یادی از نورالدین رضوی سروستانی، خواننده و مدرس فقید آواز ایرانی | نسیمی از سوی سروستان نگاهی به نمایش «ترور» با بازی ساعد سهیلی، بازیگر مشهدی | تماشاگر خودت را قاضی کن معاون سیمای شبکه خراسان رضوی: تولید محتوای هویتی روزآمد، زیرساخت‌های جدید می‌طلبد درباره پادکست ادبی و کارکردهای آن | ادبیات شنیدنی است گفت وگو با محمدکاظم کاظمی درباره پادکست «شعر پارسی» | به شنیدن پادکست عادت نداریم رونالدو وارد دنیای سینما می‌شود تتوی سر «شمشیر» در سریال پایتخت ۷ نشانه چیست؟ + توضیحات نقش آفرینی «تاکه هیرو هیرا» در فیلم کاروشی اجرای عباس خوشدل، نوازنده معروف ایرانی، در رادیو صبا نظر جیمز کامرون درباره استفاده از هوش مصنوعی در سینما صفحه نخست روزنامه‌های کشور - پنجشنبه ۲۱ فروردین ۱۴۰۴ کتاب جاده‌های ناتمام داستانی منتشر شد سریال وحشی هومن سیدی در شبکه نمایش خانگی دیدار وزیر ارشاد با قباد شیوا، هنرمند پیشکسوت عرصه هنر‌های تجسمی بررسی کتاب «قدرت اندیشه» و برخی از آرای آیزیا برلین
سرخط خبرها

حکایت آن بز و کارآمدی در عرصه اجرا و مدیریت نوآورانه

  • کد خبر: ۲۰۵۱۱۳
  • ۱۹ دی ۱۴۰۲ - ۱۴:۵۳
حکایت آن بز و کارآمدی در عرصه اجرا و مدیریت نوآورانه
در روزگاران نه چندان قدیم، چوپان پیری از فرط کهولت و فرتوتیت توانایی بردن گله به صحرا را از دست داده بود.

در روزگاران نه چندان قدیم، چوپان پیری که از فرط کهولت و فرتوتیت توانایی بردن گله به صحرا را از دست داده بود، تنها پسرش را صدا کرد و گفت:‌ای پسر، من دیگر پیر شده ام و کم کم باید گله را به تو بسپارم و خود به استراحت و نوشتن خاطراتم بپردازم. آیا برای این کار آماده ای؟

پسر گفت:‌ای پدر، می‌دانی که من تئوری‌های زیادی در راستای روزآمد کردن نگهداری از گوسفندان ارائه کرده ام، اما فکر نمی‌کنم بتوانم به تنهایی از عهده این کار برآیم. چوپان پیر عصبانی شد و چوب دستی خود را برداشت و دنبال پسر کرد و گفت: سی سال است داری می‌خوری و می‌خوابی و کار تئوریک می‌کنی و هیکلت مانند خرس شده است، حالا می‌گویی نمی‌توانی گله را به چرا ببری؟

پسر وقتی متوجه شد مسئله جدی است قبول کرد و گله را برداشت و به صحرا برد. در راه بازگشت پسر چوپان و گله به جوی آبی رسیدند که عرض اندکی داشت. پسر چوپان بز چالاک گله را پیش انداخت تا از جوی بپرد،  چراکه می‌دانست اگر بز از جوی بپرد باقی گوسفندان نیز در پی او از جوی خواهند پرید، اما هرچه کرد بز از جوی نپرید.

پسر چوپان مشغول ور رفتن با بز بود که حکیمی که از آن حوالی عبور می‌کرد. به وی نزدیک شد و گفت:‌ای جوان، چطور شده؟ پسر چوپان گفت: بز نمی‌پرد. حکیم گفت: من چاره کار را می‌دانم. سپس چوبی برداشت و آب را گل آلود کرد و به پسر چوپان گفت: بز را بیاور. پسر چوپان بز را آورد، اما باز هم هر کار کرد بز از جوی نپرید. حکیم گفت: عجب. علی القاعده بز تا خودش را در جوی آب می‌بیند نباید حاضر باشد پا روی خویش بگذارد و آب که گل آلود شد و دیگر خودش را ندید باید از جوی بپرد، چراکه هیچ حیوانی پا بر سر خویش نمی‌گذارد و خود را نمی‌شکند چه رسد به انسان که بتی ساخته است از خویش و گاهی آن را می‌پرستد، ولی پس چرا نپرید؟

در این لحظه چوپان پیر که مخفیانه به دنبال پسر به راه افتاده بود تا ببیند چه می‌کند و چگونه از عهده کار برمی آید، از مخفیگاه خود بیرون آمد و گفت:‌ای حکیم، این پسر خودش شخصی تئوریک است، اما من او را با چوب آدم کردم تا تن به کار بدهد، حالا تو می‌خواهی بز را با آموزه‌های حکیمانه و کپشن‌های انگیزشی از جوی آب رد کنی؟ وی سپس با چوب خود چندتا محکم به بز زد و بز از جوی پرید و به دنبال او سایر گوسفندان نیز از جوی پریدند.

چوپان پیر سپس در گوش حکیم چیزی گفت که هیچ کس نشنید، اما از آنجا که حکیم پس از شنیدن سخن چوپان پیر به شدت گریه کرد، همگان بر این باورند که آموزه‌ای مهم در راستای کارآمدی در عرصه اجرا و مدیریت نوآورانه بوده است.

گزارش خطا
ارسال نظرات
دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تائید توسط شهرآرانیوز در سایت منتشر خواهد شد.
نظراتی که حاوی توهین و افترا باشد منتشر نخواهد شد.
پربازدید
{*Start Google Analytics Code*} <-- End Google Analytics Code -->