طرح راهبردی «تأسیس مجلس قرآنی جهان اسلام» کلید خورد ویژه برنامه‌های ملی و بین المللی روز جهانی مسجد دلم کبوتر حرم است به قرآن مهربان بود ضرورت تشکر از مردم در حدیث امام رضا (ع) اینجا ایران امام‌رضاست | گفت‌وگو با حجت‌الاسلام‌والمسلمین صاحبقرانی به مناسبت سالروز شهادت امام رضا(ع) تأکید تولیت آستان قدس رضوی برضرورت اقدام فوری برای تأمین پارکینگ و توسعه خدمات حمل‌ونقل زائران مشهد هزینه سفر به عتبات تا پایان تابستان ثابت است مشهد صحنه‌ای از تجلی فرهنگ میزبانی در جامعه شیعی در دهه پایانی ماه صفر میزبانی از زائر، عیار ماندگار برای مشهدالرضا (ع) میز کتاب رضوی، مهمانی «به‌نشر» برای ۷ میلیون زائر در دهه پایانی ماه صفر هیچ نگرانی برای اسکان زائران پیاده امام رضا (ع) وجود ندارد | ۳۸۵ ایستگاه صلواتی و حمام‌های سیار آماده خدمت‌رسانی به زائران پیاده پیکر ۴ تن از شهدای حمله رژیم صهیونیستی به خاک ایران پیدا شد حکایت ما مدینه نرفته‌ها بیش از یک میلیون و ۶۰۰ هزار زائر به مشهد مشرف شدند ۱۱۴ میلیون پرس غذا توسط موکب‌های ایرانی در اربعین ۱۴۰۴ توزیع شد قرارگاه ملی مسجد در سطح کشور تشکیل شد سیره پیامبر (ص)؛ الگوی ارتباط مؤثر اندوه حسین (ع) متصل به اندوه رضا (ع) است
سرخط خبرها

به قرآن مهربان بود

  • کد خبر: ۳۵۳۰۵۲
  • ۲۹ مرداد ۱۴۰۴ - ۱۳:۵۷
به قرآن مهربان بود
در آن خانه که درختان خرما به دیوارهایش تکیه داده بودند و خاک‌های ریز زیر پا‌ها در خاموشی شب لایه‌لایه می‌شد، هیچ چیز فریاد نمی‌زد. همه‌چیز در آنجا سکوتی داشت که پر از کلام بود.
حامد عسکری
نویسنده حامد عسکری

شب‌های مدینه، همیشه پر از سکوتی عمیق و رازآلود بود. سکوتی که از درختان خرما تا دیوار‌های خاکی خانه‌ها را در دل خود می‌نشاند، انگار هر گوشه‌ای از این شهر به‌نوعی منتظر بود تا چیزی از آسمان بیاید، اما خانه‌ی پیامبر (ص)، در این شب‌ها، جزیره‌ای از نور و محبت بود که بر بام آن، تنها امید و رحمت می‌درخشید.

در آن خانه که درختان خرما به دیوارهایش تکیه داده بودند و خاک‌های ریز زیر پا‌ها در خاموشی شب لایه‌لایه می‌شد، هیچ چیز فریاد نمی‌زد. همه‌چیز در آنجا سکوتی داشت که پر از کلام بود، پر از امید و آغوشی که از دورترین مرز‌های آسمان به زمین آمده بود. در کنار در، چراغ‌های ساده‌ای می‌سوختند که گویی حتی در نورشان، هیچ شوق و تلاشی برای خودنمایی نبود. نور شمع‌ها در هر زاویه‌ای از خانه، به‌آرامی پرتو می‌انداخت، گویی پیامبر (ص) خود در این نور‌ها آرام گرفته بود.

پیامبر (ص) در آن فضا، نه یک رهبر، بلکه یک معشوق مهربان بود که در میان نور، قدم می‌زد. چهره‌اش همچون درختی که ریشه‌اش در دل خاک استوار است، در عین سادگی بی‌نهایت درخشنده بود. آنچه از او برمی‌آمد، نه کلماتش، که حتی سکوتش بود که گویی از عمق قلبش جاری می‌شد. دست‌هایش، به‌طور معجزه‌آسا نرم و مهربان، با هر کلمه‌ای که بر زبان می‌آورد، در دل شنوندگان نفوذ می‌کرد. همیشه انگار یک درخت تنومند از صبر و محبت در قلبش روییده بود که در هر برگش، شکوفه‌ای از رحمت به گل می‌نشست.

خانه پیامبر (ص)، همچون دنیایی از نور و سکوت بود. در آنجا، زمانی که کسی به نزد او می‌آمد، تنها نبود. در هر لحظه، در هر کلمه، در هر نگاه، همه‌چیز با هم صحبت می‌کرد. دیوار‌های خانه که به سادگی و بی‌زرق‌وبرق بودن خود معروف بودند، گویی در هر ترک و شیارشان، داستانی از عشق پیامبر به بشریت را می‌سرودند. بوی عطر چوب‌های عود و خاک نرم، به‌آرامی در فضا می‌رقصید و بر همه‌چیز، همچون شعری بی‌پایان، تأثیر می‌گذاشت. حتی لایه‌لایه بودن زمین، که ساده و خاکی بود، در دل خود چیزی از سادگی و انسانیت داشت.

