طلوع آفتاب به افق مجاهدت | مروری بر سه دهه زندگی مرحوم آیت الله ابوالقاسم خزعلی ایرانی؛ مثل تار و پود در قالی! نگاهی به برخی شاخص‌های رفتاری رسول خدا (ص) در خانواده براساس روایات و احادیث سیری در مقام امام‌رضا(ع) و آداب زیارت از راه دور با کتاب «در محضر انیس مهربان» برگزاری سلسله‌جلسات پرسمان دینی، هم‌زمان با هفته وحدت در حرم امام‌رضا(ع) پیکر مطهر سرباز شهید وطن در آغوش مشهدالرضا (ع) | آیین تشییع و بدرقه پیکر شهید «ربیع‌زاده» برگزار شد + فیلم تشییع پیکر پاک «امیر ابراهیم‌زاده» شهید مرزبانی، در زاوه خراسان رضوی + فیلم معاون قرآن و عترت وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی در مشهد: فعالیت‌های قرآنی باید در صدر اولویت‌های فرهنگی کشور باشد لزوم توجه به فرهنگ‌سازی اسلامی و تربیت سربازان فرهنگی و دینی رونمایی از شماره هفتم نشریه «منش استادی» در یک رویداد قرآنی قرآن؛ راهنمای اصلی تحول اجتماعی و تجسم ارزش‌های الهی است اجتماع سربازان کوچک امام زمان(عج) و مادران تمدن‌ساز در مشهد استقبال بی‌نظیر از جشنواره قرآنی باران وحی با ارسال ۱۲۰ هزار اثر از سراسر کشور تشرف ۵۰ هزار زائر اردوزبان به حرم مطهر رضوی در دهه آخر ماه صفر ماجرای وقف مدرسه میرزا جعفر برای حرم امام‌رضا(ع) سرباز شهید حادثه تروریستی میرجاوه یکشنبه (۲۵ شهریور ۱۴۰۳) در شهر دولت‌آباد تشییع می‌شود سعی کنیم به چشم امام زمان (عج) بیاییم برگزاری اجتماع مردمی بیعت با امام زمان (عج) در مشهد مقدس + فیلم (۲۳ شهریور ۱۴۰۳) امید همراه با اقدام، بیعتی تا همیشه | مروری بر راه‌های تجدیدعهد با امام عصر (عج)
سرخط خبرها

با آن دست‌های حنایی

  • کد خبر: ۲۳۹۴۶۷
  • ۲۷ تير ۱۴۰۳ - ۱۲:۳۶
با آن دست‌های حنایی
بی‌بی سواد خواندن نداشت، نمی‌توانست زیارت‌نامه‌ها را بخواند. اما خب دلش خوش بود که می‌تواند برود مسجد محله‌شان که یک کوچه پایین‌تر بود و روضه گوش کند و پای منبر بنشیند.

بی‌بی سواد خواندن نداشت، نمی‌توانست زیارت‌نامه‌ها را بخواند. اما خب دلش خوش بود که می‌تواند برود مسجد محله‌شان که یک کوچه پایین‌تر بود و روضه گوش کند و پای منبر بنشیند. لنگ‌لنگان خودش را هرطور بود، به مسجد می‌رساند.

خادم مسجد، «ممدعلی»، همیشه می‌گفت: «بی‌بی‌جان! بگو خودم بیام دنبالت». بی‌بی، اما می‌گفت: «نه پسرم! برای امام‌حسین و بی‌بی‌زینب باید سختی کشید. تا حالا کربلا رفتی؟ می‌گن اصلا صدمه دیدن و سختی کشیدن از آداب زیارت آقاست. بمیرم برای اسرا! بمیرم برا بی‌بی!». اشک‌هایش روی چهارقدش نمی‌ریخت، بلکه لای چین‌وچروک‌های صورتش باقی می‌ماند. اعتقاد داشت گریه برای امام‌حسین (ع)، آن دنیا به آدم آبرو می‌دهد.

