درباره نویسنـده
حامد عسکری

حامد عسکری

شاعر و نویسنده

تعداد مطالب ۲۵۶
بازدید کل مطالب ۲۳۲,۳۹۵
کامنت های مطالب ۴

آخرین مطالب حامد عسکری

خوش‌به‌حال گردو‌ها

خوش‌به‌حال گردو‌ها

دورترین چیزی که چشم‌هاش روی زمین دیده بود، ته سالن فوتسال زندان بود. بیابان دید، کوه دید، ابر دید، روزی که آمد اینجا کل زمین پیشادست بایر بود و برهوت.
کد خبر : ۳۰۱۲۴۵
۱۴۰۳/۰۹/۰۱ - ۱۱:۵۰
بی‌برقی زشت است!

بی‌برقی زشت است!

یک هفته‌ای هست که روزی دوساعت در چند منطقه برق نداریم، گوشتان را بیاورید: راستش خیلی اذیت نمی‌شوم، حتی یک جور‌هایی هم کیف می‌کنم.
کد خبر : ۳۰۰۷۶۲
۱۴۰۳/۰۸/۲۸ - ۱۲:۱۰
مردی با عبای نسکافه‌ای

مردی با عبای نسکافه‌ای

درونگرا‌ترم می‌کند، بیشتر توی خودم می‌روم، سرم پایین است، سرکشی ندارم، چشمی نمی‌چرانم، این فصل مشهد را و هوای حرم را می‌گویم.
کد خبر : ۲۹۹۹۵۸
۱۴۰۳/۰۸/۲۳ - ۱۶:۰۸
هات چاکلت با بوی سیگار برگ

هات چاکلت با بوی سیگار برگ

هنوز کرپ کُرُپ صدای کفش‌های ورنی شان روی موزاییک‌های براق به گوش می‌رسد. گوش که می‌چسبانی پشت در‌ها می‌شنوی که وقیح و بی ادب به پیرجماران ما می‌گویند «کُمینی» و در کمدهایشان هزارصفحه سند سری و محرمانه است.
کد خبر : ۸۵۹۵۹
۱۴۰۳/۰۸/۱۳ - ۱۶:۳۸
تولد یک بچه شیر

تولد یک بچه شیر

آن روز توی آسایشگاه نشسته بودیم که صفورا زنگ زد. صفورا تقریبا همه چیزش بود. از وقتی هم فهمیده بود دارد پدر می‌شود، کبکش خروس می‌خواند.
کد خبر : ۲۹۷۵۲۱
۱۴۰۳/۰۸/۰۹ - ۲۲:۴۱
یک اذان در ۵ کاشی

یک اذان در ۵ کاشی

ها تصدق؛ چیزی نمونده از خدمتشون، می‌گه پالایشگاه، نیرو می‌گیره، می‌ره نگهبان می‌شه. پراید می‌خره. وامش می‌دن، منم دوتا النگو دارم می‌دمش، باقیشم خدا بزرگه.
کد خبر : ۲۹۶۸۵۳
۱۴۰۳/۰۸/۰۶ - ۱۵:۱۷
به سلامتی انگشتی که ماشه می‌کشد روی باطل

به سلامتی انگشتی که ماشه می‌کشد روی باطل

به هوش که آمد، اولین کاری که کرد دست هایش را از دو طرف بدنش بالا آورد و زل زد به دست هایش و اشک ریخت، هی می‌گفت الحمدا... فکر کردم هنوز توی حال ریکاوری است.
کد خبر : ۲۹۶۲۴۳
۱۴۰۳/۰۸/۰۲ - ۲۱:۱۸
بنویسیم چقدر زندگی

بنویسیم چقدر زندگی

سر و کله پیچیده روی یک مبل نشسته، پهپاد می‌آید به سمتش، چیزی مثل یک عصا را پرت می‌کند سمتش،  عین موسی (ع) که پرتاب کرد و ریسمان‌ها را پنبه کرد و قومش در دفعه بعد هم از نیل رد شدند.
کد خبر : ۲۹۵۵۴۳
۱۴۰۳/۰۷/۲۹ - ۱۴:۴۴
مراقب کلماتمان باشیم

مراقب کلماتمان باشیم

شیخ‌های عرب را دعوت کرده اند اروپا، معلوم نیست پشت پرده دقیقا چقدر دوشیده اندشان و ازشان کنده اند و بعد چشم آبی‌ها آمده اند جلو میکروفون‌های رنگ و وارنگ و آروغ ناشتا زده اند که جزایر سه گانه مال اماراتی هاست.
کد خبر : ۲۹۵۲۱۴
۱۴۰۳/۰۷/۲۸ - ۱۰:۱۹
اسیر عشقم چنان که دانی

اسیر عشقم چنان که دانی

دلش خون برادر بود، به قم رسید، باعزت و احترام پیشوازش رفتند، احترامش کردند، پیش قدم هایش گل ریختند. مریض شد. دلتنگی برادر امانش را بریده بود، پلک هایش روی هم آمد و برادر ندیده از دنیا رفت.
کد خبر : ۲۹۴۳۸۳
۱۴۰۳/۰۷/۲۳ - ۱۲:۳۰
آقا، کینگ است

