هیئت انتخاب بیست و نهمین جشنواره تئاتر تهران معرفی شدند برگزاری هشتمین اکسپوی عکس همدم در مشهد ۱۰۰هزار مخاطب در محرم و صفر ۱۴۰۳ به تماشای «شور عاشقی» نشستند گریم متفاوت ویدا جوان در فیلم سینمایی «قیف» اختلاف نظر منتقدان درباره فیلم «جوکر ۲» | غوغای واکین فینیکس و لیدی گاگا چه کسی رئیس سازمان سینمایی می‌شود؟ «پیر پسر» با بازی لیلا حاتمی راهی ایتالیا شد اکران «آغوش باز» بهروز شعیبی به تعویق افتاد انتشار «تعزیه را دوباره بشناسیم» و «رنسانس‌های ناتمام» از بهروز غریب‌پور فیلم‌های سینمایی امروز تلویزیون (۱۵ شهریور ۱۴۰۳) آخرین وضعیت جسمانی «صدرالدین حجازی»، بازیگر قدیمی سینما و تلویزیون تشویق ١١ دقیقه‌ای «جوکر ۲» در جشنواره ونیز صفحه نخست روزنامه‌های کشور - پنجشنبه ۱۵ شهریور ۱۴۰۳ سریال پلیسی با درون مایه انسانی | نگاهی به سریال «غریبه»، اثر سروش محمدزاده کارگردان سریال «غریبه»: دوست دارم ژانر‌های مختلف را تجربه کنم رهبران کشور‌های فارسی زبان درباره میراث مشترک خود چه دیدگاهی دارند؟ «باد بال‌های جنون را حس کرده ام» | درباره کتاب «ظلمت آشکار» ویلیام استایرن ستاره‌ای که نامش «ایزابلا» ست | درباره کتاب «ستاره پشت پنجره»
سرخط خبرها

حکایت دست خر شکسته و گرگ خاموش

  • کد خبر: ۲۴۰۰۱۲
  • ۳۰ تير ۱۴۰۳ - ۱۶:۵۶
حکایت دست خر شکسته و گرگ خاموش
روزی باربر و خر در یک جاده بیابانی مشغول حمل بار مردم بودند، ناگهان خر در چاله‌ای افتاد و دستش از سه جا شکست.

در روزگاران قدیم، خری زندگی می‌کرد که صاحبش به شغل باربری اختصاص داشت. باربر، بار‌های مردم را می‌گرفت و بر پشت خر می‌گذاشت و از مبدأ به مقصد می‌رساند و مزد دریافت می‌کرد. روزی که باربر و خر در یک جاده بیابانی مشغول حمل بار مردم بودند، ناگهان خر در چاله‌ای افتاد و دستش از سه جا شکست. صاحب خر وقتی شکستگی دست خر را دید،  آهی کشید و بار مردم را از روی دوش خر برداشت و روی دوش خود گذاشت و رفت و خر را در بیابان به امان خدا رها کرد.

خر با خود گفت: یک عمر برای این مرد بی مرام بی معرفت کار کردم و بار بردم و حالا که دستم شکسته است مرا به حال خود رها کرد تا طعمه گرگ بیابان شوم. در این لحظه خر گرگ بیابان را مشاهده کرد که از دور به وی نزدیک می‌شود. تصمیم گرفت با همه خریتش، تا آخرین لحظه از خود صیانت نماید و مفت خوراک گرگ نشود. وقتی گرگ به نزدیک خر رسید، خر گفت: سلام بر سالار درندگان بیابان. 

گرگ گفت: سلام بر سمبل شاسکول‌های جهان، چرا اینجا خوابیده ای؟ خر گفت: اینجا نخوابیده ام، بلکه اینجا افتاده ام. دستم شکسته و صاحبم رهایم کرده و اکنون توان فرار کردن هم ندارم و به هرحال خوراک شما خواهم شد. گرگ گفت: آفرین، به نظر می‌رسد خیلی هم خر نیستی. خر گفت: با این اوصاف از شما خواهشی دارم. گرگ گفت: چه خواهشی؟

خر گفت: من به زودی خودم دار فانی را وداع خواهم گفت. استدعا دارم تا وقتی خودم دار فانی را وداع نگفته ام، مرا پاره پاره نکنید. چرا که من خری نازپرورده ام و طاقت درد و خون ریزی ندارم. در عوض من هم لطفی به شما می‌کنم. گرگ گفت: چه لطفی؟ خر گفت: عرض کردم که من خری نازپرورده ام. من در خانه صاحبم لباس‌های برند و زیبا می‌پوشیدم و غذا‌های رژیمی عالی می‌خوردم. نعل من هم از طلاست و شما بعد از خوردن من می‌توانید آن‌ها را باز کنید و بفروشید و با آن صدتا خر بخرید. 

گرگ گفت: واقعا؟ خر گفت: بلی، خودتان بفرمایید ببینید. گرگ به پشت خر رفت تا نعل‌های وی را ببیند و قیمت گذاری کند. در این هنگام خر همه توانش را جمع کرد و با جفت پا لگد محکمی به پوزه گرگ زد و دهان وی را به طور کامل سرویس کرد. گرگ خواست بگوید: بدبخت، خیلی خری، تو که به هرحال می‌میری و اگر من نمی‌خوردمت لاشخور‌ها می‌خوردنت، پس این چه کاری بود که کردی...، اما از آنجا که فک و دندان هایش خرد شده بود نتوانست چیزی بگوید و واقعا خاموش شد.

گزارش خطا
ارسال نظرات
دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تائید توسط شهرآرانیوز در سایت منتشر خواهد شد.
نظراتی که حاوی توهین و افترا باشد منتشر نخواهد شد.
پربازدید
{*Start Google Analytics Code*} <-- End Google Analytics Code -->