آتش سوزی منزل مسکونی در خیابان جلال آل احمد مشهد برخورد پژو ۴۰۵ با گاردریل در بزرگراه چراغچی مشهد پیش‌بینی هواشناسی مشهد و خراسان رضوی (پنح‌شنبه ٢٢ شهریور ١۴٠٣) | آغاز کاهش دمای روزانه از فردا ترافیک پرحجم در پل غدیر، میدان شهید فهمیده و تمامی مبادی منتهی به حرم مطهر رضوی (۲۲ شهریور ۱۴۰۳) شرایط بهره‌مندی بیمه‌شدگان از خدمات و تسهیلات صندوق حمایت از بیماران صعب‌العلاج اعلام شد + جزئیات دستگیری سارقِ ۳۸ کامپیوتر خودرو در مشهد (۲۲ شهریور ۱۴۰۲) آیا بیمه عمر و پرداخت غرامت بازنشستگان تامین اجتماعی قطع شده است؟ ویدئو | فروریختن پل درسدن در آلمان بازنشستگان تامین‌اجتماعی همچنان در انتظار تصمیم دولت برای تعیین تکلیف متناسب‌سازی حقوق رایگان‌شدن مترو و اتوبوس برای دانش‌آموزان تهرانی در هفته اول مهرماه ۱۴۰۳ ۲ هزار میلیارد تومان مستمری مددجویان تحت پوشش بهزیستی واریز شد جدول تاریخ واریز حقوق شهریور ۱۴۰۳ مستمری‌بگیران و بازنشستگان تأمین‌اجتماعی اعلام شد زنان بی اختیاری ادرار را جدی بگیرند دستور ویژه پلیس اهواز برای دستگیری قاتل یک زن (۲۱ شهریور ۱۴۰۳) علت حمله قلبی و راههای پیشگیری حمله به مفتی اعظم تاجیکستان با چاقو (۲۱ شهریور ۱۴۰۳) آتش‌سوزی منزل مسکونی در بلوار هنرور مشهد (۲۱شهریور ۱۴۰۳) پرونده مرگ مشکوک خانم بلاگر معروف مختومه شد ۲۰ میلیون ملک قولنامه‌ای باید سنددار شود علت تاخیر قطار مسافربری مشهد- سرخس چه بود؟ (۲۱ شهریور ۱۴۰۳) آتش‌سوزی انبار علوفه در بلوار شاهنامه مشهد(۲۱ شهریور ۱۴۰۳) واژگونی دو خودرو در مشهد سه مصدوم برجای گذاشت (۲۱ شهریور ۱۴۰۳)
سرخط خبرها

یاد مسعود با کرونا آمد

  • کد خبر: ۷۱۱۲۶
  • ۲۹ خرداد ۱۴۰۰ - ۱۲:۰۳
یاد مسعود با کرونا آمد
محمدرضا امانی - نویسنده

حتی آن زمانی که وزنم به زحمت ۳۵ کیلو می‌شد، هم استعداد چندانی در بازی فوتبال نداشتم. همیشه در زنگ ورزش جزو آخرین نفراتی بودم که با اکراه انتخاب می‌شدم. بدون استثنا هم جایگاهم میان دو تیرک دروازه بود. یکی از آخرین رویارویی‌های جدی‌ام با مسعود، میان همین دو تیرک آهنی بود. با مسعود هم سن‌وسال و همسایه بودیم، اما نه خیلی صمیمی. سال‌ها قبل در یک سالن ورزشی وقتی وزنم از ۷۰ کیلو هم عبور کرده بود، مسعود که در تیم مقابل بود، پس از دریبل زدن مدافعان تیمم، مانند اجل معلق یک‌باره مقابلم ظاهر شد. حالا من بودم و مسعود و آبرویی که در آستانه ریختن بود.

 

انگار قصد داشته باشم گوساله‌ای رمیده را مهار کنم، با دست‌هایی گشوده به استقبال مسعود رفتم. شلیک مسعود هرچند قدرت بی‌اندازه‌ای داشت، آن دقت لازم را نداشت و دروازه نجات یافت؛ اگرچه به‌علت شدت صدمات دو هفته در خانه ماندم. پس از آن شب دیگر مسعود را خیلی کم دیدم. دانشگاه و کار و ازدواج، دیدار‌های تصادفی‌مان را به همان دست تکان دادن‌های از دور محدود کرد. از دوستان مشترک می‌شنیدم که سخت در تلاش است برای قبول شدن در رشته پزشکی. بعد‌ها شنیدم که در یکی از شهر‌های غربی کشور پرستاری می‌خواند و یک شب هم که به خانه پدرم آمده بودم و کوچه را چراغانی دیدم، فهمیدم که ازدواج کرده است.

 

یاد مسعود با کرونا آمد، وقتی که برادرم با ۴۰ درصد درگیری ریه در بیمارستان بستری شد. او در خط مقدم جبهه بود و در آن دو هفته شاهد بودم که بدون هیچ اکراه و هراسی با بیماران کرونایی در ارتباط است و با خنده و شوخی و التماس، از بیماران می‌خواهد که مایعات بنوشند و چند قاشق غذا بخورند. مسعود، همسایه‌ای که خیلی با او صمیمی نبودم و شوت‌هایش دمار از روزگارت درمی‌آورد، بهار قرن تازه را ندید. مسعود شهید شد. او مانند غریقی بود که صدهانفری را که درحال غرق شدن بودند، نجات داد. اما جانی برایش نماند تا خودش را به ساحل امن برساند.

گزارش خطا
ارسال نظرات
دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تائید توسط شهرآرانیوز در سایت منتشر خواهد شد.
نظراتی که حاوی توهین و افترا باشد منتشر نخواهد شد.
پربازدید
{*Start Google Analytics Code*} <-- End Google Analytics Code -->