بعضی کلیشه های ذهنی، نه فقط برای اشخاص، که برای جامعه دردسرساز می شود. خودش می شود توجیه بسیاری از کارها. انگار که با تکرار این کلیشه ها خیا لمان راحت می شود که مجاز هستیم بعضی کارها را انجام بدهیم، بعضی حرف ها را بزنیم و به بعضی چیزها فکر کنیم.
کلیشه معروف، همان «ما ایرانی هاست...»؛ تازه برخی، همان «ما» را هم فاکتور می گیرند و چنان درباره عادت های ناپسند «ایرانی ها» سخن می گویند که انگار خودشان متعلق به جغرافیا و سرزمین دیگری هستند.
«ما ایرانی ها» دروغ زیاد می گوییم، گویی توجیهی می شود برای اینکه دروغ بگوییم. ما ایرانی ها کوچه که هیچ، خیابان های ورودممنوع را هم داخل می شویم، توجیهی است برای اینکه به روی هر تابلوی ورودممنوعی چشم ببندیم. ما ایرانی ها غیبت این و آن را می کنیم، دلیل مستدلی است برای اینکه غیبت کنیم و نمونه های بسیاری از این دست. شنونده این استدلال هم که خود را در بسیاری از گناه های گوینده شریک می داند، معمولا به لبخندی تلخ و جنباندن سری، به پایه های سست این استدلال قوام می دهد تا شنونده و گوینده، عضوی از شبکه ای شوند که فساد رفتاری را درمیان «ما ایرانی ها» گسترش می دهد.
شکستن این دور باطل، گاهی بسیار سخت است؛ اینکه جایی بایستیم و بگوییم نه. من می شناسم ایرانی هایی را که در رانندگی خلاف نمی کنند، گران فروشی نمی کنند، دروغ نمی گویند، غیبت نمی کنند و بسیاری از رفتار ها و عادت های ناپسند دیگر را تکرار نمی کنند. انگار برای بسیاری پذیرفتنی نیست که ایرانی ها آن کلیشه ای که در ذهن ساخته اند، نیستند و اینکه 2، 4، 20، 400 یا 1000ایرانی این چنین بوده اند، دلیلی بر این نیست که 80میلیون نفر نیز چنین باشند.
اما چرا ما به راحتی اسیر کلیشه های ذهنی برساخته خود یا دیگران می شویم؟ دلیلش ساده است؛ برای اینکه به ما مجوز می دهد مثل همان ایرانی هایی باشیم که خودمان در ذهنمان، نقدشان می کنیم. وقتی همه هموطنان خود را خلافکار، اهل رشوه، دروغگو و گاهی حتی دزد می دانیم، خب معلوم است که نتیجه اش این است که خودمان هم حق داریم دست کم گاهی خلاف کنیم، رشوه بگیریم، دروغ بگوییم و حتی اگر فرصتی بود، دست به دزدی بزنیم.
این مجوز ذهنی، فرد را وامی دارد تا در شبکه کلیشه های ساخته شده اجتماعی غوطه ور شود و نپذیرد جامعه اش چنان که می پندارد، بد نیست یا اگر هم هست، می شود با شکستن کلیشه ها، بهترش کرد؛ درست مانند کودکی که اگر مدام بدی هایش را بگوییم، بدتر می شود، اما اگر به او شخصیت بدهیم و خوبی هایش را برجسته کنیم، از اینکه به سمت بدی برود، حیا می کند.
نمی خواهم دچار همان عادت ناپسند کلیشه سازی شوم، با این حال باید این آسیب را اینجا گوشزد کنم که «ما ایرانی ها» معمولا از نوعی کمبود عزت نفس رنج می بریم. آن قدر بدی ما را گفته اند و گفته ایم که فکر می کنیم اخلاق ناپسند فراوان داریم. برای همین غریبه نواز هستیم؛ چون فکر می کنیم این غریبه ها رفتارهای خوبی دارند که ما نداریم. این نبود عزت نفس، باعث شده است در درونمان ترمز کارهای ناپسند خوب نگیرد. می دانیم کاری غلط است اما اهمیتی به آن نمی دهیم؛ چون باور نداریم ما ملتی هستیم که زمانی با خود زمزمه می کرد «کار بد مصلحت آن است که مطلق نکنیم».
برای عبور از وضعیت خودسرزنش کنندگی که داریم، به نظر می رسد باید کمی بیشتر خودمان را قبول داشته باشیم؛ حالا نه آن قدر که بگوییم «هنر نزد ایرانیان است و بس»، اما دست کم قبول کنیم هنوز خوبی های زیادی داریم که باید مراقبشان باشیم. ما مردمی هستیم که همیشه خلاف نمی کنیم. حلال و حرام سرمان می شود. درستکاری برایمان فضیلت است و فساد را نکوهش می کنیم. این ها را شاید لازم باشد هر روز به خودمان یادآوری کنیم که ملتی هستیم که می توانیم خوبی هایمان را با یادآوری آن ها به یکدیگر احیا کنیم. چه فضیلتی هست در سرزنش کردن مداوم خودمان؟ چرا نباید گاهی از خودمان تعریف کنیم؟ حتی اگر کمی اغراق آمیز باشد، برای آنکه کمی از دور باطل توجیه کار خلاف به این بهانه که دیگران این چنین هستند، فاصله بگیریم. امتحانش ضرری ندارد. بیایید چند روزی با کلیشه «ما ایرانی ها» وداع کنیم. شاید که آینده، کمی فقط کمی، بهتر از امروزمان شد.