همه چیز درباره فصل دوم بازی مرکب ( اسکوییدگیم ) + بازیگران و تریلر و خلاصه داستان هوش مصنوعی باید در خدمت هنر باشد | گفت‌و‌گو با علیرضا بهدانی، هنرمند برجسته خراسانی هوران؛ اولین رویداد گفت‌و‌گو محور بانوان رسانه در مشهد| حضور بیش از ۵۰ صاحب‌نظر در حوزه زنان+ویدئو نگاهی به آثاری که با شروع زمستان در سینما‌های کشور اکران می‌شوند شهر‌های مزین به کتاب | معرفی چند شهرِ کتاب در جهان که هرکدام می‌تواند الگویی برای شهرهای ما باشد معرفی اعضای کارگروه حقوقی معاونت هنری وزارت ارشاد + اسامی واکنش علی شادمان، بازیگر سینما و تلویزیون، به رفع فیلترینگ + عکس چرا فیلم علی حاتمی پوستر فجر شد؟ صفحه نخست روزنامه‌های کشور - پنجشنبه ۶ دی ۱۴۰۳ فیلم‌های آخرهفته تلویزیون (۶ و ۷ دی ۱۴۰۳) + زمان پخش و خلاصه داستان پوستر چهل و سومین جشنواره فیلم فجر را ببینید + عکس «فراهان» با نوای اصیل ایرانی در مشهد روی صحنه می‌رود گلایه‌های پوران درخشنده از بی‌توجهی‌ها استادی که فروتنانه هنرجو بود | درباره مرحوم بشیر محدثی‌فر، نقاش تصاویر شهدا پاییدن یک ذهن مالیخولیایی | نگاهی به فیلم «تعارض»، اثر محمدرضا لطفی «ناتوردشت» با بازی حجازی‌فر و مولویان در تدارک فیلم فجر فیلمساز مشهدی: تسلیم پول نشوید
سرخط خبرها

حکایت دیوانه متفاوت و دیوانه واقعا متفاوت

  • کد خبر: ۲۵۰۲۱۳
  • ۲۰ شهريور ۱۴۰۳ - ۱۷:۲۳
حکایت دیوانه متفاوت و دیوانه واقعا متفاوت
در سال‌های نه چندان دور و نه چندان نزدیک، در یکی از نواحی سردسیر، تیمارستانی وجود داشت که محل نگهداری کیس‌های پیچیده روان شناختی و دیوانه‌های بخصوص بود.

در سال‌های نه چندان دور و نه چندان نزدیک، در یکی از نواحی سردسیر، تیمارستانی وجود داشت که محل نگهداری کیس‌های پیچیده روان شناختی و دیوانه‌های بخصوص بود. روزی از روزها، پیرمردی سفیدپوش که کله‌ای کم مو و ریشی پروفسوری داشت شروع کرد به چرخیدن در حیاط تیمارستان و نگاه کردن به دیوانه‌هایی که در حیاط تیمارستان در حال چرخیدن بودند.

یکی از دیوانگان با خود مشغول بازی فوتبال بود و به کمک داور که آفساید او را اشتباه گرفته بود اعتراض می‌کرد. یکی دیگر از دیوانگان از درختی بالا رفته و بر روی شاخه‌ای از درخت نشسته بود و مسیر را به ناخدا نشان می‌داد. یکی دیگر از دیوانگان پای تخته رفته بود و تدابیر اقتصادی متناسب را برای مستمعین فرضی توضیح می‌داد. 

پیرمرد سفیدپوش که کله کم مو و ریش پروفسوری داشت به دیوانه‌ای رسید که کتاب فلسفی قطوری را در دست گرفته بود و مشغول مطالعه آن بود. پیرمرد سفیدپوش کنار دیوانه کتاب خوان نشست و پس از سلام و احوال پرسی گفت: «تو مانند سایر دیوانگان حاضر در این تیمارستان نیستی. به من بگو اینجا چه می‌کنی؟» دیوانه گفت: «من نیز دیوانه‌ای هستم همچون سایر دیوانگان. به من انگ عاقل بودن نچسبان.» پیرمرد سفیدپوش گفت: «مرا نپیچان. من تفاوت تو را با دیوانه‌های دیگر متوجه می‌شوم.» 

دیوانه گفت: «به نظرم تو نیز مانند سایر دکتر‌های حاضر در این تیمارستان نیستی. پس می‌گویم.» وی سپس افزود: «پدرم وکیل دعاوی بود و می‌خواست من وکیل دعاوی شوم. عمویم تاجر پسته بود و دوست داشت من تاجر پسته شوم. مادرم پزشک متخصص گوش و حلق و بینی بود و می‌خواست من پزشک متخصص گوش و حلق و بینی یا حتی عمومی شوم. معلمانم می‌خواستند از من یک مهندس مکانیک، یک تاریخ نگار، یک جغرافیانگار، یک فیزیکدان، یک شیمی دان و یک انتگرال دان بسازند. هیچ کس مرا، چون یک انسان ندید. پس به اینجا آمدم تا خودم باشم.» 

سپس آهی کشید و از پیرمرد سفیدپوش پرسید: «تو دکتری؟» مرد سفیدپوش از گوشه چشم نگاهی به دیوانه‌ای که می‌خواست خودش باشد کرد و گفت: «نه. من پائولو کوئیلو، نویسنده پرفروش برزیلی هستم که در داستان‌های خود از عبارت‌های عرفانی و پندآموز استفاده می‌کنم. به اینجا آمده ام تا با امثال تو گفتگو کنم و از سخنان شما برای داستان‌های خود الهام بگیرم. آیا راضی هستی جمله زیبا و حکمت آموز تو را در یکی از داستان هایم منتشر کنم؟» وی سپس هرهر خندید و از خود صدای کامیون درآورد و دور شد. دیوانه‌ای که می‌خواست خودش باشد، به دور شدن او نگاه کرد و هیچ نگفت.

گزارش خطا
ارسال نظرات
دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تائید توسط شهرآرانیوز در سایت منتشر خواهد شد.
نظراتی که حاوی توهین و افترا باشد منتشر نخواهد شد.
پربازدید
{*Start Google Analytics Code*} <-- End Google Analytics Code -->