«دیگو بورلا، » دستیار کارگردان «امیلی در پاریس» درگذشت فیلم‌های سینمایی امروز تلویزیون (۲ شهریور ۱۴۰۴) روایت لیلا حاتمی از نقشش در «پیرپسر» واکنش صداوسیما به بیانیه جبهه اصلاحات درخواست سینماگران از جشنواره ونیز: «صدای فلسطین را در جشنواره بشنوید» «زن و بچه»، روایت زندگی در سایه خاطرات تاریخی آغاز نهمین جشنواره تلویزیونی مستند سریال «فرمانده» با محوریت زندگی شهید فکوری کلید خورد نگاهی به نقش شبنم مقدمی در سریال «شغال» حامد زمانی پس از ۸ سال دوری با آهنگی برای امام رضا(ع) به عرصه خوانندگی برگشت + دانلود سریال زیر آسمان شهر به آنتن شبکه آی‌فیلم رسید + زمان پخش پایان زودهنگام «دکستر: گناه اصلی» | چرا «دکستر» متوقف شد؟ قسمت جدید جنگ ستارگان با چهره‌هایی متفاوت در راه است رضا صادقی ناجی جوان مینابی شد وعده وزارت ارشاد در پی ایمنی حریق سالن‌ کنسرت‌ها و شفافیت بلیت‌ها بازگشت علی شادمان به تئاتر پس از شش سال وقفه پژمان بازغی سکاندار جدید انجمن صنفی بازیگران شد چندخطی درباره کتاب «بازشناختن غریبه» اثر ایزابلا حماد | نارنجکی زیرِ تانکِ تاریکی اقدامات ویژه صداوسیما خراسان رضوی برای انعکاس برنامه‌های ایام شهادت امام‌رضا(ع) در مشهد پایان پخش سریال «مهمان‌کُشی» با ۲ قسمت پشت صحنه
سرخط خبرها

حکایت سلطان واقعی جنگل و ...

  • کد خبر: ۲۴۰۲۲۶
  • ۳۱ تير ۱۴۰۳ - ۱۶:۲۸
حکایت سلطان واقعی جنگل و ...
در روزگاران قدیم، نرسیده به قرون وسطی، تنی چند از حیوانات جنگل که از ظلم و تعدی انسان به تنگ آمده بودند نزد شیر رفتند و از ظلم و تعدی انسان به او شکایت کردند.

در روزگاران قدیم، نرسیده به قرون وسطی، تنی چند از حیوانات جنگل که از ظلم و تعدی انسان به تنگ آمده بودند نزد شیر رفتند و از ظلم و تعدی انسان به او شکایت کردند. شیر وقتی شکایت حیوانات را شنید یک لحظه احساس کرد واقعا «سلطان‌جنگل» است و یادش رفته بود که این لقب را انسان به وی داده است.

وی پس از اینکه خوب احساس کرد سلطان جنگل است، به حیواناتی که برای شکایت آمده بودند قول داد انسان را پیدا کند و انتقام حیوانات را از او بگیرد. فردای آن روز شیر از جنگل بیرون رفت تا انسان را پیدا کند. در راه به خر برخورد کرد و از وی پرسید: انسان تویی؟ خر گفت: من انسان نیستم، اما از ظلم و تعدی انسان به تنگ آمده ام.

انسان بار بر پشت من و هم نوعانم می‌گذارد و کتکمان می‌زند. شیر به سخنان خر گوش سپرد و از آنجا که گرسنه بود، او را زمین زد و کشت و خورد و به جست وجوی انسان ادامه داد. ساعتی بعد به گاومیش رسید و از او پرسید: انسان تویی؟ گاومیش گفت: من انسان نیستم، اما از ظلم و تعدی انسان به تنگ آمده ام.

انسان من و هم نوعانم را می‌گیرد و شیر ما را می‌دوشد و ما را می‌کشد و می‌خورد. شیر به سخنان گاومیش گوش سپرد و از آنجا که سیر بود، او را نخورد و به جست وجوی انسان ادامه داد. ساعتی بعد به فیل رسید و از او پرسید: انسان تویی؟ فیل گفت: من انسان نیستم، اما از ظلم و تعدی انسان به تنگ آمده ام. انسان‌ها من و هم نوعانم را می‌گیرند و چند نفری روی ما می‌نشینند و در نهایت هم به هیکل ما می‌خندند. شیر به سخنان فیل گوش سپرد، و از آنجا که باز گرسنه شده بود خواست فیل را بخورد، اما نگاهی به هیکل فیل کرد و از تصمیمش منصرف شد و به جست وجوی انسان ادامه داد. ساعتی بعد شیر به مرد نجاری رسید.

از او پرسید: انسان تویی؟ مرد نجار گفت: بلی. شیر گفت: من آمده ام تا تو را بخورم و انتقام حیوانات جنگل را بگیرم. مرد نجار گفت: اگر راست می‌گویی اول برو و در آن صندوق چوبی قایم شو ببینم بلدی؟ شیر گفت: معلوم است که بلدم؛ و به داخل صندوق چوبی رفت. مرد نجار نیز فورا در صندوق را بست و یک کتری آبجوش آورد و روی شیر خالی کرد و بعد در صندوق را باز کرد.

شیر که کاملا سوخته بود از صندوق بیرون پرید و در حالی که پوستش کنده شده بود به سلطنت انسان اذعان کرد و پا به فرار گذاشت و تا پایان عمر هرکس او را سلطان جنگل می‌نامید، جیغش به هوا بلند می‌شد ویادش می‌آمد که «سلطان‌جنگل» لقبی بوده که انسان به وی داده است!

گزارش خطا
ارسال نظرات
دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تائید توسط شهرآرانیوز در سایت منتشر خواهد شد.
نظراتی که حاوی توهین و افترا باشد منتشر نخواهد شد.
پربازدید
آخرین اخبار پربازدیدها چند رسانه ای عکس
{*Start Google Analytics Code*} <-- End Google Analytics Code -->