هشدار پلیس فتا درباره پیامک‌های جعلی؛ از ابلاغیه قضایی تا قطع یارانه تشکیل پرونده قضایی در رابطه با مفقود شدن الهه حسین‌نژاد کشف جسد مالک گلخانه در شاهنامه مشهد درباره ازدواج مجدد که ضرورتی ممکن در هر سن و موقعیتی است | نقطه سرخط نگه داشتن کارنامه و پرونده دانش‌آموز به بهانه تسویه حساب ممنوع است مدرسه مجازی تنوع مدارس بزرگسال را کم می‌کند فوت ۵ زائر ایرانی در عربستان سعودی (۱۱ خرداد ۱۴۰۴) جزئیات جدید درمورد رشته‌های جدید بازطراحی شده در شاخه کاردانش (۱۱ خرداد ۱۴۰۴) آیا مصرف نوشابه برای بهبود اسهال و سوءهاضمه مفید است؟ افزایش کیفیت محصولات آرایشی ایرانی، راهی برای مقابله با قاچاق هشدار عربستان به زائران درباره افزایش دمای هوا حکمت‌کارت خردادماه ۱۴۰۴ بازنشستگان لشکری شارژ شد +مبالغ نخستین عمل بیوپسی از ضایعات مغزی در مشهد انجام شد (۱۱ خرداد ۱۴۰۴) هشدار جدی درباره عوارض مرگبار داروی «دراگون» برای افزایش وزن دانشگاه‌ها آماده اجرای طرح پزشکی خانواده هستند توله خرس گمشده حوالی پارک پردیسان است افزایش ویزیت، کاهش ویزا رکورد جدید جوجه‌آوری اردک مرمری در تالاب هورالعظیم ثبت شد پیش‌بینی هواشناسی مشهد و خراسان رضوی امروز (یکشنبه، ۱۱ خرداد ۱۴۰۴) | سه‌شنبه، گرم‌ترین روز هفته جاری اختلال در امتحان نهایی نهمی‌ها | رمز فایل سؤالات اشتباه بود! درخواست از تامین اجتماعی برای سرعت عمل در پرداخت حقوق رانندگان بازنشسته دعوت سازمان نوسازی مدارس از مردم برای مشارکت در مدرسه‌سازی سخنگوی کمیسیون آموزش و تحقیقات مجلس: ۳۰۰ هزار معلم بلاتکلیف داریم | تلاش کردیم ظلمی که در گزینش‌ها می‌شد را جبران کنیم ۹ کشتارگاه غیرمجاز در مشهد پلمب شد | هشدار جدی دامپزشکی درباره شیوع تب کریمه کنگو در عید قربان ۲ سامانه برای رصد پروژه‌های مدرسه‌سازی راه‌اندازی شد ۳۱ درصد هر دام، ضایعات خطرناک | فاجعه چرخش بیماری با کشتار خانگی در عید قربان یک کشته و ۴ مصدوم بر اثر واژگونی پراید در بزرگراه شهید چراغچی مشهد (۱۱ خرداد ۱۴۰۴) گزارش میدانی از وضعیت مصرف انرژی در برخی ادارات مشهد | صرفه جویی نصفه‌نیمه!
سرخط خبرها

نه او آدم سابق بود، نه من

  • کد خبر: ۳۱۰۶۲۸
  • ۲۵ دی ۱۴۰۳ - ۱۹:۵۹
نه او آدم سابق بود، نه من
من پدرانگی را در سه قواره زندگی کرده‌ام. بار نخست با حاج عباس بود. بار دوم با حاج قدیر قدیری بود و بار سوم بهار چند سال پیش بود با ویهان عزیزم.
حسین بیات
نویسنده حسین بیات

من پدرانگی را در سه قواره زندگی کرده‌ام. بار نخست با حاج عباس بود. از خلق بیابانی نیشابور آمده بود و زَرکش بود؛ قهار نبود، اما روزی چهار یا پنج نخ می‌گیراند. یک‌بارش بعد پک آخر، ته سیگار را سپرد به من که بیندازم توی باغچه. جوری که انگار شیء مهمی را حمل می‌کنم بین سبابه و شستم گرفتمش و آرام از پله‌ها پایین رفتم تا لب باغچه.

