیور توئیست» قطعی شد یوتیوب برای اولین بار خواهان پخش مراسم اسکار شد سعید چنگیزیان در کنار سحر دولتشاهی در نمایش «رامسس دوم» درباره کتاب «پاسیاد پسر خاک» و آشنایی با زندگی و مبارزات سیدعلی اکبر ابوترابی فرد | مرد جنگ و صلح نمایش آئینی «آسمان هشتم» در حرم مطهر امام رضا (ع) روی صحنه می‌رود
سرخط خبرها

فرقی ندارد، روح جنگل باش

  • کد خبر: ۳۴۹۷۷۵
  • ۱۴ مرداد ۱۴۰۴ - ۱۰:۳۳
فرقی ندارد، روح جنگل باش
حامد عسکری
نویسنده حامد عسکری

قبل از اینکه انسانی بر پهنه گرده دیواره غاری چیزی بنگارد، ران آهو و تیهویی به نیش بکشد، در تلألوی روشنای آتشی گرم، در فراسوی کوه‌ها و جنگل‌های یله بر آن، در فرادست رود تجن، گرگی سپید می‌زیست که هیر نام داشت، چشم‌هایی شعله‌ور، زوزه‌هایی جگربترکان و نگاهی تا عمق و در پایین‌دست تجن در میان انبوه افرا‌ها و گردو‌ها و سپیدار‌ها گرگی دیگر می‌زیست حبری رنگ و تیره که آرام بود و ساکت. چشم‌های درشت تیله‌ای داشت و وقتی راه می‌رفت انگار سایه‌ای بود که بر برگ‌ها می‌خزید، هردو رئیس قبیله‌شان بودند و قلمرویی داشتند و در مختصاتی که با ادرارشان تعیین کرده بودند شکار می‌کردند و زندگی و زاد و ولد ... هرجای این جنگل که گام بر می‌داشت نسیم زوزه یکی از این دو‌گرگ هم بر دوشش سوار بود و می‌رفت. تا آن زمستان لعنتی. تا آن زمستانی که غذا کم شد و نایاب، تا آن زمان که جنگل دستش تنگ شد و از غذا خبری نبود.

گرگ بالای تجن به گرگ پایین تجن پیام داد که نمی‌شود، این جنگل یک حاکم می‌خواهد، بالا و پایین ندارد جنگل باید قلمرو یک قبیله باشد. نبرد می‌کنیم و هر که برنده شد می‌شود حاکم جنگل. وعده کردند بر بالای کوهی. برای چنگ‌و‌دندان‌کشیدن بر هم، به بلندای کوه وعده بود، قرار بود نزدیک‌ترین جا به ماه بجنگند، بر پایین درخت‌ها خون یکی جاری شود. در پیشانی نبرد بودند که «ره‌دار» گرگ‌نخستین روحش پدیدار شد، گرگی که نوا بود و ندا‌: «بس کنید، شما گرگ نیستید روح و جان جنگلید، نام بگذارید و خودتان پنهان شوید، این‌گونه می‌مانید برای همیشه» و این‌گونه شد که دوبار کلمه جاری شد و از جاری شدن خون جلوگیری کرد، اسم گرگ بالای تجن هیر بود و اسم گرگ پایین‌دست کانی... و همین شد که انسان بعد‌ها این افسانه را شنید و نام آن جنگل وسیع شد هیرکانی. جنگلی با نام دو گرگ و هنوز بعضی مردم در انبوه این جنگل‌ها قدم می‌زنند، صدای ره‌دار را می‌شنوند که به رهگذران می‌گوید از کدامینی؟ تو از قبیله هیری یا کانی؟

این یک افسانه از قبیله گرگ‌ها بود و نقل است که دلیل نام‌گذاری جنگل‌های هیرکانی هم همین است. این داستان را که خواندم و خواندید. دیدم چقدر امروز هم به این گذشتن از قلمرو، از نام، از چپ و راست اصلاح‌طلب و اصولگرا، استقلال و پیروزی و همه گذشتن از دوگانه‌ها نیاز دارد این خاک زرخیز. برف و بهمن جنگ ممکن است همیشه فرو بریزد و ما باید بعد از آن دوازده روز عجیب بیشتر به فکر وجود این سبز انبوه باشیم.

گزارش خطا
ارسال نظرات
دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تائید توسط شهرآرانیوز در سایت منتشر خواهد شد.
نظراتی که حاوی توهین و افترا باشد منتشر نخواهد شد.
پربازدید
آخرین اخبار پربازدیدها چند رسانه ای عکس
{*Start Google Analytics Code*} <-- End Google Analytics Code -->