۳ هزار نوجوان مشهدی داوطلبانه به زائران امام رضا (ع) خدمت رسانی می‌کنند وزیر علوم: مسجد باید خانه مردم باشد، نه خانه احزاب مراسم استقبال از کاروان پیاده مشهد - کربلا در میدان شهدا برگزار می‌شود زیارت خِرَدزا مدیرکل میراث فرهنگی: پیش بینی می‌کنیم که حضور زائران در دهه پایانی صفر در مشهد ۳۳ و نیم درصد رشد داشته باشد ورود ۳۹۴ هزار زائر پیاده به مشهد تا شامگاه گذشته (۳۱ مردادماه) | حضور کودکان و جانبازان، جلوه‌های خاص پیاده‌روی تربیت فرزندان امام رضایی (ع) با ترفندی به نام «عادت» نگاهی به تاریخچه عزاداری و موقوفات سوگواری در حرم مطهر امام رضا(ع) بازدید تولیت آستان قدس رضوی از مواکب خدمت‌رسان اطراف حرم امام رضا(ع) تمامی موزه‌های آستان قدس رضوی در روز شهادت امام رضا(ع) تعطیل است انتشار دانشنامه علمی پیامبر اکرم(ص) در فضای مجازی دخترم بهانه آمدنم را جور کرد | روایت مادر و دختری که در مسیر زائران پیاده امام رضا (ع) جز محبت چیزی ندیدند ارائه محصولات فرهنگی بنیاد امام رضا(ع) در مسیر زائران پیاده دهه آخر ماه صفر مهمترین اعمال شب و روز شهادت امام علی بن موسی الرضا(ع) + علت گذاشتن نام رضا برای امام هشتم چیست؟ ویژه‌برنامه‌های رادیو در سالروز شهادت امام رضا (ع) + زمان پخش معرفی علمایی که در حرم مطهر امام رضا(ع) مدفون هستند ورود دسته‌های عزاداری با طبل و سنج به شارستان‌ها در حرم مطهر رضوی ممنوع است بازدید اعضای فراکسیون شعائر اسلامی مجلس از خدمت رسانی به زائران پیاده امام رضا(ع) + عکس نخستین گروه ازعمره‌گزاران ایرانی راهی مدینه شدند (یکم شهریور ۱۴۰۴) اطعام زائران بر سفره پربرکت سلطان خراسان | روایت ۳۱ سال خدمت یک خانواده مشهدی به امام هشتم (ع) + فیلم
سرخط خبرها

بیسکویت‌های خونی

  • کد خبر: ۲۹۰۷۷۰
  • ۰۵ مهر ۱۴۰۳ - ۱۳:۴۰
بیسکویت‌های خونی
مهرداد فلسفه خوانده بود، نمره چشم هایش را کتاب‌ها کرده بودند ۱۰. عینک ته استکانی اش را که می‌زد چشم هایش پشت عدسی ریز می‌شد و فقط وقت وضو گرفتنش می‌شد دید چه چشم‌های درشت و زیبایی دارد.
حامد عسکری
نویسنده حامد عسکری

از تمرینات که بر می‌گشتیم نوبت پذیرایی بود، یک لیوان چای لاهیجان یک بسته بیسکویت گرجی سه سوراخه، هـمــان‌ها کــه چـربی گوارایی داشت و وقتی با چای ترکیب می‌شد در دهان کیف عالم را می‌ریخت لای پرز‌های چشــایی ات و کیفورت می‌کرد. بعد از چند کیلومتر دویدن و سینه خیز و کلاغ پر این تنها دوای درد ما بود که جهان و خستگی اش را قابل تحمل می‌کرد.

مهرداد فلسفه خوانده بود، نمره چشم هایش را کتاب‌ها کرده بودند ۱۰. عینک ته استکانی اش را که می‌زد چشم هایش پشت عدسی ریز می‌شد و فقط وقت وضو گرفتنش می‌شد دید چه چشم‌های درشت و زیبایی دارد. شب‌ها توی سنگر از شناخت ادیان توحیدی و معارف و فلسفه هستی حرف می‌زد.

چریک دانایی بود که از حرف هایش سیر نمی‌شدیم. آن شبی که گفتند حاضر شوید برای عملیات به فرمانده گردانمان گفتم مهرداد را جلو نفرستد، توی دویدن‌ها عینکش بیفتد یک متری اش را هم نمی‌بیند. فرمانده مان هم قبول کرد، به خط که زدیم آخر صف بود، صدای صفیر خمپاره‌ای آمد و انتهای صف ترکید چند نفر در جا رفتند و چند نفر زخمی شدند. ترکشی به گرده مهرداد نشسته بود. 

خون از پهلویش می‌رفت. یکی از بچه‌ها سرش را دامن گرفته بود و مهرداد حرف می‌زد، حرف میزد. عینک حالا روی آن چشم‌های قشنگ نبود، نیازی نداشت به آن دو تکه شیشه. رفیقمان که سرش را به دامن گرفته بود اشک می‌ریخت. آمبولانس آمد، پیکر مهرداد را برد، اشک رفیقمان قطع نمی‌شد. گفتم: مهراد چی گفت؟ رفیقمان گفت: همان طور که نفس‌های آخرش را می‌کشید به من گفت: من چند روز پشت سر هم بیسکویت‌های گرجی ام را نگه می‌داشتم که مرخصی می‌خواهم بروم بدهم به دخترم. حالا می‌گویم نکند این بیسکویت‌ها مال جبهه‌ها بوده و من حق الناس گردنم باشد. خدایا من را ببخش. می‌گفت همین را گفت و شهید شد.

گزارش خطا
ارسال نظرات
دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تائید توسط شهرآرانیوز در سایت منتشر خواهد شد.
نظراتی که حاوی توهین و افترا باشد منتشر نخواهد شد.
پربازدید
آخرین اخبار پربازدیدها چند رسانه ای عکس
{*Start Google Analytics Code*} <-- End Google Analytics Code -->