عمران و آبادانی، هم‌تراز عبادت نسخه‌ای اعلا برای مؤدب بودن ثبت‌نام سفر به عتبات ویژه عرفه ۱۴۰۴ آغاز شد | افزایش هزینه‌ها بین ۵ تا ۲۰ درصد کتاب «دینامیک به‌روز»، روایتی از طراح سازه‌های مهندسی جبهه، رونمایی می‌شود برنامه ریزی برای افزایش چشمگیر بازدید‌ها و اعزام‌ها به مناطق عملیاتی دفاع مقدس رحیم‌پور ازغدی: ایمان به وعده‌های الهی، مسیر آرامش، رشد و پیروزی در زندگی است لباسی که با عشق پوشید | خادمی امام رضا (ع) برای رئیسی یک هویت بود پیشنهاد نام‌گذاری مجتمع قضایی به نام شهید آیت‌الله رئیسی | ضرورت بازخوانی نقش دستگاه‌ها در ترویج فرهنگ ایثار و شهادت «سه فصل در یک برداشت»؛ روایتی تحلیلی از سیره عدالت‌محور شهید رئیسی رونمایی از مستند شهید آیت‌الله رئیسی در مشهد هم‌زمان با اولین سالگرد شهادت ایشان مدیر عالی حرم مطهر رضوی: فعالین حوزه روابط عمومی به حوزه زیارت توجه ویژه داشته باشند تولیت آستان قدس رضوی: اخلاق و سیره رضوی باید سرمشق فعالیت‌ها و رفتار خادمیاران باشد حسینیه معلی تولید فصل جدید خود را آغاز کرد | تغییرات در میز ذاکران یاد مرگ، ذکر مبارکی که رهایی‌بخش است سی‌ونهمین جشنواره قرآن و عترت دانشجویان سراسر کشور برگزار می‌شود نقش توکل در سبک زندگی اسلامی | توکل؛ سدشیطان، رمز عزت انتقاد دبیر شورای عالی حوزه‌های علمیه به شیوه آموزش در حوزه‌ها امکان زیارت جمعی زائران ایرانی در روضه رضوان فراهم شد حوزه علمیه نباید در گذشته متوقف بماند | هشدار درباره خطر تحجر و تقدس‌نمایی در برخی محافل حوزوی
سرخط خبرها

عکس روی داشبورد

  • کد خبر: ۱۲۶۲۹۵
  • ۲۹ شهريور ۱۴۰۱ - ۱۸:۳۷
عکس روی داشبورد
حمید سبحانی - عکاس و نویسنده

روی داشبورد تاکسی کاغذی چسبانیده شده بود و با قلم نی نوشته شده بود «راننده ناشنواست لطفا با اشاره صحبت کنید» کنار نوشته یک عکس برش خورد قدیمی بود، از آن عکس‌های قدیمی حرم و بارگاه؛ یک زن و مرد با دو بچه، یکی در آغوش مادر و دیگری دست در دست پدر، ایستاده بودند جلو پرده نقاشی تصویری از صحن حرم امام رضا (ع).

مرد که سوار تاکسی شد و چشمش افتاد به نوشته روی کاغذ، خودکاری از کیفش درآورد و روی تکه کاغذی درشت نوشت «دربست» و داد دست راننده. بعد هم روی نقشه گوشی آدرسی را نشان داد و از راننده خواست برود به آن نقطه.

راننده ماشین را روشن کرد، دستی روی عکس کشید و بعد حرکت کرد.

مسافر لحظاتی به عکس خیره شد و در همین حین راننده انگشت اشاره اش را گذاشت روی بچه در آغوش مادر و بعد سمت خودش گرفت. مسافر هم زمان با اشاره دست گفت: آها این شمایی! راننده با لبخندی سرش را چندبار به نشانه تأیید تکان داد.

مسافر گفت: هیچی بغل مادر نمی‌شه! آدم اگه صدسالش هم بشه بازم احتیاج به بغل مادرش داره به لمس کردن دستاش؛ اما حیف که ما زود محروم شدیم ازین نعمت. از وقتی بچه بودیم مادر من چهارشنبه به چهارشنبه می‌رفت حرم زیارت، عشقش امام رضا (ع) بود، می‌گفت شما و آبجی ات رو از امام رضا (ع) دارم. روزی که تو آی سی یو زیر اون همه کابل و لوله دیدمش، کبدش جواب نمی‌داد.

سه تا چهارشنبه رفتم حرم به امام رضا (ع) التماس کردم مادر منو نگهدار ولو شده روی ویلچر، روی تخت، اما باشه برای من، خودم نوکری شو می‌کنم، اما نشد و رفت. منم با امام رضا (ع) قهرکردم!

صورت مسافر خیس از اشک شده بود، راننده هم که همراه مسافر گریه می‌کرد یک دستمال کاغذی داد به مسافر. مرد که صورتش را خشک کرد به راننده گفت: تو مگه می‌فهمی من چی می‌گم که گریه می‌کنی؟
راننده فقط لبخند زد.

مسافر ادامه داد: می‌دونی مادرم قبل اینکه بره بیمارستان و هنوز حالی براش باقی بود می‌گفت: از خدا خواستم تا وقتی زنده باشم که اسیر تخت و ویلچر نشده باشم، مزاحمتی برا بقیه نداشته باشم، اینو به امام رضا (ع) هم گفتم.

شاید امام رضا (ع) ترجیح داده بود صدای مادرم رو بشنوه
راننده نیم لبخندی زد و سرش را تکان داد. چند دقیقه‌ای سکوت توی تاکسی حکم فرما بود. مسافر دوباره دست کرد توی کیفش و کاغذی درآورد و درشت نوشت «حرم» کاغذ را گرفت جلو راننده و هم زمان با اشاره گفت دور بزن بریم اینجا.

گزارش خطا
ارسال نظرات
دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تائید توسط شهرآرانیوز در سایت منتشر خواهد شد.
نظراتی که حاوی توهین و افترا باشد منتشر نخواهد شد.
پربازدید
{*Start Google Analytics Code*} <-- End Google Analytics Code -->