غلامرضا زوزنی| چند سالی است به یک چهره آشنا تبدیل شده است و با شنیدن نامش حتما لبخندی به صورتمان مینشیند. علیرضا مسعودی، معروف به «علی مشهدی» که شروع فعالیت هنریاش از مشهد بود، ولی کار حرفهایاش را از نیمههای دهه70 با مهران مدیری آغاز کرد و چند سال پیش با حضور در تلویزیون و اجرای استنداپکمدی در «خندوانه»، به یک چهره محبوب ملی تبدیل شد.
علیرضا مسعودی درمیان نابغههای «ساعت خوش» جای خود را باز کرد و با موج آنها به تلویزیون راه یافت. او که خود را یک نویسنده غریزی میداند، با نویسندگی مجموعههایی همچون «آشتیکنان»، «کوچه اقاقیا»، «سهدرچهار»، «ارث بابام»، «راه طولانی»، «قرارگاه مسکونی»، «سهدونگ، سهدونگ» و... خود را بهعنوان یک نویسنده و فیلمنامهنویس طنز به اثبات رساند.
در نیمه دوم ماه مهر، علی مشهدی چهلوهفتساله شد و به همین مناسبت از او که مشغول بستن باروبندیل سفر اربعین بود، سراغی گرفتیم و با هم گپ زدیم.
شما بیشتر از دو دهه در حوزه کمدی بهویژه فیلمنامهنویسی و طنزپردازی فعالیت کردید. اگر شرایط آن دوران(دهه70) را با این زمان مقایسه کنید، زمانه بر شما چگونه گذشته است؟
هرقدر زمان میگذرد، شرایط کار کردن سختتر میشود و به همین دلیل، من پشت دستم را داغ کردهام که دیگر کار کمدی انجام ندهم و اصلا کار نکنم. در این سنوسال دیگر حوصله این همه تنش و اضطراب و استرس را ندارم. نسبتبه گذشته کار کردن بیشتر از آنچه فکر کنید، سخت شده است و من بهشخصه کشش این سختیها را ندارم.
با این حال به نظر میرسد اکنون شرایط برای رشد و دیده شدن شما، خیلی بهتر از دوران آغاز فعالیتتان است؟
بله؛ الان به لطف فضای مجازی، شرایط برای رشد و دیده شدن آدمها خیلی راحتتر است و هر فردی برای خودش یک شبکه تلویزیونی دارد. کلیپ میسازند. کارهای بانمک انجام میدهند. دنبالکننده دارند و جالب اینجاست که داخل سینما هم از آنها استفاده میشود.
شما زمانی بهعنوان کمدین بهطور مستقیم در تلویزیون حضور داشتید و برنامه اجرا میکردید، چرا بعد از مدتی این کار را رها کردید، به پشتصحنه رفتید و به متن نوشتن مشغول شدید؟
راستش را بخواهید، اشتباه کردم. یکسالونیم پیش تصمیم گرفته بودم نه بنویسم و نه کارگردانی کنم. دوست داشتم استنداپکمدی را ادامه بدهم. تعدادی طرح توی ذهنم بود که میخواستم انجام بدهم ولی خب، گولم زدند و در باغ سبزی نشانم دادند و من هم فکر کردم حمایتمان میکنند و ازطرفی چون به بچههای مدافع حرم و هرکسی که برای حفظ امنیت کشورم جانفشانی میکند ارادت خاصی دارم و آنها برایم بسیار محترمند، تصمیم گرفتم یک کار در فضای خودم که کمدی است، برایشان بسازم. من فکر میکردم وقتی بخواهم برای مدافعان حرم کاری انجام دهم، حتما استقبال میشود، آنهم کار کمدی که قرار است لابهلای یک داستان طنز به رشادتهای این افراد اشاره کنم. تصور میکردم همه دستبهدست هم میدهند تا کار به بهترین شکل انجام شود، اما چه فکر میکردیم و چه شد. متاسفانه آنقدر در این کار -چه از لحاظ مالی، چه از نظر روحی- جلوی پای من سنگ انداختند که خستهام کردند.