 انداختمش، اما انگشتانم ته سیگار را ول نکردند. آن را بالا آوردند تا جلوی لب‌هایم. یک کام گرفتم. تلخی و ترشی دود را که مزمزه کردم، ته سیگار را ول کردم توی باغچه. همین‌که صورت برگرداندم سمت پله‌ها، یک سیلی با تمام توانِ یک دست مردانه نشست توی گوشم.

حاج عباس چنان آشفته بود که پابرهنه از پشت پنجره تا من دویده بود. عین همه دفعاتی که غیظ و دل‌خوری داشت، دهانش تف آورده بود. دستش را چند باری توی هوا تکان داد. پیرمرد در موقعیت بدی قرار گرفته بود؛ هر طور بود چند کلمه‌ای برای خودش دست‌و‌پا کرد؛ «سیگار نکش؛ هیچ‌وقت.» منگ آمدم بالا، اما او چند دقیقه‌ای همانجا ماند؛ همان‌طور پابرهنه، همان‌طور با دستی که گاه‌گاه کنار سرش در هوا تکان می‌خورد.

بار دوم با حاج قدیر قدیری بود. فرهنگیِ کرمانج قوچانی که وقتی در سال‌۸۶ دیدمش هنوز سرپا بود، اما در مرداد ۸۹ که برای خواستگاری نسیم، کنارش نشستم قافیه را به ALS باخته بود و اسیر دائم رختخواب بود. فقط اندک توانی در دستش مانده بود برای حرکت. با همان اندک در دفترچه‌ای نوشت از خودم، عقایدم و دیگر مرسومات یک جلسه مردانه قبل خواستگاری رسمی بگویم. گفتم: من داستان می‌نویسم و بلدم یک آدم قشنگ پیش چشمتان بسازم که بگوید به‌به.

اینکه من چه عقایدی دارم را می‌تواند از دیگران بپرسد. گفتم: اینجا از دو چیز دیگر صحبت کنیم؛ یکی اینکه آدم‌ها در تک تک لحظه‌های زندگی‌شان می‌دانند خوب چیست؟ و بد چیست؟ و گاهی اگر جای این دو را عوض می‌کنند، سر منافع شخصی خودشان است.

من چنین چیزی را می‌دانم و سعی کرده‌ام جای این دو را عوض نکنم. دوم اینکه هرازگاهی می‌روم جلوی آینه و تلاش می‌کنم یک تف بیندازم توی صورت خودم؛ هنوز آن‌قدر آشغال نشده‌ام که توان این کار را هم پیدا کنم. تمامش همین بود. حاج قدیر سری تکان داد و هیچ ننوشت؛ فردایش دامادش بودم.

بار سوم بهار چند سال پیش بود با ویهان عزیزم. اما نه وقت تولدش. دو ماهش نبود که شبی را در خانه مادر نسیم ماندیم. در اتاق مجاور حیاط خلوت خوابیدیم که دیوار و پنجره سرتاسری‌اش تکیه‌گاه کولر خانه بود. نیمه‌های شب به‌واسطه لرز بی‌امان و پرصدای دیوار بالای سرم، به خیال زلزله از خواب پریدم. حین بلند شدن بی‌آنکه بدانم ویهان را بغل زده و با خودم برداشته بودمش.

نسیم که از قبل بیدار شده بود، آرامم کرد که پولوس کولر مثل دیروز از جایش در رفته و این لرز از تکانه‌های کولر روشن به جان اتاق افتاده است. کولر را خاموش کردند ویهان مثل همیشه در سکوت نگاهم می‌کرد، گمانم او هم متوجه شد آنجا، اولین بار است که فهمیدم پدر شده‌ام. نه او چیزی گفت و نه من، هر دو باز خوابیدیم، اما دیگر آدم‌های قبل نبودیم.

گزارش خطا
ارسال نظرات
دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تائید توسط شهرآرانیوز در سایت منتشر خواهد شد.
نظراتی که حاوی توهین و افترا باشد منتشر نخواهد شد.
{*Start Google Analytics Code*} <-- End Google Analytics Code -->