تکبیرهالاحرام برای اهل دل، تنها یک ذکر آغازین نیست؛ گشودن باب دیدار است. اگر نماز، هنگامه پرواز روح و گلستان آرامش مؤمن باشد، همهچیز با گفتن «ا...» در «ا... اکبر» آغاز میشود. در همین لحظه است که دل مؤمن با ذکر خدا میلرزد، به راهی دشوار، اما روشن قدم میگذارد و معنای عاشقی را میچشد؛ عشقی که در آغاز آسان مینماید، اما در عمل، امتحانهای دشوار دارد.
«ا... اکبر» یعنی اعتراف به بزرگی مطلق خداوند و کوچک بودن هرآنچه غیر اوست. این ذکر، ادعایی بزرگ است؛ ادعای اینکه هیچچیز در نگاه و عمل ما از خدا بزرگتر نیست، از همینرو در روایات آمده است که برخی مردم در آغاز نماز «ا... اکبر» میگویند و خطاب میشنوند: «دروغ گفتی!» چرا؟ چون زبان، بزرگبودن خدا را اعلام میکند، اما دل جای دیگری است. اگر لذت رازونیاز در نماز چشیده شود، نشانه آن است که تکبیر از سر صدق گفته شده و صاحب تکبیر، آن را تصدیق کرده است؛ وگرنه هشدارِ فاصلهای است میان زبان و دل.
نماز، تمرین صداقت است. در آغاز آن میایستیم و از خود میپرسیم: «واقعا در زندگی من چه چیز بزرگتر است؟ خدا یا پول؟ خدا یا موقعیت؟ خدا یا دلبستگیهای روزمره؟» تکبیر، آیینهای است که حقیقتِ ترجیحهای ما را نشان میدهد. اگر «ا... اکبر» در عمل تصدیق نشود، ذکر به ادعا فرومیکاهد.
واژه «احرام» در تکبیرهالاحرام، معنایی عمیق دارد: حرامکردن؛ یعنی برای محرمشدن به محبوب، چیزهایی را که او نمیپسندد، بر خود حرام میکنیم. در نماز، این تمرین را آغاز میکنیم، حتی تمرین توجهنکردن به غیرخدا را. همانگونه که روگرداندن از قبله ظاهر، نماز را باطل میکند، رویگردانی دل از خدا، نیز باطن نماز را میفرساید. بالا بردن دستها هنگام تکبیر، نمادی است از پشتسر انداختن دنیا. گویی با این حرکت میگوییم: اکنون، هیچچیز جز او در میدان توجه من نیست.
«ا... اکبر» تنها آغاز نماز نیست؛ محور زندگی مؤمن است. اگر انسان هنگام شنیدن «حیّعلیالصلاه» دنیا را به خاطر خدا رها کند و به نماز بایستد، تکبیرش صادقانه است. عظمت خدا اگر در دل بنشیند، اطاعت آسان میشود. بسیاری از ناتوانیها در ترک گناه، از کمرنگبودن همین عظمت در جان ماست. وقتی خدا در نظرمان بزرگ شود، فرمانش نیز وزن میگیرد و رفتارمان سامان مییابد.
ذکرها برای تغییر خدا نیستند؛ برای دگرگونی ما هستند. خدا با «ا... اکبر» ما بزرگ نمیشود، اما در دل ما، جلوه میکند و ما را بزرگ میسازد. خدا با «سبحانا...» ما پاک نمیشود؛ او پاک است، این ما هستیم که از آلودگیهای پنهان، پاک میشویم. رکوع و سجود نیز بیش از آنکه تعظیم ظاهری باشند، راهی برای رسیدن به آرامش و عظمت درونیاند. تمام منافع بندگی به خود ما بازمیگردد.
نماز، عبادتی جدا از زندگی نیست؛ جامع زندگی است. احکام آن، ما را به پاکی آب و لباس و مکان فرامیخواند و این یعنی طلب روزیِ حلال و پرهیز از حقالناس. تکبیر نماز نیز در عمل باید تصدیق شود؛ یعنی در هیچ انتخابی، چیزی بر خدا ترجیح داده نشود، از همینرو نماز بدون اخلاق و عدالت اجتماعی، ناقص میماند.
نباید از نماز گریخت و آن را سبک شمرد. روح نماز در شوق و رغبت است، نه در حداقلگرایی. هر جا امکان افزونی ذکر و توجه هست، باید آن را مغتنم شمرد. نماز، قرار بیقراری دل است؛ لحظهای که انسان، ساعت زندگیاش را با تپش قلبش، تنظیم میکند و میفهمد که «ا... اکبر» اگر از دل برخیزد، همه زندگی را راست میکند.
درنهایت، تکبیر آغاز یک گفتوگوست: ایستادن روبهروی خدا و سنجیدن جهت دل. اگر دل رو به خداست، تکبیر صادق است؛ و اگر نه، نماز دعوتی است برای بازگشت. همین دعوت است که امید میآفریند. در رحمت همیشه باز است و روسیاهان نیز راه دارند، اگر صادقانه بگویند: «ا... اکبر».