چه کسانی گولتان زدند و جلوی پایتان سنگ انداختند؟
تلویزیون و جاهای دیگر.
منظورتان ساخت «آخر خط» همان کاری است که قرار بود بخشی از آن را در سوریه بسازید؟
بله. قرار بود یک سریال برای مدافعان حرم بسازیم، حتی هزارو100دقیقه از آن را که در ایران بود، ضبط کردیم، اما بخش سوریهاش مانده که هنوز ضبط نشده است و چهار ماه بلاتکلیف ماندیم که جواب بگیریم و برای ادامه کار به سوریه برویم اما هنوز پاسخی ندادهاند. دقیقا الان 4ماه و 10روز است که فیلمبرداری «آخر خط» در ایران تمام شده است و منتظریم که شرایط برای ادامه کار فراهم شود. عملا شرایط بسیار سختی است. ازطرفی منتظر اجازه مدیران هستیم و ازطرفی نمیتوانیم کار دیگری قبول کنیم. بازیگران و همه عوامل همینطور بلاتکلیفند. این بلاتکلیفی، بدترین حالتی است که برای یک هنرمند ایجاد میشود. در این مدت دوستانی که به من لطف دارند، مثل امین حیایی و دیگران، کارهایی را پیشنهاد دادند اما نتوانستم قبول کنم؛ چون درگیر این کار بودم. چند پیشنهاد سینمایی هم داشتم که آنها را نیز از دست دادم و یکسالونیم از سینما دور بودم و خستگی این کار همینطور به تنم مانده است.
علت اینکه فیلمبرداری در سوریه هماهنگ نمیشود، چیست؟
نمیدانم چرا هماهنگ نمیشود. من حتی راضی شدم بخش سوریه و صحنههای مربوط به آنجا را در آبادان بگیرم ولی همین را هم اجازه نمیدهند. الان بیشتر از 40روز است منتظریم تا مدیر فیلموسریال شبکه3 لطف کنند و سه صفحه از کار را بخوانند و به من اجازه بدهند مابقی آن را بنویسم اما هنوز ایشان وقت نکردهاند آن سه صفحه طرح را بخوانند! 50،40دقیقه باید برای بخش سوریه نوشته شود و نوشتنش برای من سه روز کار دارد. یکسالونیم از وقتم را برای این کار گذاشتهام و حیفم میآید بینتیجه بماند؛ کاری که آبان پارسال شروعش کردیم و باید تا اردیبهشت امسال به پایان میرسید و هنوز روی زمین مانده است.
با شناختی که از «علی مشهدی» داریم، این ناامیدی از او بعید است.
ببینید که چه اتفاقی افتاده است منی که امیدوار بودم، به آخر خط رسیدهام و آنقدر خستهام کردهاند که ناامید شدهام. من 24سال است که در این حرفه هستم. هر کاری غیر از هنر در این بیستوچندسال انجام میدادم، الان احترام کسوتم را داشتند اما متاسفانه بعد از همه کارهایی که برای تلویزیون انجام دادهام، هیچ حرمتی برای این همه تجربه قائل نشدند. این حداقل توقع است که وقتی مدیر جدید روی کار میآید، حرمت سنوسال و تجربه آدمها را نگه دارد اما اکنون شرایط خیلی بد شده و هیچ انگیزهای برای ما نمانده است. واقعا ترجیح میدهم بیایم دور حرم جوراب بفروشم ولی به این شیوه کار نکنم. الان هم آقا امامحسین(ع) من را طلبیدهاند و برای اربعین دارم میروم کربلا. آنقدر دلم شکسته است که میخواهم آنهایی را که جلوی این کار سنگ انداختند، واگذار کنم به ائمهاطهار(ع).