مـرد غریبی، بـه‌سخـتـی قـدم بــه ایـن خانـه گذاشت. از دل شب، در حالی که صدای گام‌هایش در خاک خاموشی می‌ریخت، سر به‌زیر انداخت. چهره‌اش غم‌زده بود، انگار تمام بار جهان بر دوشش سنگینی می‌کرد. اما هنگامی که در برابر پیامبر (ص) ایستاد، فضا تغییر کرد. در همان لحظه، نور خانه، نه تنها از شمع‌ها که از دستان پیامبر (ص) به‌راستی به‌سوی او می‌تابید. پیامبر (ص) به او نگریست، نه با نگاه قدرت، بلکه با چشمانی که در آن، دریا‌هایی از رحمت جاری بود؛ و پیامبر (ص)، در همان لحظه، دستش را به‌طرف او دراز کرد.

 کلماتش نه از زبان که از قلبش می‌آمد: «بیا، تو در این خانه پناه داری. در این خانه، هیچ‌چیز از تو گم نشده است. هیچ‌گناهی آن‌قدر بزرگ نیست که در برابر رحمت خداوند کوچک نـشـود.» این کلمات، هـمچـون نـسـیمی ملایم و آرام، در دل مرد نشست و تمامی بار سنگین گناه از دوشش برداشته شد. در آن فضا، خانه پیامبر (ص) دیگر تنها دیوار و سقف نداشت، بلکه حسی از پذیرش و مهر در خود داشت که تمام جهان را دربر می‌گرفت.

دیوار‌های خانه، که به سادگی رنگ شده بودند، هرگز نمی‌توانستند معنای این حضور را درک کنند، اما در آن لحظه، آنچنان گویی در دل آن دیوار‌ها چیزی از کلمات پیامبر (ص) به زندگی درآمده بود. کلماتی که از قلب انسان‌ها به‌سوی آسمان می‌رفتند و در دل آن درختان خرما، در کنار دیوار‌ها و در زیر سقف خانه، ریشه می‌زدند. پیامبر (ص)، که همیشه در قلبش رحمت داشت، گویی از همین نور‌ها و همین سکوت‌ها، دنیایی نو می‌ساخت.

در مسجد پیامبر (ص)، فضای دیگری از نور و محبت به‌وجود آمده بود. سنگ‌های سفید مسجد، که در نور آفتاب می‌درخشیدند، در دل شب، با چراغ‌های ساده و نرم خود، حضور پیامبر را زنده می‌کردند. در آن مسجد، هر سنگ و هر دیوار گویی از معنای خاصی پر شده بود. درختان خرما که در حیاط مسجد کاشته شده بودند، گویی از دست‌های پیامبر (ص)، که در میان یاران و پیروانش مشغول سخن گفتن بودند، به‌طرز جادویی زندگی می‌گرفتند. هوای آزاد مسجد، که با عطر و بوی دل‌نشین خاک و برگ‌ها آمیخته شده بود، به دل‌ها حس آرامش می‌داد.

وقتی پیامبر (ص) در مسجد سخن می‌گفت، کلماتش همچون پرتو‌هایی از نور در فضای پر از سکوت می‌تابیدند. هرکدام از آن کلمات، به‌گونه‌ای بر جان انسان‌ها اثر می‌گذاشت و آنها را به‌سوی درختان خرما، به‌سوی خاک نرم حیاط، به‌سوی آسمان پرستاره می‌برد. در آنجا، سایه پیامبر (ص) همچون پرتو نورانی در دل تاریکی شب پدیدار می‌شد و هر گوشه از مسجد، با این نور پر از زندگی می‌شد.

یکی دیگر از مردان غریبی که به مسجد آمده بود، در دل شب، با دل پر از گناه و ترس وارد شد. قدم‌هایش لرزان بود و هرلحظه احساس می‌کرد که گذشته‌اش، او را همچون وزنه‌ای سنگین به زمین می‌کشد. اما هنگامی که در برابر پیامبر (ص) ایستاد، نگاه او به‌گونه‌ای بود که گویا همه‌چیز در این لحظه برای او متوقف شده است.

پیامبر (ص) به او نگریست، سکوتی عمیق را در دل خود نگه داشت و سپس دستش را به‌طرف او دراز کرد: «در دل خود تنها یک گناه نداری؛ آن‌هم ترس از بازگشت به خداست. خداوند، همیشه دروازه‌های رحمت را گشوده است.»

در همان لحظه، درختان خرما که در اطراف مسجد بودند، به‌طور جادویی شروع به تکان خوردن کردند، گویی که همه‌چیز در این فضای پر از عشق، در حال تحول و تجدید بود.

گزارش خطا
ارسال نظرات
دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تائید توسط شهرآرانیوز در سایت منتشر خواهد شد.
نظراتی که حاوی توهین و افترا باشد منتشر نخواهد شد.
پربازدید
آخرین اخبار پربازدیدها چند رسانه ای عکس
{*Start Google Analytics Code*} <-- End Google Analytics Code -->