رئیس سازمان پزشکی قانونی کشور: سالانه ۱۰ هزار پرونده قصور پزشکی بررسی می‌شود | فوت بیش از ۲۰ هزار نفر در تصادفات سال گذشته کشف بیش از ۱۳ هزار عدد قرص و آمپول غیرمجاز در داورزن (۱۲ دی ۱۴۰۳) مه‌گرفتگی و کاهش دید افقی درجاده‌های خراسان رضوی (۱۲ دی ۱۴۰۳) هشدار مدیریت راه‌های کشور به سامانه بارشی و کولاک برف در خراسان رضوی (۱۲ دی ۱۴۰۳) درمان رایگان مبتلایان به سرطان پستان در طرح غربالگری مناطق محروم بارش باران در سال جاری ۴۲ درصد کاهش یافته است توصیه‌های تغذیه‌ای برای مادران باردار چه عواملی بر ناباروری مردان تأثیرگذار است؟ مراکز مشاوره ازدواج و خانواده ساماندهی می‌شوند آیا مدارس مشهد فردا (چهارشنبه ۱۲ دی ۱۴۰۳) تعطیل است؟ بارش برف و کولاک در جاده‌های خراسان رضوی(۱۱ دی ۱۴۰۳) کاهش چشمگیر سرقت‌ها در یک دهه گذشته درباره آنفلوانزای خوکی چه می‌دانیم؟ زلزله ۴.۵ ریشتری سیرچ کرمان خسارت نداشت (۱۱ دی ۱۴۰۳) تشکیل کمیته ویژه برای راستی‌آزمایی آمارهای اعلامی دستگاه‌های مسئول در حوزه دارو و تجهیزات پزشکی قاتل خاموش در شهر قدس تهران خانواده ۳ نفره را به کام مرگ کشاند تعطیلی تفرجگاه‌ها و مناطق تحت مدیریت حفاظت محیط زیست در خراسان رضوی (۱۱ دی ۱۴۰۳) برای مقابله با سقط جنین غیرقانونی چه باید کرد؟ جلوی خرید و فروش غیرقانونی دارو‌های ترک اعتیاد در بازار آزاد باید گرفته شود شناسایی مرد هزارچهره در ساری | شاکیان به دادگستری مازندران مراجعه کنند + عکس سارقان دروغگو بازداشت شدند شیوع آنفلوانزای خوکی و افزایش مراجعه مردم به بیمارستان‌ها و مراکز درمانی در مشهد | مردم از ماسک استفاده کنند + فیلم تقدیر از داوطلبان اجتماعی برتر خراسان رضوی آخرین وضعیت بیماری‌های تنفسی در ایران و جهان (۱۱ دی ۱۴۰۳) بیماری ناشناخته اوتیسم نیازمند آگاه‌سازی جامعه است پیش‌بینی هواشناسی مشهد و خراسان رضوی (سه‌شنبه، ۱۱ دی ۱۴۰۳) | تداوم روند کاهش دما تا پایان هفته  سن ابتلا به بیماری‌های قلبی ۱۰ سال کاهش یافته است رئیس دانشگاه علوم پزشکی مشهد: باید برای رفع کمبود‌های مالی در حوزه سلامت حوصله کرد متهم در بازسازی صحنه جرم: پشیمانم؛ اما نه برای قتل! مردان و زنان در کدام دهه عمر بیشتر ازدواج می‌کنند؟ تفاوت «نان کامل» با «نان سفید» چیست؟ کدام بهتر است؟ بیمار مرگ مغزی در مشهد نجات‌بخش جان ۵ بیمار شد (۱۱ دی ۱۴۰۳)
سرخط خبرها

نان، بستنی و شادی‌های کوچک

  • کد خبر: ۷۴۹۷۱
  • ۲۹ تير ۱۴۰۰ - ۱۲:۱۴
نان، بستنی و شادی‌های کوچک
محمد امانی - نویسنده

هنوز شادی پیروزی در مسابقه فوتبال‌دستی میان خودم و پسرم ته‌نشین نشده بود که یک‌باره غمی آشنا و قدیمی جایش را گرفت. آن‌قدر گرم بازی شده بودم که تاکید همسرم برای خرید نان را فراموش کرده بودم. به ساعتم نگاه کردم و اضطراب هم به آن غم اضافه شد.


