بوشهر دوباره لرزید (۱۷ دی ۱۴۰۳) مدارس اراک فردا (سه شنبه ۱۸ دی ۱۴۰۳) تعطیل شد مدارس ابتدایی شهر و استان تهران فردا (سه شنبه ۱۸ دی ۱۴۰۳) هم غیرحضوری است قتل پدر توسط فرزند در خرم‌آباد (۱۷ دی ۱۴۰۳) زلزله ۴.۷ ریشتری دهرم در استان فارس را لرزاند (دوشنبه ۱۷ دی ۱۴۰۳) زلزله نسبتا شدید در جنوب استان بوشهر، فارس را هم لرزاند + تصاویر(۱۷ دی ۱۴۰۳) سرپرست دانشگاه فرهنگیان خراسان رضوی منصوب شد خط‌کشی جاده‌های خراسان رضوی با هزینه ۲ هزار میلیارد ریالی خطرات احتمالی درمان‌های غیر استاندارد| افزایش گرایش به سمت عمل‌های زیبایی دندان در نسل Z خبر خوش برای فرهنگیان فاقد مسکن (۱۷ دی ۱۴۰۳) ابهامات گروگان‌گیری رشت | چرا ترک تحصیل فرزندان جدی گرفته نشد؟ پدرم مدیر نفتی بود اختلافات بین دو رفیق منجر به قتل شد | قاتل جسد مقتول را مثله و به آتش کشید شیوع درد‌های قفسه سینه در سنین پایین‌ درباره آدم‌هایی که با اعتراض رانندگی می‌کنند | روی ترمز غر زدن بزن! آیا فرزندآوری در سن بالا خطرناک است؟ درمان تخصصی آسم مقاوم‌به‌درمان در بیمارستان امام‌رضا(ع) مشهد اژه‌ای: مقدمات آزادی زندانیان واجدشرایط هرچه زودتر فراهم شود جذب نیروی جدید در وزارت آموزش و پرورش ثبت آثار تاریخی و طبیعی خراسان رضوی در فهرست ملی، پنج برابر شاخص‌هاست آغاز عملیات خانه‌به‌خانه ایمن‌سازی فلج اطفال در مناطق پرخطر کشور (۱۷ دی ۱۴۰۳) تشدید نظارت کارشناسان بهداشت محیط برای مراسم معنوی اعتکاف ماه رجب  رصد دیدارهای مردمی برخی ادارات در گزارش میدانی شهرآرا | سربلند میان مردم ابلاغ مصوبه تثبیت ظرفیت پزشکی و دندان‌پزشکی توسط رئیس‌جمهور ۹ خودرو لوکس خارجی قاچاق در خراسان رضوی کشف شد + ویدئو پیش‌بینی هواشناسی مشهد و خراسان رضوی، امروز (دوشنبه، ۱۷ دی ۱۴۰۳) | افزایش انباشت آلاینده‌ها تا روز چهارشنبه پاداش فرهنگیان بازنشسته به زودی واریز خواهد شد ماجراجویی تنهایی در جنوب ایران؛ از جزیره کیش تا قشم ارسال اقلام دارویی از طریق پست ممنوع است مبتلایان به SMA تحت پوشش صندوق بیماران صعب‌العلاج قرار می‌گیرند درباره همایش‌هایی در مشهد که بار مشکلات را کم نمی‌کنند | همایش‌هایی برای نمایش
سرخط خبرها
روزنوشت‌های شهری (۴۷)

فردا تعطیل رسمی است!

  • کد خبر: ۱۷۵۹۶
  • ۲۴ بهمن ۱۳۹۸ - ۱۰:۰۶
فردا تعطیل رسمی است!
حجت الاسلام محمدرضا زائری کارشناس مسائل فرهنگی
شنبه - دکتر جوان و استاد دانشگاه که مسئولیت مهمی در یکی از نهاد‌های رسمی دارد در حالی که موقع ورود به سالن دستم را می‌فشارد آهسته می‌گوید: این‌دفعه دیگه پیاده‌ام. توی روزنوشت‌ها بنویس که من را دیده‌ای! می‌خندم و سری تکان می‌دهم. قصه‌اش این است که مدتی قبل او را در حال رانندگی دیده بودم و گفته بود: اسم من را توی روزنوشت‌ها بنویس! جواب داده بودم که من فقط از اتوبوس و مترو می‌نویسم!
یکشنبه- توی ترافیک وسط اتوبان جوان‌های دست‌فروش دست‌هایشان را بالا آورده‌اند و در هوا تکان می‌دهند. سی‌دی موسیقی جدید و ورق بازی می‌فروشند و هنگامی که به ماشین‌ها می‌رسند به سرنشینان خودرو‌ها اشاره می‌کنند: آلبوم جدید، بازی! من جلو ماشین، کنار راننده نشسته‌ام. با دیدن من دست‌هایشان را پایین می‌آورند و در سکوت می‌گذرند.
