مریم محبی | شهرآرانیوز- سنوسالش به سالهای آغازین پخش برنامه ماه عسل نمیرسد، اما آهنگی را که محسن یگانه برای تیتراژ این برنامه در سال ۸۷ خواند، برای اجرا در مرحله دوم مسابقه عصر جدید انتخاب کرد که اتفاقا خوب هم از پس آن برآمد و توانست ۴ رأی سفید از داوران بگیرد.
مجید معظمی که از روستای مالوجه در شهرستان قروه استان کردستان به عصر جدید آمد، حالا مفهوم به عینیت نشسته یک استعداد است. استعدادی که یافتن و تا حدودی کمک به پرورش آن فلسفه وجودی برنامهای مثل عصر جدید است. او در مرحله اول هم توانست تمام آرای مثبت را از آن خودش کند. میگفت روی صحنه کمی استرس داشته است، ولی آنقدر خوب خواند و آنقدر مطمئن ظاهر شد که توانست با انتخاب داوران و بعد آن با رأی مردم یک گام بالاتر برود، یعنی مردم دوستش داشتند، هم خودش و شخصیت متین و مؤدبش را و هم سبکوسیاق خواندنش را.
با اعتمادبهنفس میایستد پشت میکروفون و با احوال لوطیمنشانه که ویژه خودش است و با سرودستی که به بازی میگیرد و تکان میدهد، احوال خوشی را به بیننده و شنونده منتقل میکند. چه آن وقتی که بر خلاف سن کم و تجربههای نداشتهاش «منوفکر رفتن تو میکشه» میخواند و چه آن زمانی که میگوید «بیهوا، بدون مقصد، سمت طوفان تو میرم» که از قضا آریا عظیمینژاد هم دقیقا روی همین کلمه «بیهوا» کلید میکند و معنایش را از او میپرسد.
مجید کمی به تعلل میافتد و توقف میکند. با این حال با وجود اذعان به مفهوم کلمه، شاید سؤال عظیمینژاد خیلی خوب بتواند به او این نکته را گوشزد کند که اگر قرار است روزی به جرگه خوانندگان بزرگ این سرزمین بپیوندد، باید بیاموزد همانطور که روی صدایش کار میکند، به فکر ترانهای هم که قرار است از زبان او جاری شود، باشد. مجید از دل یکی از نقاطمحروم پا به عرصه عصر جدید گذاشته، با حمایت استادش که به او انگیزه و اراده داده است و در شرایطی که خیلی از همسنوسالانش او را ناامید کردند. اهل کار هم هست البته. گچکاری میکرده و میزده است زیر آواز.
او رکورد بیشترین بازدید شبکههای اجتماعی برنامه عصر جدید را در این ۲ دوره شکست و ویدئوی او فقط بعد ۵ روز بیشتر از یک میلیون مرتبه بازدید داشت. مجیدسیزدهساله البته در این برنامه رقیبانی هم داشته است. رقیبهایی مثل مهدی جعفری که اتفاقا او هم سیزدهساله بود و هرچقدر اجرای اولش توانست به سرعت از آریا عظیمینژاد رأی سفید بگیرد، اما در دوره بعد حذف شد. او حالا یک گام به آرزویش نزدیکتر شده، آرزویی که او را از کردستان به دل تهران و صحنه عصر جدید کشانده و به او قوت و قدرت ادامهدادن و تلاش برای رسیدن به خواستههایش را داده است. البته به کمک استادی که بهظاهر اوایل کار تنها مشوق او بوده است، همان مشوق و همراهی که شاید همه ما یک روز به آن نیاز داشتیم و خیلیها یک روز به آن نیاز پیدا کنند.
اینجا ببینید: