بیمارستان رضوی به‌عنوان «صادرکننده نمونه ملی» در حوزه گردشگری سلامت معرفی شد اصیل و پایدار شادی کنیم مروری بر دعای «اللّهُمَّ ارْزُقْنا تَوْفِیقَ الطّاعَه، وَ بُعْدَ الْمَعْصِیَه» و اهمیت لقمه حلال در زندگی منتظران الزام حضور دستیار زن در کاروان‌های حج تمتع با بیش از ۱۶۵ زائر انتقاد آیت‌الله صدیقی از بزرگ‌نمایی گناهان در جامعه تلاش داریم حرم حضرت رضا (ع) را به کانون اصلی فعالیت‌های فرهنگی و اجتماعی تبدیل کنیم رشد ۱۲.۵ درصدی مشارکت‌کنندگان در جشنواره مفلحون نسبت‌به سال گذشته پایتخت دل‌ها در حرم امام رضا(ع) | سکانسی از سریال پایتخت که ایران را به مشهد گره زد پیام تبریک سردار کارگر به‌مناسبت روز ارتش تغییر در سهمیه حج سوریه | سوری‌ها از سه کشور بدون قرعه به حج می‌روند مهم‌ترین خواسته‌های اموات از نگاه دین و عرف چیست؟ رئیس بنیاد شهید: ستاد‌های استانی بزرگداشت شهدای خدمت راه‌اندازی می‌شود عطر چای حرم از مشهد تا دیار سید سبزقبا| گشایش سومین چایخانه حضرتی امام رضا (ع) در دزفول صدای واژه‌های وحی؛ مستندی در مورد سلوک فعال قرآنی روی آنتن شبکه چهار سیما اعزام بیش از ۸۰ هزار زائر ایرانی به حج تمتع از ۲۳ فرودگاه کشور بازدید تولیت آستان قدس رضوی از مراحل ساخت تزیینات معماری رواق امیرالمؤمنین(ع) + فیلم گل‌هایی که عاقبتشان پژمردگی نیست رئیس سازمان تبلیغات اسلامی: هیئات مذهبی ایران و منطقه باید کار ویژه‌ای برای مظلومیت غزه انجام دهند کدامین آسمان دارد از این خورشید پیداتر
سرخط خبرها

نشود فاشِ کسی آنچه میان من و حضرت رضا (ع) است!

  • کد خبر: ۱۳۸۳۷۷
  • ۱۴ آذر ۱۴۰۱ - ۱۸:۴۵
نشود فاشِ کسی آنچه میان من و حضرت رضا (ع) است!
اینجا وقت مدهوشی از همه دنیاست. فرصت یک خلسه کوتاه از روزگار آن بیرون. همه آن بیرون با من داخل می‌آید و دیگر بیرون نمی‌رود. نگرانی‌هایم لابه‌لای قدم‌های زائران گم می‌شود.
نعیمه زینبی
نویسنده نعیمه زینبی

نشسته بودم جلو ورودی آسایشگاه دربانان، همان‌جا که دلم گفته بود بنشین! شاید نگاه نوکرانه پیرمرد در آخرین گوشه آفتاب که بقچه‌پیچ می‌شد مرا به آن سمت کشاند و شاید خلوتی کنج دیوار که از آنجا برای من عشرتکده‌ای کوتاه می‌ساخت. در آویختن نگاهم به گنبد چه چیز می‌توانست در سرم وول بخورد؟ چه نگرانی‌ای داشتم؟ روبه‌روی کسی که همیشه هست. غیبت‌ها و نبودن‌ها مال من است.

غفلت‌ها متعلق به بازی‌گوشی من است که از او فراموش می‌کنم. حالا یک امین‌ا... می‌چسبد، شاید هم یک جامعه کبیره. حالا عکس می‌چسبد. نفس به آدم مزه می‌دهد. اینجا وقت مدهوشی از همه دنیاست. فرصت یک خلسه کوتاه از روزگار آن بیرون. همه آن بیرون با من داخل می‌آید و دیگر بیرون نمی‌رود. نگرانی‌هایم لابه‌لای قدم‌های زائران گم می‌شود. منم فارغ از همه‌چیز! انگار خود آمدن حل مشکل است. انگار خود بودنش حل همه نبودن‌هاست. چه از این بهتر؟ دختری به خلوت ما پا می‌گذارد، ولی نمی‌تواند نگاهم را مال خود کند. می‌پرسد: چه انتقادی از حرم داری؟ یک آن می‌خندم.

می‌خواهم بگویم: امام رضا (ع) حاجتم را نمی‌دهد؛ لطفا به ایشان منتقل کنید! یک آن نگاهم دوباره با گنبد متصل می‌شود و از شوخی‌اش هم حیا می‌کنم. می‌گویم: هیچ! لابد امام رضا (ع) گله‌ام را شنید. دوباره سوالش را با تفصیل بیشتری می‌پرسد. فکر می‌کنم. حال من اینجا خوب خوب است. هیچ چیزی نیست که بخواهم بگویم. ذهنم خالی از هر گله‌ای است. همین بودن اینجا خوب است. می‌خواهم بگویم: به امام رضا (ع) بگویید بیشتر مرا به خانه‌اش بخواند! نگاهم گنبدی می‌شود دوباره. اصلا به این دختر جوان چه ربطی دارد که من و حضرت رفیق کی با هم قرار داریم؟

این حرف‌ها راز‌های پس پرده میان ماست. این دعوت‌ها هم یک قرار دونفره میان ماست که نباید فاش کسی شود. این دختر نمی‌تواند کاره‌ای باشد. غریبه است به این رابطه. بدی‌ها یادم نمی‌آید. به نظرم وقت خوبی هم نیست برای غر زدن درباره اطراف و اکناف حرم. می‌گویم: حرفی ندارم! ولی در دلم می‌گذرد: این دختر ساده است! چطور در میان سنگ‌فرش خانه‌اش از میزبانم ناراضی باشم؟ حیف گوشه ذهنم نکرده است که از این مجال اندک دیدار با یار مهربانم برای یافتن کاستی‌ها صرف کنم؟ دلم می‌خواهد افکارم را به امواج تبدیل کنم و بگویم: خانم، از امامم رضا هستم! آن دختر هم می‌تواند کنار برگه‌اش بنویسد: این زائر از شما راضی است حضرت رضا. همین!

گزارش خطا
ارسال نظرات
دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تائید توسط شهرآرانیوز در سایت منتشر خواهد شد.
نظراتی که حاوی توهین و افترا باشد منتشر نخواهد شد.
پربازدید
{*Start Google Analytics Code*} <-- End Google Analytics Code -->