دوشنبه- زنی گدا آهسته در حاشیه پیاده‌رو قدم می‌زند و از رهگذران پول می‌خواهد. به زن و شوهری میان‌سال می‌رسد که دست همدیگر را گرفته‌اند و قدم می‌زنند. زن از دور به من اشاره می‌کند و می‌گوید: برو از این بگیر! وقتی دارم دست توی جیبم می‌کنم که پولی برای زن گدا پیدا کنم، شوهرش لبخندی می‌زند و از کنار هم می‌گذریم.
سه‌شنبه- هنوز همه‌جا از برف دیشب سفید است و گوش‌هایم از سوز سرما سرخ شده، اما وقتی ماشین را در خیابان فرعی پارک می‌کنیم و کم‌کم نشانه‌های جمعیت در خیابان‌های جلوتر پیدا می‌شود سرما را فراموش می‌کنیم. پرچم‌های رنگی ایران و پوستر‌های سردار سلیمانی همه‌جا دیده می‌شود و صدای سرود از بلندگو‌ها می‌آید. شور و هیجان حضور حماسی مردم در راهپیمایی بیست‌ودوم بهمن بعد از ۴۱ سال همچنان حفظ شده است. دیدن کودکان خردسال در آغوش پدر‌ها و مادر‌ها و نوزادان خوابیده در کالسکه‌ها شورانگیزترین صحنه‌های این شکوه تاریخی است.
چهارشنبه- پیرمردی توی شلوغی بی‌آر‌تی خود را به‌سختی بالا می‌کشد و از همان‌جا شروع می‌کند به آواز خواندن. همه با کنجکاوی سرک می‌کشند و پیرمرد می‌گوید: آهنگ درخواستی می‌خوانم! بعد به مردی که روی پله انتهای اتوبوس ایستاده اشاره می‌کند: بالای سن ایستاده‌ای و جای من را گرفته‌ای!   مرد می‌خندد و جایش را به او می‌دهد. چند لحظه حال و هوای اتوبوس را عوض کرده است. مسافران دارند می‌خندند و سر به سرش می‌گذارند. وقتی پیرمرد بالای پله می‌ایستد، از بطری کوچک آب چند قطره می‌نوشد و نفسی تازه می‌کند و بعد بطری را مثل میکروفون در دست می‌گیرد و می‌گوید: شنوندگان عزیز! با قسمت دیگری از برنامه «گل‌های رنگارنگ» رادیو در خدمت شما هستیم! سپس یکی‌یکی نام هنرمندان مهمانش را اعلام می‌کند و با سبک‌های مختلف می‌خواند. هر بار هم در میان کف زدن و تشویق مسافران اتوبوس، در بطری را باز می‌کند و می‌گوید: بگذارید قدری بخورم تا حس بگیرم! یکی از مسافران با صدای بلند می‌پرسد: چیه که این‌قدر خوب حس می‌ده؟ قبل از پاسخ پیرمرد، من که کنار پله نشسته‌ام می‌گویم: آبه. نگران نباشید! من اینجا کنترل می‌کنم! همه می‌خندند و پیرمرد ادامه می‌دهد: فردا پنجشنبه، تعطیل رسمیه! می‌تونید استراحت کنید! بعد در جواب نگاه‌های پرسشگر ادامه می‌دهد: تولد منه! آخرش هم دعا می‌کند: خدایا، گناهان ما رو به ریال، و ثواب‌های ما رو به دلار حساب کن! در میان خنده‌های شاد و کف‌زدن‌های پیاپی مسافران، من هم پولی کف دستش می‌گذارم، به پاس تلاش موفقش برای عوض کردن حال و هوای همه‌مان!
پنجشنبه- پسر شش‌هفت‌ساله به شکم دختر جوان می‌زند و با لگد بساط دست‌فروش را به هم می‌ریزد. توجه همه رهگذران به او جلب شده که می‌رود و برمی‌گردد و با مشت به این و آن می‌کوبد. همین‌طور که راهم را می‌روم، کنجکاو شده‌ام که ببینم چرا تنهاست و چه می‌کند. اگر کودک کار است چرا چیزی نمی‌فروشد و اگر با کسی همراه است چرا جلوش را نمی‌گیرند؟ ناگهان صدای زنی بلند می‌شود: بیا پسرم، بیا! زن تقریبا روسری‌اش افتاده لباس قرمز جیغی به تن دارد و مشغول مکالمه با تلفن است و هم‌زمان بر سر کسی آن سوی خط جیغ می‌کشد! کودک اعتنایی به او نمی‌کند و به سراغ در یکی از ساختمان‌ها می‌رود و زنگ می‌زند و فرار می‌کند. به‌وضوح بی‌تاب و ناآرام و غیرطبیعی است. هیچ شرح و توضیحی ضرورت ندارد. دلم برایش می‌سوزد.
گزارش خطا
ارسال نظرات
دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تائید توسط شهرآرانیوز در سایت منتشر خواهد شد.
نظراتی که حاوی توهین و افترا باشد منتشر نخواهد شد.
پربازدید
{*Start Google Analytics Code*} <-- End Google Analytics Code -->