تولیت آستان قدس رضوی: دشمن به دنبال چند صدایی است | از تخریب یکدیگر بپرهیزید و اتحاد ملی را حفظ کنید خانواده مشهدی که یک کوچه را خادم الرضا کردند نتایج نهایی بخش پرده‌خوانی رضوی و عاشورایی رویداد بین‌المللی «سیمرغ» اعلام شد امامت ثامن‌الحجج (ع)، بلوغ انسانیت، تکامل هدایت مشهد، میزبان اشک‌های زائران پیاده در شب شهادت امام رضا(ع) + فیلم مراسم خطبه خوانی شهادت امام رضا(ع) در حرم مطهر رضوی + فیلم ارائه ۶۰ هزار خدمت موکب دخترانه نجمه‌خاتون(س) به بانوان زائر در دهه آخر صفر ۱۴۰۴ عزاداری سنتی بختیاری‌ها در حسینیه حرم مطهر رضوی     مشهدی‌ها، نایب‌الزیاره شهدای اقتدار می‌شوند | عضویت ۴۵ هزار نفر در پویش بزرگ «نایب‌الزیاره شهدای اقتدار» برنامه عزاداری شهادت امام‌رضا(ع) ویژه بانوان در حرم مطهر رضوی + جزئیات خدمت‌رسانی موکب امام رضا(ع) به زائران در دهه آخر ماه صفر اجتماع باشکوه عزاداران در ظهر شهادت امام رضا(ع) در حرم مطهر رضوی برگزار می‌شود (۲ شهریور ۱۴۰۴) مراسم چهارپایه‌خوانی شهادت امام‌رضا(ع) در حرم مطهر رضوی برگزار می‌شود (۲ شهریور ۱۴۰۴) مراسم شام غریبان شهادت امام رضا(ع) فردا برگزار می‌شود (۲ شهریور ۱۴۰۴) ورود بزرگترین کاروان زائران پیاده شرق کشور امروز (یکم شهریور ۱۴۰۴) ۳ هزار نوجوان مشهدی داوطلبانه به زائران امام رضا (ع) خدمت‌رسانی می‌کنند + فیلم وزیر علوم: مسجد باید خانه مردم باشد، نه خانه احزاب مراسم استقبال از کاروان پیاده مشهد - کربلا در میدان شهدا برگزار می‌شود زیارت خِرَدزا مدیرکل میراث فرهنگی: پیش بینی می‌کنیم که حضور زائران در دهه پایانی صفر در مشهد ۳۳ و نیم درصد رشد داشته باشد
سرخط خبرها

رفت که زود بیاد، دیگه نیومد

  • کد خبر: ۲۹۰۵۵۸
  • ۰۴ مهر ۱۴۰۳ - ۱۳:۴۰
رفت که زود بیاد، دیگه نیومد
دل بابامو حسابی برده بود، رفت شش ماه خبری ازش نبود، دروغ چرا دل منم برده بود، خدا می‌دونه چه به دل من گذشت تو اون شش ماه.
حامد عسکری
نویسنده حامد عسکری

نشسته بودم به زیارت خواندن که پیرزن یک مشت شکلات روبان پیچ شده با یک کارت کوچک که نوشته بود: معصومه و سهراب «۴۰».

ریخت توی دامنم. شکلات‌ها ریخته بود روی آسمان زیارتنامه و مثل ابر‌های شیرین جلو نور کلمات را گرفته بود. سرم را بالا گرفتم و لبخند زلال پیرزن حباب اعتراض را ترکاند. ناخودآگاه لبخند زدم، گفتم: مبارک باشه پسرتون یا دخترتون ازدواج کردن؟ گفت: نه مال خودمه، انگشت گذاشتم لای زیارتنامه و گفتم متوجه نمی‌شم! گفت چهل سال پیش مثل همین امشب همینجا که تو نشستی من نشسته بودم. با چادر سفید، بله رو گفتم و شدم زنش زن سهراب، پسر همسایه مون بود. 

بابام نونوایی داشت، تابستونا میومد وردست بابام وایمیستاد. دیپلمش رو گرفت اومد کامل پیش آقام، یه شاطر تمام عیار شده بود نون می‌داد دست مردم عین بال پروانه ترد و نرم. همیشه غلغله بود. جنگ شد، پیش بند شاطری شو آویزون کرد دستای آردی ش رو تکوند، تفنگ دست گرفت. 

دل بابامو حسابی برده بود، رفت شش ماه خبری ازش نبود، دروغ چرا دل منم برده بود، خدا می‌دونه چه به دل من گذشت تو اون شش ماه. برگشت با یه ترکش تو بازوش، با همون دست آویزون به گردن اومد به بابام گفت: معصوم رو می‌خوام، می‌خوام بشم پسرت، بابام هم فوری قبول کرد. لای کتاب دید بعد عاقد صدا کرد و اومدیم حرم و درست همینجا نشستیم و بله رو گفتم. بعد رفتیم دفترخونه سدمرتضی ثبتش کردیم. دستش که خوب شد گفت: باس برم، گفتم: من نوعروس هنوز برات آشپزی هم نکردم. نارنگی پوست نکردم. 

همه لباسامو نپوشیدم برات. بقیه هستن، بمون به زندگی مون برس... گفت: همه همینو بگن پس فردا بعثیا زنگ در خونه مون رو می‌زنن، میرم زود میام، زود نیومد، دیگه نیومد، امشب اگه بود شمع چهل سالگی عقدمون رو فوت می‌کردیم، هر سال میام همین حرم امام رضا (ع) با سهراب حرف می‌زنم، با آقا حرف می‌زنم، دل سبک می‌کنم میرم، ایشالا تو هم یه شوهر خوب گیرت بیاد کیف زندگی رو بکنی. جوری زندگی کنی که هم خدا خوشش بیاد هم خودت. به دست‌های پیرزن زل زدم و حلقه اش که خط و خشش می‌گفت چهل سال است از دستش در نیامده  از دعای معصوم خانم کیفور شدم، چشم هایم را بستم و عمیق شدم در چهل سال دلتنگی.

گزارش خطا
ارسال نظرات
دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تائید توسط شهرآرانیوز در سایت منتشر خواهد شد.
نظراتی که حاوی توهین و افترا باشد منتشر نخواهد شد.
پربازدید
آخرین اخبار پربازدیدها چند رسانه ای عکس
{*Start Google Analytics Code*} <-- End Google Analytics Code -->