درباره نویسنـده
حامد عسکری

حامد عسکری

شاعر و نویسنده

تعداد مطالب ۲۵۶
بازدید کل مطالب ۲۴۲,۳۳۶
کامنت های مطالب ۴

آخرین مطالب حامد عسکری

من کلمه ندارم دکتر ...

من کلمه ندارم دکتر ...

بروم زودتر به مارال بگویم؟ می‌فهمی از چی صحبت می‌کنی؟ بگویم سردردهایت میگرن نبوده، از بی‌خوابی نبوده، از گرسنگی نبوده، بستنی یخی و ژلوفن و میگراستاپ بچه‌بازی بوده است.
کد خبر : ۱۸۸۲۶۱
۱۴۰۲/۰۷/۱۹ - ۱۶:۰۱
من گنگ خواب دیده و عالم تمام کر!

من گنگ خواب دیده و عالم تمام کر!

تصدقت گردم، نقره جانم سه چهار روزی است در سرحدات گیلانیم. برای عزیزی که بیمار است.
کد خبر : ۱۸۷۵۴۹
۱۴۰۲/۰۷/۱۵ - ۱۶:۳۳
هوا قند است

هوا قند است

مصطفی و سمیرا تازه عقد کرده اند. آمده ایم برای عقد کنانشان در حرم، عقدشان انجام شده و حالا از ما فاصله گرفته اند.
کد خبر : ۱۸۷۰۵۶
۱۴۰۲/۰۷/۱۲ - ۱۳:۳۶
چفیه‌ای با عطر شب بو ...

چفیه‌ای با عطر شب بو ...

توی دفتر عقد حرم که  امضا زدیم مسئول دفتر گفت: جالبه شما نفر هزارو هشتصدوهشتادوهشتم هستید توی این ماه.
کد خبر : ۱۸۶۰۷۷
۱۴۰۲/۰۷/۰۵ - ۱۶:۰۴
تو چه بودی یونس؟

تو چه بودی یونس؟

باد چند برگ را گوشه حیاط گیر انداخته بود و هی به دو دیوار قائم بر هم می‌کوبیدشان....
کد خبر : ۱۸۵۳۵۸
۱۴۰۲/۰۶/۳۰ - ۱۵:۵۹
من قطاری دیدم که ارادت می‌برد

من قطاری دیدم که ارادت می‌برد

حامد عسکری - شاعر و نویسنده
کد خبر : ۱۸۵۲۱۰
۱۴۰۲/۰۶/۲۹ - ۱۵:۴۸
ما نیز مردمی هستیم ...

ما نیز مردمی هستیم ...

از همایون باغبانمان پرسیدیم این کریس رونالدو کی می‌باشد که این گونه آتش به جان همه انداخته آمدنش و عارض شد که یکان از فوتبالیست‌های مطرح جهان است که گویا خیلی کاردش می‌برد و خرش می‌رود و حرفش خریدار دارد.
کد خبر : ۱۸۴۵۹۵
۱۴۰۲/۰۶/۲۶ - ۱۶:۲۴
درد شکستن همه انگشت‌ها

درد شکستن همه انگشت‌ها

این محرم و صفر هم تمام شد، حالا با اکراه باید مشکی ام را دربیاورم و تا کنم و بگذارم گوشه کشوی لباس هایم و برود تا سال آینده. دلم نیامد مشهد نیایم. جیبم می‌گفت نرو ریسک است و دلم می‌گوید آدم به محضر سلطان که به جیبش فکر نمی‌کند. زخم و زیلی ام، روحم پر از زخم‌های کاری است.
کد خبر : ۱۸۴۱۰۳
۱۴۰۲/۰۶/۲۲ - ۱۷:۲۸
نهر سوم ...

نهر سوم ...

توی اتاق خانه ابو زید نشسته ام، اتاق عطر چای عراقی دارد و ژل رزماری، پاهایم از درد تیر می‌کشند، تاول‌ها ترکیده اند، توی کربلایم، براده‌هایی که این ۱۰ روز از سرتا سر جهان حرکت کرده بودند، بالاخره به مغناطیس حسین (ع) رسیده اند، صبح ساعت ۱۰  از خانه زده‌ام بیرون ...
کد خبر : ۱۸۳۸۹۴
۱۴۰۲/۰۶/۲۱ - ۱۷:۱۶
عاشقی شیوه رندان بلاکش باشد

عاشقی شیوه رندان بلاکش باشد

بعد از نماز مغربی که در حرم مولا خوانده ایم نشسته ایم توی ماشین، عمود مشقی‌ها را رد کنیم و بزنیم به طریق، این عمود مشقی‌ها هم حکایتی دارد، که اگر ندانی یک کوچولو توی ذوقت می‌خورد، حالا قصه چیست؟
کد خبر : ۱۸۲۷۳۲
۱۴۰۲/۰۶/۱۴ - ۱۴:۱۱
یک اربعین در ۱۰ کاشی