آقا، کینگ است

گفتم: امام عالم به غیبه... امام قبل از اینکه لب هات تکون بخوره و حرف بزنی می‌دونه توی دلت چه خبره. گفت: واکعا؟ گفتم: واقعا... گفت: یعنی می‌فهمه من به ژاکلین عاشگی دارم ولی بهش نگفتم. گفتم: بله.
کد خبر : ۲۹۳۵۰۶
۱۴۰۳/۰۷/۱۸ - ۱۳:۰۲
خورشید را دیدیم، درست وسط رسالت

خورشید را دیدیم، درست وسط رسالت

روایتی از یک جمعه باشکوه در خیابان‌های اطراف مصلای تهران را بخوانید.
کد خبر : ۲۹۲۴۸۸
۱۴۰۳/۰۷/۱۴ - ۱۱:۰۲
بغض و شادی به وقت مرگ بر اسرائیل

بغض و شادی به وقت مرگ بر اسرائیل

از دیشب دو تا پانزده گیگ اینترنت خریدم، نشستم پای اینترنت و هی فیلم دیدم هی مطلب خواندم هی توییت و خبر خواندم.
کد خبر : ۲۹۲۲۸۳
۱۴۰۳/۰۷/۱۲ - ۱۲:۴۶
به هق هق جمعمان جمع است، از بالا تماشا کن

به هق هق جمعمان جمع است، از بالا تماشا کن

برای سید حسن نصرالله، رهبر فقید حزب الله لبنان که به‌دست رژیم غاصب صهیونیست به شهادت رسید.
کد خبر : ۲۹۱۳۰۱
۱۴۰۳/۰۷/۰۸ - ۱۲:۱۵
بیسکویت‌های خونی

بیسکویت‌های خونی

مهرداد فلسفه خوانده بود، نمره چشم هایش را کتاب‌ها کرده بودند ۱۰. عینک ته استکانی اش را که می‌زد چشم هایش پشت عدسی ریز می‌شد و فقط وقت وضو گرفتنش می‌شد دید چه چشم‌های درشت و زیبایی دارد.
کد خبر : ۲۹۰۷۷۰
۱۴۰۳/۰۷/۰۵ - ۱۳:۴۰
رفت که زود بیاد، دیگه نیومد

رفت که زود بیاد، دیگه نیومد

دل بابامو حسابی برده بود، رفت شش ماه خبری ازش نبود، دروغ چرا دل منم برده بود، خدا می‌دونه چه به دل من گذشت تو اون شش ماه.
کد خبر : ۲۹۰۵۵۸
۱۴۰۳/۰۷/۰۴ - ۱۳:۴۰
گردان نانوا‌ها

گردان نانوا‌ها

حاج قاسم لبخند زد: نون می‌تونن بپزن؟ نون خشک؟ کل زهرا چشم هایش برق زد،‌ها که می‌تونم، زیره‌ای کنجدی، گلپری.
کد خبر : ۲۹۰۲۹۹
۱۴۰۳/۰۷/۰۳ - ۱۲:۱۷
الماس‌های سوخته در دل شب

الماس‌های سوخته در دل شب

به لحظات آخرشان فکر می‌کنم که شبیه لحظات آخر شهادت است. می‌گویند در لحظات مرگ آدمی همه زندگی اش را روی دور تند می‌بیند، شهید می‌بیند و کارگر هم می‌بیند. 
کد خبر : ۲۹۰۰۵۱
۱۴۰۳/۰۷/۰۲ - ۱۰:۴۳
یک عصر معمولی یک جای غیرمعمولی

یک عصر معمولی یک جای غیرمعمولی

اسماعیل گفت: مینا عروس نشده اینا دروغ میگن. موسی گفت: چاییدی بعد از کربلای ۵ دیگه جواب نامه هاتو نداد. شعبان گفت: اذیتش نکن. اسماعیل گفت: میگن ماشین نامه بر خمپاره خورده.
کد خبر : ۲۶۰۰۵۸
۱۴۰۳/۰۷/۰۱ - ۱۴:۳۴
مرد عطرآلود

مرد عطرآلود

می‌آمدند در خانه اش عربده می‌زدند محمد و می‌آمد مهربانانه جواب می‌داد، آن قدر مؤدب که صدای جبرائیل هم در آمد: صداتان را از رسولتان بلندتر نکنید.
کد خبر : ۲۵۱۷۹۵
۱۴۰۳/۰۶/۳۱ - ۱۰:۰۴
ارسال نظرات
دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تائید توسط شهرآرانیوز در سایت منتشر خواهد شد.
نظراتی که حاوی توهین و افترا باشد منتشر نخواهد شد.
آخرین اخبار پربازدیدها چند رسانه ای عکس
{*Start Google Analytics Code*} <-- End Google Analytics Code -->