آخرین وضعیت جسمانی «صدرالدین حجازی» بازیگر پیشکسوت هیئت انتخاب بیست و نهمین جشنواره تئاتر تهران معرفی شدند برگزاری هشتمین اکسپوی عکس همدم در مشهد ۱۰۰هزار مخاطب در محرم و صفر ۱۴۰۳ به تماشای «شور عاشقی» نشستند گریم متفاوت ویدا جوان در فیلم سینمایی «قیف» اختلاف نظر منتقدان درباره فیلم «جوکر ۲» | غوغای واکین فینیکس و لیدی گاگا چه کسی رئیس سازمان سینمایی می‌شود؟ «پیر پسر» با بازی لیلا حاتمی راهی ایتالیا شد اکران «آغوش باز» بهروز شعیبی به تعویق افتاد انتشار «تعزیه را دوباره بشناسیم» و «رنسانس‌های ناتمام» از بهروز غریب‌پور فیلم‌های سینمایی امروز تلویزیون (۱۵ شهریور ۱۴۰۳) آخرین وضعیت جسمانی «صدرالدین حجازی»، بازیگر قدیمی سینما و تلویزیون تشویق ١١ دقیقه‌ای «جوکر ۲» در جشنواره ونیز صفحه نخست روزنامه‌های کشور - پنجشنبه ۱۵ شهریور ۱۴۰۳ سریال پلیسی با درون مایه انسانی | نگاهی به سریال «غریبه»، اثر سروش محمدزاده کارگردان سریال «غریبه»: دوست دارم ژانر‌های مختلف را تجربه کنم رهبران کشور‌های فارسی زبان درباره میراث مشترک خود چه دیدگاهی دارند؟ «باد بال‌های جنون را حس کرده ام» | درباره کتاب «ظلمت آشکار» ویلیام استایرن
سرخط خبرها

حکایت سلطان واقعی جنگل و ...

  • کد خبر: ۲۴۰۲۲۶
  • ۳۱ تير ۱۴۰۳ - ۱۶:۲۸
حکایت سلطان واقعی جنگل و ...
در روزگاران قدیم، نرسیده به قرون وسطی، تنی چند از حیوانات جنگل که از ظلم و تعدی انسان به تنگ آمده بودند نزد شیر رفتند و از ظلم و تعدی انسان به او شکایت کردند.

در روزگاران قدیم، نرسیده به قرون وسطی، تنی چند از حیوانات جنگل که از ظلم و تعدی انسان به تنگ آمده بودند نزد شیر رفتند و از ظلم و تعدی انسان به او شکایت کردند. شیر وقتی شکایت حیوانات را شنید یک لحظه احساس کرد واقعا «سلطان‌جنگل» است و یادش رفته بود که این لقب را انسان به وی داده است.

وی پس از اینکه خوب احساس کرد سلطان جنگل است، به حیواناتی که برای شکایت آمده بودند قول داد انسان را پیدا کند و انتقام حیوانات را از او بگیرد. فردای آن روز شیر از جنگل بیرون رفت تا انسان را پیدا کند. در راه به خر برخورد کرد و از وی پرسید: انسان تویی؟ خر گفت: من انسان نیستم، اما از ظلم و تعدی انسان به تنگ آمده ام.

انسان بار بر پشت من و هم نوعانم می‌گذارد و کتکمان می‌زند. شیر به سخنان خر گوش سپرد و از آنجا که گرسنه بود، او را زمین زد و کشت و خورد و به جست وجوی انسان ادامه داد. ساعتی بعد به گاومیش رسید و از او پرسید: انسان تویی؟ گاومیش گفت: من انسان نیستم، اما از ظلم و تعدی انسان به تنگ آمده ام.

انسان من و هم نوعانم را می‌گیرد و شیر ما را می‌دوشد و ما را می‌کشد و می‌خورد. شیر به سخنان گاومیش گوش سپرد و از آنجا که سیر بود، او را نخورد و به جست وجوی انسان ادامه داد. ساعتی بعد به فیل رسید و از او پرسید: انسان تویی؟ فیل گفت: من انسان نیستم، اما از ظلم و تعدی انسان به تنگ آمده ام. انسان‌ها من و هم نوعانم را می‌گیرند و چند نفری روی ما می‌نشینند و در نهایت هم به هیکل ما می‌خندند. شیر به سخنان فیل گوش سپرد، و از آنجا که باز گرسنه شده بود خواست فیل را بخورد، اما نگاهی به هیکل فیل کرد و از تصمیمش منصرف شد و به جست وجوی انسان ادامه داد. ساعتی بعد شیر به مرد نجاری رسید.

از او پرسید: انسان تویی؟ مرد نجار گفت: بلی. شیر گفت: من آمده ام تا تو را بخورم و انتقام حیوانات جنگل را بگیرم. مرد نجار گفت: اگر راست می‌گویی اول برو و در آن صندوق چوبی قایم شو ببینم بلدی؟ شیر گفت: معلوم است که بلدم؛ و به داخل صندوق چوبی رفت. مرد نجار نیز فورا در صندوق را بست و یک کتری آبجوش آورد و روی شیر خالی کرد و بعد در صندوق را باز کرد.

شیر که کاملا سوخته بود از صندوق بیرون پرید و در حالی که پوستش کنده شده بود به سلطنت انسان اذعان کرد و پا به فرار گذاشت و تا پایان عمر هرکس او را سلطان جنگل می‌نامید، جیغش به هوا بلند می‌شد ویادش می‌آمد که «سلطان‌جنگل» لقبی بوده که انسان به وی داده است!

گزارش خطا
ارسال نظرات
دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تائید توسط شهرآرانیوز در سایت منتشر خواهد شد.
نظراتی که حاوی توهین و افترا باشد منتشر نخواهد شد.
پربازدید
{*Start Google Analytics Code*} <-- End Google Analytics Code -->