وکیل امیر تتلو: قاضی پس از بررسی اظهارات و نشانه‌های عملی، توبه او را پذیرفت اختتامیه جشنواره ملی ناداستان «سفر در معنا» در مشهد برگزار شد + ویدئو هادی حجازی‌فر، مجری دو پروژه متفاوت می‌شود سینما، پل تازه ارتباطی ایران و ارمنستان سوگل خلیق: سریال «شکارگاه» دشواری هم داشت اما نتیجه ارزشمند بود فصل دوم سریال «دکل» از شبکه چهار پخش خواهد شد «قرار» با حال و هوای حرم مطهر رضوی روی آنتن شبکه تهران می‌رود فراخوان اولین رویداد نمایشنامه‌نویسی «قلم» منتشر شد علی دهکردی: دوران سختی را پشت سر گذاشتیم + عکس «کبوتر امید» از گرشا رضایی منتشر شد کافه شهر | مونولوگی از عشق و قند و خاطره ۱۵  فرهنگ سرای مشهد میزبان اکران فیلم و پویانمایی شده‌اند انتشار فهرست ۱۰۰ فیلم برتر دهه ۱۹۷۰ میلادی سینما با یک فیلم ایرانی ماجرای لغو اجرا‌های نمایش خانه به دوش در مشهد نتفلیکس فیلم هیجان‌انگیز «فرانکنشتاین» را اکران می‌کند طراح لوگوی «۰۰۷» جیمز باند درگذشت رمان «دیوید کاپرفیلد» ترجمه مسعود رجب‌نیا به چاپ سیزدهم رسید آغاز فیلمبرداری فیلم جدید جوئل کوئن در اسکاتلند پخش دوبله فارسی «جاده یخی انتقام» در شبکه نمایش خانگی
سرخط خبرها

چشم‌های روشن جمیله...

  • کد خبر: ۱۷۳۳۰۸
  • ۱۸ تير ۱۴۰۲ - ۱۸:۲۴
چشم‌های روشن جمیله...
این عزت نفس هم خیلی چیز خوبی است. خدا در دل آدمی چه چیز‌ها که نگذاشته!
حامد عسکری
نویسنده حامد عسکری

تصدقت گردم نقره جانم.‌
می‌گویم این عزت نفس هم خیلی چیز خوبی است. خدا در دل آدمی چه چیز‌ها که نگذاشته! دیروز کفش و کلاه کرده بودیم، به شادیانه غدیر زیر بازارچه را عصا بزنیم، هم دلی به باد دهیم و هم به اهل محل تبریکی بگوییم و کیفور شویم، دم مغازه سیدجلال که میوه فروشی دارد، دیدیم دخترکی گوشه روسری اش را به دندان گرفته و شرمگین و مردد به سیدجلال گفت: «۱۰ هزار تومن گوجه بده.» فوق النهایه دلمان ضعف رفت برایش. نزدیکش شدیم و عرض کردیم چه نام داری باباجان؟ آرام گفت: جمیله. گفتم برای چه گوجه می‌خری؟ گفت: بدهم مادرم توی روغن سرخ کند، با نان بخوریم.

چه زندگی‌ها دارند مردم نقره جانم و ما بی خبریم. به سیدجلال چشمک پراندم که با من است. دیدیم غدیر است و اطعام و کمک برکت دارد. تف به ریا، از نوبرانه و میوه و سیب زمینی و پیاز و گوجه و بادمجان، هرکدام گفتیم یک کیسه دست چین کند. جمیله جان چشم هایش وا مانده بود.

بعد که وزن کرد و پرداخت کردیم، به جمیله گفتم تا خانه همراهی ات می‌کنم. بال داشت درمی آورد از خوشی. خم چند کوچه را گذشتیم و به خانه که چه عرض کنم، کومه‌ای نمور رسیدیم. جمیله دق الباب کرد و مادر در دهانه در پدیدار شد.

سلام دادم و عیدمبارکی عرض کردم. من بعد ذلک گفتم به برکت نام امیرالمؤمنین این ناقابل تقدیم شما. برق چشم هایش دیدنی بود نقره جانم. به ذات مقدس قسم که لذتی که در کمک و دست گیری هست، در سلطنت و حکمرانی بر عالم و آدم نمی‌گنجد. مادر خانه درددلش باز شد که مرد و مددم علیل است.

توی کارخانه مقواسازی کار می‌کرده، دستش زیر دستگاه پرس قطع شده است و کسی کار و باری بر دوشش نمی‌گذارد. ماییم و همان یارانه مرحمتی و دیگر هیچ.... عصر غدیر غم عالم به جانمان ریخت.

اشک در چشمانمان گشت و به قربان پدر یتیمان رفتیم که خانه به خانه خط و ربط خانه یتیمان و بی کسان و مساکین را داشت و شب به شب شام و چاشتشان را با دست‌های خودش بر دهانشان می‌گذاشت.

حالا نقره جانم نمی‌خواهم خاطرتان را مکدر کنم. می‌گویم کاش حداقل هرکس که دستش به دهانش می‌رسد، به قدر وسعش یک خانه و اهلش را بر عهده بگیرد. هرچند کم و اندک، اینکه یک روز باشد و یک روز نباشد، اهل منزل را به عذاب می‌گذارد و چشم انتظاری سخت است.

زیاده عرضی ندارم، الا اینکه ان شاءا... خداوند رحمان به آقایان تصمیم گیر همت و قدرت و توانی بدهد که بتوانند غمی از دلی سبک کنند و باری به منزل برسانند. این مردم عیال پروردگارند و بی مروتی است که فراموششان کنیم. زیاده عرضی نداریم، مبارک باشید
خانم جانم...

گزارش خطا
ارسال نظرات
دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تائید توسط شهرآرانیوز در سایت منتشر خواهد شد.
نظراتی که حاوی توهین و افترا باشد منتشر نخواهد شد.
پربازدید
آخرین اخبار پربازدیدها چند رسانه ای عکس
{*Start Google Analytics Code*} <-- End Google Analytics Code -->