درمیشیان، سینماگر ایرانی، نامزد جایزه «افشین یداللهی» شد درخشش «پریسان» در جشنواره‌های خارجی آرش مجیدی با «تانک‌خورها» روی آنتن شبکه سه + زمان پخش راهیابی ۲ فیلم کوتاه از انجمن سینمای جوان مشهد به تهران عیادت «کاپیتان جک اسپارو» از کودکان بیمار انتصابات وزارت فرهنگ تا پایان مهر ماه سال ۱۴۰۳ انجام خواهد شد مشهد، پیشرو در گرافیک مقاومت معرفی فیلم‌های بلند داستانی جشنواره کودک اصفهان + اسامی فیلم ترسناک «جیغ ۷» در راه سینما ایده درخشان دزدیدن پول مترجم از کی عملی شد؟ | درباره بی مهری همیشگی به مترجمان و حق وحقوق آن‌ها تاریخ ایستادگی در فلسطین به زبان شعر گفتگو با هوش مصنوعی «مایکروسافت کوپایلوت» درباره «فرهنگ و ادبیات مشهد» درخشش «پر» و «مورس» در دو جشنواره جهانی جایگزین ترانه علیدوستی در نسخه ترکیه‌ای «شهرزاد» کیست؟ + عکس طناز طباطبایی در «نفس‌خور» فیلم جدید محمد کارت هیئت انتخاب سی‌و‌چهارمین جشنواره تئاتر خراسان رضوی را بشناسید
سرخط خبرها

حکایت مرد کچل و کلاه گم شده

  • کد خبر: ۱۳۶۴۱۲
  • ۰۳ آذر ۱۴۰۱ - ۲۰:۱۹
حکایت مرد کچل و کلاه گم شده
مرد گرمابه دار از پشت دخل برخاست و نزدیک وی شد و گفت: «داداش! ما اینجا دزد نداریم.

در روزگاران قدیم که خانه‌ها مثل روزگاران جدید حمام نداشتند و مردم برای استحمام از گرمابه های عمومی استفاده می کردند، مردی برای استحمام وارد گرمابه شد. وی نخست لباس هایش را درآورد و داخل ساکش گذاشت. سپس از دلاک خواست وی را شست وشو دهد.

سپس خودش را خشک کرد و لباس هایش را پوشید و خواست از گرمابه بیرون برود که ناگهان متوجه شد کلاهش روی سرش نیست. فوری به دم در حمام رفت و در چهارچوب در ایستاد و رو به مشتریان حمام، فریاد زد: «هیچ کس از گرمابه خارج نشود.» مرد گرمابه دار پرسید: «چرا؟ مگر چه شده؟» مرد گفت: «کلاه من نیست.» مرد گرمابه دار از پشت دخل برخاست و نزدیک وی شد و گفت: «داداش! ما اینجا دزد نداریم.

دوم از آن، از کجا معلوم تو اصلا کلاه داشته بوده باشی؟!» مرد دستش را به سمت کله اش برد و کلاه گیسش را از روی کله اش برداشت و گفت: «ناموسا این کله از آن کله هاست که بشود بدون کلاه آن را این سو و آن سو برد؟» مرد گرمابه دار کمی دقت کرد و گفت: «الان که دقت می کنم، می بینم راست می گویی.» سپس کنار مرد کچل ایستاد و فریاد زد: «هیچ کس از گرمابه خارج نشود تا کلاه ایشان پیدا شود.» در این لحظه یکی از مشتریان حمام که تازه لباس پوشیده بود، نزد مرد کچل رفت و گفت: «آیا از ریزش مو رنج می بری؟» مرد کچل گفت: «معلوم نیست؟» مشتری گفت: «معلوم است.» وی افزود: «آیا می دانی با استفاده از شامپوی معجزه آسای استاد نیک اندیش، می توانی رنج خود را تسکین دهی و از کله ای پرمو لذت ببری؟» مرد کچل گفت: «واقعا؟» مشتری گفت: «بلی.» سپس تصویر مرد کچلی را که هنوز از شامپوهای استاد نیک اندیش استفاده نمی کرد و کچل بود و تصویر مرد پرمویی را که از شامپوهای استاد نیک اندیش استفاده می کرد و مو داشت، به وی نشان داد.

مرد کچل که به شدت تحت تأثیر پرمویی شخص حاضر در تصویر دوم قرار گرفته بود، گفت: «این ها را کجا می فروشند؟»

مشتری که خودش ویزیتور شامپوهای استاد نیک اندیش بود و خود از آن شامپوها داشت، گفت: «خودم بهت می دهم.» و سه عدد شامپو به مرد کچل فروخت. مرد کچل ساکش را باز کرد تا پول شامپوها را به وی بپردازد و کلاهش را که در ته ساکش بود، مشاهده کرد. وی نخست پول شامپوها را داد. سپس از گرمابه دار و مشتریان بابت اینکه موجب مزاحمت و تشویش اذهان عمومی شده بود، عذرخواهی کرد.

مرد گرمابه دار و مشتریان نیز از جنبه خصوصی جرم، وی را بخشیدند اما از جنبه عمومی جرم با استفاده از مشت و لگد او را از حمام بیرون انداختند.

گزارش خطا
ارسال نظرات
دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تائید توسط شهرآرانیوز در سایت منتشر خواهد شد.
نظراتی که حاوی توهین و افترا باشد منتشر نخواهد شد.
پربازدید
{*Start Google Analytics Code*} <-- End Google Analytics Code -->