یک اربعین در ۱۰ کاشی

پسرک با دست گچ گرفته گوشه موکب نشسته بود و زل زده بود به پیرمرد که با یک دست قنوت گرفته بود و آستین دیگرش آویزان بود.
کد خبر : ۱۸۲۵۳۹
۱۴۰۲/۰۶/۱۳ - ۱۳:۳۵
در سفر اربعین دلتنگ امام رضا (ع) می‌شوی

در سفر اربعین دلتنگ امام رضا (ع) می‌شوی

حالا من اینجایم. توی هواپیمای ایران ایر و محمدنیکان روی پایم دارد خروپف می‌کند و یک دستم توی موهایش است و با دست دیگر دارم این ستون را می‌نویسم و امان از بی خوابی.
کد خبر : ۱۸۱۷۸۹
۱۴۰۲/۰۶/۰۸ - ۱۶:۱۹
صلح است میان کفر و اسلام ...

صلح است میان کفر و اسلام ...

ما که در مطبوعات می‌نگاریم و به نوعی روزنامه نگار محسوب می‌شویم اگر رفتیم  و مثل آن مرحوم خاشقچی ابوی گرامی تان یکهو هوس کرد رنده مان کند چه؟
کد خبر : ۱۸۰۹۶۵
۱۴۰۲/۰۶/۰۴ - ۱۳:۰۸
باید به مادرم زنگ بزنم

باید به مادرم زنگ بزنم

مشغول تماشای گنبدم. مشهد خنک شده. باد می‌خزد روی مو‌های ساعدم. خنک خنکم می‌شود. به این فکر می‌کنم آخرین مشهدم نباشد.
کد خبر : ۱۸۰۶۵۱
۱۴۰۲/۰۶/۰۱ - ۱۶:۳۸
همان مشهد سالی یک بار...

همان مشهد سالی یک بار...

موسیو صدایش می‌کردیم موسیو گارنیک. آن روز غروب هم دیدمش، خرید کرده بود و عصا زنان داشت سربالایی کوچه را بالا می‌رفت.
کد خبر : ۱۷۹۴۹۷
۱۴۰۲/۰۵/۲۵ - ۱۵:۵۶
سلامی چو بوی خوش کربلایی...

سلامی چو بوی خوش کربلایی...

سال ۶۱ هجری است، نشسته ام زیر سایه نخلی کنار شریعه فرات و قافله را می‌بینم. خیمه‌ها بیشتر شده اند، زهیر هم آمده، این ور لحظه به لحظه بر سپاه حر هم افزوده می‌شود.
کد خبر : ۱۷۸۳۸۸
۱۴۰۲/۰۵/۱۸ - ۱۵:۳۳
خون جگر که هست بگو نان نخواستیم...

خون جگر که هست بگو نان نخواستیم...

شغل عجیبی است و اگر توی گوگل جست وجو کنید شغل‌های خطرناک جهان، توی پنج تای اول قرار می‌گیرد. خبرنگاری را می‌گویم.
کد خبر : ۱۷۸۲۵۰
۱۴۰۲/۰۵/۱۷ - ۱۸:۳۳
یک کاشی از کودکی ...

یک کاشی از کودکی ...

سرم روی پای عزیزجونه وسط روضه. عزیز داره گریه می‌کنه و هم زمان شونه منو تکون میده.
کد خبر : ۱۷۶۴۶۷
۱۴۰۲/۰۵/۰۷ - ۱۷:۱۲
امان از این خاک...

امان از این خاک...

مرد نشست مشتی خاک را برداشت و بویید. استرجاع خواند و آه کشید.
کد خبر : ۱۷۵۸۸۳
۱۴۰۲/۰۵/۰۳ - ۱۳:۱۳
غم شما غم محفوظ...

غم شما غم محفوظ...

پارسال توی حرم با محفوظ رفیق شدم. از اهالی اسلام آباد بود. نشسته بود کنجی از حرم و من توی بحرش بودم.
کد خبر : ۱۷۵۱۰۵
۱۴۰۲/۰۴/۲۹ - ۲۰:۰۵
ارسال نظرات
دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تائید توسط شهرآرانیوز در سایت منتشر خواهد شد.
نظراتی که حاوی توهین و افترا باشد منتشر نخواهد شد.
آخرین اخبار پربازدیدها چند رسانه ای عکس
{*Start Google Analytics Code*} <-- End Google Analytics Code -->