بعید می‌دانستم آن موقع شب دیگر هیچ نانوایی در محله پخت کند. ازآنجایی‌که همسرم یکی از اعضای اصلی پویش «نه به خرید نان از سوپرمارکت» است، باید به هر طریقی بود، آخرین تلاش‌هایم را برای تهیه نان از نانوایی به‌کار می‌بردم.


دست پسرم را گرفتم و با عجله سوار ماشین شدیم و به‌سمت نزدیک‌ترین نانوایی راه افتادیم. چراغ‌های روشن نانوایی کورسوی امیدی را در دلم زنده کرد. از ماشین پیاده شدیم و پشت‌سر آخرین نفر در صف ایستادیم. همان‌طور که مسحور حرکات شاطر بودم، ندایی از داخل نانوایی رسید که اعلام کرد نفرات آخر بی‌جهت وقت خودشان را در صف نانوایی تلف نکنند و تا لحظاتی دیگر، نان تمام خواهد شد.


درحالی‌که سعی می‌کردم چهره یک پدر قهرمان را با وجود شکست سختی که خورده بودم مقابل پسرم حفظ کنم، از صفی که دیگر نبود، بیرون آمدیم. چراغ‌های نانوایی یکی پس از دیگری خاموش می‌شد و من به سوپرمارکتی نگاه می‌کردم که در آن‌طرف خیابان با نان‌های بیات‌شده انتظارم را می‌کشید.


هنوز از جدول سیمانی عبور نکرده بودیم که کسی صدایم کرد. به‌دنبال صدا رویم را برگرداندم و متوجه پیرمردی شدم که نان‌های داغش را روی فنس مقابل نانوایی پهن کرده بود تا کمی خنک بشود. یک تکه نان تازه را جدا کرد و به دست پسرم داد. عاشق این رسوم مردم شهرم هستم که البته به‌وفور هنوز دیده می‌شود.


همان‌طور که داشتم تشکر می‌کردم، سه تا از نان‌هایش را سوا کرد و به دستم داد و گفت متوجه شده که نان به من نرسیده است و اصرار کرد که حتما بگیرمشان. گفت قصدش این بوده است به مقداری نان بخرد که فردا لازم نباشد دوباره به نانوایی مراجعه کند و حالا هم هیچ عیبی ندارد و فردا باز می‌آید.


آن شب آن پیرمرد نقشه گنج یا تکه‌ای الماس به من نداده بود. اما خوشحالی من به اندازه یافتن یک گنج بود. شادی‌ام به‌خاطر محبت و توجه آدمی بود که به‌ظاهر با من غریبه بود، اما لطف کوچکش برای همیشه در ذهنم ثبت خواهد شد.


در راه بازگشت به خانه به این موضوع فکر می‌کردم که در این روز‌های بی‌برقی و گرانی و کرونایی چقدر خوب می‌شود بیشتر باهم مدارا کنیم. اصلا آدمیزاد، بیچاره همین لطف و محبت‌های کوچک و بی‌دریغ است.


من تا عمر دارم، هیچ‌وقت چهره آن پیرمرد را فراموش نخواهم کرد؛ همان‌طور که سال‌هاست چهره آن بستنی‌فروش جوان را فراموش نکرده‌ام. وقتی که بستنی بی‌اینکه لب‌های پسرم حتی نزدیک آن بشود، از روی قیف سر خورد و روی زمین پخش شد. اما آن پسر جوان بدون گرفتن هیچ پول اضافی، یک بستنی دیگر برایش روی قیف ریخت و با محبت به دستش داد.

گزارش خطا
ارسال نظرات
دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تائید توسط شهرآرانیوز در سایت منتشر خواهد شد.
نظراتی که حاوی توهین و افترا باشد منتشر نخواهد شد.
پربازدید
{*Start Google Analytics Code*} <-- End Google Analytics Code -->