درونگراترم میکند، بیشتر توی خودم میروم، سرم پایین است، سرکشی ندارم، چشمی نمیچرانم، این فصل مشهد را و هوای حرم را میگویم. چه حکایتی است که هر فصل حرم حال و هوای خودش را دارد. تابستان و بهارش یک جور و پاییز و زمستانش یک جور. زائران را بهخوبی میشود تفکیک کرد و لذت برد از این تنوع و رنگارنگی عاشق... توی پاییز تماشای یک گُله دانشآموز که میبینی یک گوشه رواقی از حرم را قرق کردهاند و دارند سینه میزنند و رضا رضا میگویند همانقدر لطف دارد که میبینی جلو حرم یک مینیبوس نگه میدارد و یک دسته پیرمرد و پیرزن روستایی پیاده میشوند.
با خودت میگویی آخر تابستان است محصول را درو کردهاند، چیدهاند، جمع کردهاند، فروختهاند و حالا که چپشان پر شده آمدهاند خستگی فصل برداشت را بتکانند. پولهایشان را بیمه کنند، گزارش عملکرد بدهند به امام رضا (ع) و برگردند سر رزق و رمهشان.
ما ایرانیها با او زندگی میکنیم. فرقی نمیکند کجای کره خیس و خاکی زنده باشیم، فرقی نمیکند کجا ساکن باشیم، هرجا باشیم او آخرین پناه ماست.
همین پریشب توی پرسههای شبانه در کوچهپسکوچههای مجازی ویدئویش را دیدم، اسمش را تریلی نمیکشد، از مدل مویش تا صدایش تا فالورهایش تا توییتهایش. هرکدام یک بمب است در فجازی.
داشت گفتگو میکرد. یکهو زل زد توی دوربین گفت: معتاد بودم، سنگین، زیاد، بعد، رفتم توی حرمش گفتم همه میآیند از تو چیزی میخواهند من آمدهام چیزی از من بگیری و بستانی ... گفتم و آمدم... توقعم این بود درد و خماری و پریشانی پیرم کند، نکرد... همین است... زور امام ما از همه کلینیکهای ترک اعتیاد بیشتر است. از همه متخصصها بیشتر میداند و از همه طبیبان مهربانتر است بیحق ویزیت... امام رضای خوبی داریم، غریب است... حواسمان به این مرد رعنای همهچیزدان با عبای نسکافهای بیشتر باشد... او میداند، میتواند و مهربانترین و خیرخواهترین است...