بروم زودتر به مارال بگویم؟ میفهمی از چی صحبت میکنی؟ بگویم سردردهایت میگرن نبوده، از بیخوابی نبوده، از گرسنگی نبوده، بستنی یخی و ژلوفن و میگراستاپ بچهبازی بوده است.
کد خبر : ۱۸۸۲۶۱
۱۴۰۲/۰۷/۱۹ - ۱۶:۰۱
تصدقت گردم، نقره جانم سه چهار روزی است در سرحدات گیلانیم. برای عزیزی که بیمار است.
کد خبر : ۱۸۷۵۴۹
۱۴۰۲/۰۷/۱۵ - ۱۶:۳۳
مصطفی و سمیرا تازه عقد کرده اند. آمده ایم برای عقد کنانشان در حرم، عقدشان انجام شده و حالا از ما فاصله گرفته اند.
کد خبر : ۱۸۷۰۵۶
۱۴۰۲/۰۷/۱۲ - ۱۳:۳۶
توی دفتر عقد حرم که امضا زدیم مسئول دفتر گفت: جالبه شما نفر هزارو هشتصدوهشتادوهشتم هستید توی این ماه.
کد خبر : ۱۸۶۰۷۷
۱۴۰۲/۰۷/۰۵ - ۱۶:۰۴
باد چند برگ را گوشه حیاط گیر انداخته بود و هی به دو دیوار قائم بر هم میکوبیدشان....
کد خبر : ۱۸۵۳۵۸
۱۴۰۲/۰۶/۳۰ - ۱۵:۵۹
حامد عسکری - شاعر و نویسنده
کد خبر : ۱۸۵۲۱۰
۱۴۰۲/۰۶/۲۹ - ۱۵:۴۸
از همایون باغبانمان پرسیدیم این کریس رونالدو کی میباشد که این گونه آتش به جان همه انداخته آمدنش و عارض شد که یکان از فوتبالیستهای مطرح جهان است که گویا خیلی کاردش میبرد و خرش میرود و حرفش خریدار دارد.
کد خبر : ۱۸۴۵۹۵
۱۴۰۲/۰۶/۲۶ - ۱۶:۲۴
این محرم و صفر هم تمام شد، حالا با اکراه باید مشکی ام را دربیاورم و تا کنم و بگذارم گوشه کشوی لباس هایم و برود تا سال آینده. دلم نیامد مشهد نیایم. جیبم میگفت نرو ریسک است و دلم میگوید آدم به محضر سلطان که به جیبش فکر نمیکند. زخم و زیلی ام، روحم پر از زخمهای کاری است.
کد خبر : ۱۸۴۱۰۳
۱۴۰۲/۰۶/۲۲ - ۱۷:۲۸
توی اتاق خانه ابو زید نشسته ام، اتاق عطر چای عراقی دارد و ژل رزماری، پاهایم از درد تیر میکشند، تاولها ترکیده اند، توی کربلایم، برادههایی که این ۱۰ روز از سرتا سر جهان حرکت کرده بودند، بالاخره به مغناطیس حسین (ع) رسیده اند، صبح ساعت ۱۰ از خانه زدهام بیرون ...
کد خبر : ۱۸۳۸۹۴
۱۴۰۲/۰۶/۲۱ - ۱۷:۱۶
بعد از نماز مغربی که در حرم مولا خوانده ایم نشسته ایم توی ماشین، عمود مشقیها را رد کنیم و بزنیم به طریق، این عمود مشقیها هم حکایتی دارد، که اگر ندانی یک کوچولو توی ذوقت میخورد، حالا قصه چیست؟
کد خبر : ۱۸۲۷۳۲
۱۴۰۲/۰۶/۱۴ - ۱۴:۱۱
پسرک با دست گچ گرفته گوشه موکب نشسته بود و زل زده بود به پیرمرد که با یک دست قنوت گرفته بود و آستین دیگرش آویزان بود.
کد خبر : ۱۸۲۵۳۹
۱۴۰۲/۰۶/۱۳ - ۱۳:۳۵
حالا من اینجایم. توی هواپیمای ایران ایر و محمدنیکان روی پایم دارد خروپف میکند و یک دستم توی موهایش است و با دست دیگر دارم این ستون را مینویسم و امان از بی خوابی.
کد خبر : ۱۸۱۷۸۹
۱۴۰۲/۰۶/۰۸ - ۱۶:۱۹
ما که در مطبوعات مینگاریم و به نوعی روزنامه نگار محسوب میشویم اگر رفتیم و مثل آن مرحوم خاشقچی ابوی گرامی تان یکهو هوس کرد رنده مان کند چه؟
کد خبر : ۱۸۰۹۶۵
۱۴۰۲/۰۶/۰۴ - ۱۳:۰۸
مشغول تماشای گنبدم. مشهد خنک شده. باد میخزد روی موهای ساعدم. خنک خنکم میشود. به این فکر میکنم آخرین مشهدم نباشد.
کد خبر : ۱۸۰۶۵۱
۱۴۰۲/۰۶/۰۱ - ۱۶:۳۸
موسیو صدایش میکردیم موسیو گارنیک. آن روز غروب هم دیدمش، خرید کرده بود و عصا زنان داشت سربالایی کوچه را بالا میرفت.
کد خبر : ۱۷۹۴۹۷
۱۴۰۲/۰۵/۲۵ - ۱۵:۵۶
سال ۶۱ هجری است، نشسته ام زیر سایه نخلی کنار شریعه فرات و قافله را میبینم. خیمهها بیشتر شده اند، زهیر هم آمده، این ور لحظه به لحظه بر سپاه حر هم افزوده میشود.
کد خبر : ۱۷۸۳۸۸
۱۴۰۲/۰۵/۱۸ - ۱۵:۳۳
شغل عجیبی است و اگر توی گوگل جست وجو کنید شغلهای خطرناک جهان، توی پنج تای اول قرار میگیرد. خبرنگاری را میگویم.
کد خبر : ۱۷۸۲۵۰
۱۴۰۲/۰۵/۱۷ - ۱۸:۳۳
سرم روی پای عزیزجونه وسط روضه. عزیز داره گریه میکنه و هم زمان شونه منو تکون میده.
کد خبر : ۱۷۶۴۶۷
۱۴۰۲/۰۵/۰۷ - ۱۷:۱۲
مرد نشست مشتی خاک را برداشت و بویید. استرجاع خواند و آه کشید.
کد خبر : ۱۷۵۸۸۳
۱۴۰۲/۰۵/۰۳ - ۱۳:۱۳
پارسال توی حرم با محفوظ رفیق شدم. از اهالی اسلام آباد بود. نشسته بود کنجی از حرم و من توی بحرش بودم.
کد خبر : ۱۷۵۱۰۵
۱۴۰۲/۰۴/۲۹ - ۲۰:۰۵