امسال نتوانست به مسجد برود. تاسوعا و عاشورا توی حال خودش نبود و به قول دکتر، عقلش رو به زوال بود. شب شام غریبان من کنارش بودم. قبل غروبی ناگهان انگار من را شناخت. چشمانش حالت گرفته بود. دستم را گرفت و گفت: «زینب‌جان! من رو می‌بری مسجد؟». دستانش سرد بود، اما لطیف و سرخ. مامان حنا گذاشته بود قبل محرم برایش. گفتم: «بی‌بی! نمی‌تونم ببرمت. می‌خوای تلویزیون رو روشن کنم؟».

گفت: «نه، بگو ممدعلی بیاد برام روضه بخونه». به هر زحمتی بود، با کمک بابا ودیگران ممد‌علی از کارهایش فارغ شد و آمد نشست کنار بی‌بی: «بی‌بی می‌شنوی؟». بی‌بی سر تکان داد. «بی‌بی! من روضه خوندن بلد نیستم، ولی همون‌قدر که یادمه، از روضه‌هایی که شنیدم، می‌خونم برات: صلی‌ا... علیک یااباعبدا...! 

می‌گن قبل شام غریبان، امام می‌دونسته بعد از شهادتش، چه چیز‌هایی بر بی‌بی زینب (س) می‌گذره و دو مصیبت، دو غم بود که حسین (ع) را کشت، آقا را از پا انداخت؛ یکی غصه تشنگی بچه‌ها و یکی غصه اسیری حضرت زینب (س). این دو مصیبت، ابی‌عبدا... (ع) رو غصه‌دار کرده بود زبونم‌لال...». 

شانه‌های ممدعلی تکان می‌خورد و بی‌بی دست سرخ و حنایی‌اش را بر روی پایش می‌زد و ناله می‌کرد. ممدعلی دیگر نوحه می‌خواند و سینه می‌زد:
امشب که شب شام غریبان حسین است
با فاطمه هم‌ناله، یتیمان حسین است
از خیمه رود سوی شما شعله آتش
سوزان دل طفلان پریشان حسین است‌

می‌خواستم روضه ممدعلی را قطع کنم که بی‌بی طاقتش تمام نشود، اما ناگهان ممدعلی رو کرد به قبله و گفت: «السلام‌علیک یاصاحب‌الزمان! شب شام غریبان حسین (ع) است. امشب امام‌زمان (عج) عزادار است. آقا سرتون سلامت! آی دل‌های کربلایی! امشب با زینب (س) و امام‌سجاد (ع) برای غریبی حسین گریه کنید. قربان دل شکسته‌تون برم بی‌بی‌زینب!

بچه‌ها سراغ بابا را از عمه می‌گیرند؛ عمه‌جان! کو بابا؟ یکی سراغ عمو را از عمه می‌گیرد؛ عمه‌جان! عموجانمان عباس چه شد؟ یکی سراغ علی‌اکبر را می‌گیرد. یکی سراغ قاسم را می‌گیرد. خانم رباب هی صدا می‌زند: علی‌اصغرم کجایی؟ قربان لب‌های تشنه‌ات برم علی‌جان! قربان قنداقه پرخونت برم پسرم! چرا کسی به زینب تسلیت نمی‌گه؟ مگه رسم این نیست؟».

الهی خواهرت زینب بمیرد
نماند بعد تو ماتم بگیرد
اگر کشتند، چرا آبت ندادند؟
تو را ز آن دُر نایابت ندادند؟
بی‌بی و ممدعلی سینه می‌زدند و من چادرم را روی صورتم کشیده بودم و گریه می‌کردم. روزه سه‌نفره ما چه باشکوه بود آن شب!

گزارش خطا
ارسال نظرات
دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تائید توسط شهرآرانیوز در سایت منتشر خواهد شد.
نظراتی که حاوی توهین و افترا باشد منتشر نخواهد شد.
پربازدید
{*Start Google Analytics Code*} <-- End Google Analytics Code -->