به‌زودی مشکل هزینه سرویس مدارس استثنایی در مشهد حل می‌شود رشد و توسعه جامعه با مشارکت فراگیر معلولان قول ویژه رئیس جمهور به معلولان + فیلم سهم ناعادلانه معلولان از امکانات همگام با مناسب‌سازی محیط شهری برای معلولان همه ما ساکنان یک خیابانیم روایت اهالی آسایشگاه فیاض بخش که معلولیت مانع رسیدن به اهدافشان نیست | زندگی به توان امید لزوم مناسب‌سازی ۲۰۰۰ مکان در سند تحول مناسب‌سازی مشهد نامه‌ افراد دارای معلولیت به رئیس سازمان برنامه و بودجه ۱۳ هزار نفر متقاضی حق پرستاری در خراسان رضوی علت و معلول استخدام نصفه ونیمه معلولان وعده پیگیری اعتراض توان یابان که در آزمون استخدامی اخیر رد شده اند | صدای معلولان شنیده می‌شود؟ ۲۱‌هزار نابینا و کم‌بینا زیر پوشش بهزیستی خراسان رضوی درباره برخی بالا‌وپایین‌های زندگی نابینایان مشهد به بهانه روز عصای سفید | چشم نیمه‌باز شهر به مشکلات روشن‌دلان مناسب‌سازی‌نشدن مدارس خراسان رضوی، مانعی پیش پای معلولان مراکز پیشخوان دولت در خراسان رضوی برای تردد معلولان مناسب‌سازی می‌شود بررسی مشکلات تحصیلی دانش آموزان استثنایی در مشهد؛ از هزینه‌های حمل‌ونقل تا کمبود نیروی انسانی راهیابی دانش‌آموزان آسیب‌دیده بینایی خراسان رضوی به مسابقات جهانی ۲۰۲۴ محاسبات سریع ذهنی راه‌اندازی سامانه اعزام مترجم، حلال مشکلات ناشنوایان | تسهیلات مناسب‌سازی منازل ناشنوایان خراسان رضوی به ۴۰ میلیون تومان رسید
سرخط خبرها

که در آفرینش ز یک گوهریم

  • کد خبر: ۱۳۷۸۳۶
  • ۱۲ آذر ۱۴۰۱ - ۱۰:۱۱
که در آفرینش ز یک گوهریم
علی صمدی جوان - روزنامه‌نگار

پرده اول، مواجهه؛

قلم را برمی‌دارم تا از معلولیت بنویسم. اما ناگهان پرت می‌شوم به دوران کودکی خودم. آن روز‌ها که مادرم برای آنکه کسی دستم را نگاه نکند، تکه پارچه سفیدی مانند جوراب به دستم می‌کشید و من را کنار خود در آغوش می‌فشرد تا از نگاه کنجکاو عابران در امان باشم یا که از پرسش آنان مصون بمانم که‌ای وای! کوچولو دستش چی شده؟ حالا از آن روز‌ها زمان بسیاری می‌گذرد، اما مادر هنوز هم وادارم می‌کند تا آن تکه پارچه را تابستان‌ها روی دستم بکشم. هنوز نگاه‌ها همراه ماست.

پرده دوم، پذیرش؛

اولین روز‌هایی که تنهایی بیرون می‌رفتم و حامی همیشگی‌ام کنارم نبود، بیشتر آن نگاه‌های پرسشگر را می‌دیدم. بعد از مدتی دیگر بی‌تفاوت بودم و پرسش‌ها اذیتم نمی‌کرد. در واقع برایش پاسخی نداشتم. من پذیرفته بودم که سؤال حق آنان است و پاسخ ندادن حق من. ولی مشکل دیگری هم بود؛ نگاه‌های ترحم‌انگیز مردم.

پرده سوم، راهی که ادامه دارد؛

من آدم خجالتی و گوشه‌گیری نبودم. از همان کودکی تلاشم بر آن بود تا در جمع باشم. تا با همزیستی صحیح و مسالمت‌آمیز زندگی کنم، اما نگاه‌های ترحم‌آمیز مردم عرصه را تنگ می‌کرد. تصور کنید کسی به شما بگوید: الهی بمیرم. دستت چی شده؟ خداوند شفا بدهد لابد خیلی سخت است. نه؟ یا که بگوید: من کار تو را انجام می‌دهم. تو نمی‌توانی و عیب ندارد. دستت این‌طور است دیگر! من و امثال من برای از بین بردن این ترحم و عواطف اشتباه، سختی‌ای تحمل کرده‌ایم که محدودیت‌های معلولیت هم نتوانست به آن اندازه ما را زمین‌گیر کند.

ما برای اثبات اینکه به هیچ ترحم و توجه زیاده از حدی احتیاج نداریم، چقدر گریبان دریدیم و تشکر کردیم که نه نمی‌خواهیم به ما کمک کنید! ما برای دویدن، برای دست گرفتن چیزی، برای دیدن و شنیدن آنچه اطراف ماست، با برخی رفتار‌های اشتباه و از سر دلسوزی، چه مکافات‌هایی متحمل شدیم که می‌شد کاری کند که از راه باز ایستیم، اما در نهایت و با تمام دشواری‌ها، ترحم و دلسوزی‌ها، پرسش‌ها و نگاه‌های متعجب و پر ترس، طرد شدن‌های اجتماعی و فرهنگی و ده‌ها درد دیگر، راهمان را پیمودیم و از آنچه هستیم نه ترسیدیم و نه دلسرد شدیم. کنارمان باشید، اما به ما نچسبید. دوستدار ما باشید، اما دل نسوزانید و ترحم نکنید، دستان ما را بگیرید، اما دستگیرمان نکنید. با ما قدم بزنید، اما پاپیچ ما نشوید. ما با هر تفاوتی، یک انسانیم. از یک پیکریم و از یک گوهریم. آفرینش متفاوت با اندیشه همسو زیباست. با ما بیندیشید نه برای ما...

گزارش خطا
ارسال نظرات
دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تائید توسط شهرآرانیوز در سایت منتشر خواهد شد.
نظراتی که حاوی توهین و افترا باشد منتشر نخواهد شد.
پربازدید
{*Start Google Analytics Code*} <-- End Google Analytics Code -->