حسن فتحی با پایان فصل اول «ازازیل» از این سریال خداحافظی کرد آمار فروش نمایش‌های روی صحنه تئاتر در مشهد طی هفته گذشته (۲۳ فروردین ۱۴۰۴) «تد کاچف» خالق فیلم رمبو: اولین خون درگذشت شیرمحمد احمدی، استاد قیچک‌نواز کرمانی درگذشت راهیابی «ملوپینک» در بخش لفابریک جشنواره کن ماه آسمان ادب | یادی از قمر آریان، نویسنده و پژوهشگر فقید خراسانی آمار فروش سینما‌های خراسان‌رضوی در هفته گذشته (۲۳ فروردین ۱۴۰۴) مروری بر سه کتاب از جلیل عرفان‌منش که با تمرکز بر هجرت امام‌رضا(ع) نوشته شده‌اند ۲ جایزه جشنواره مستند نیون به سینماگران ایرانی رسید صفحه نخست روزنامه‌های کشور - شنبه ۲۳ فروردین ۱۴۰۴ بازیگران سریال استخوان‌سوز معرفی شدند مستند «اپوش» در راه روسیه جایزه جشنواره هلندی به فیلم شوتی از ایران رسید آخرین آمار فروش سینمای ایران | «دایناسور» همچنان در صدر علت لغو کنسرت عرفان طهماسبی در اهواز چه بود؟ بدلکاران هم صاحب اسکار شدند برنامه‌های هفته هنر انقلاب اسلامی خراسان رضوی آغاز شد مهراب قاسم‌خانی همکاری‌اش با مهران مدیری برای ساخت سریال تلویزیونی را تکذیب کرد
سرخط خبرها

حکایت لویی یادشده و پیرمرد روستایی قبلی

  • کد خبر: ۲۹۵۷۶۹
  • ۰۱ آبان ۱۴۰۳ - ۰۸:۵۵
حکایت لویی یادشده و پیرمرد روستایی قبلی
مرد روستایی گفت: یک لیوان دیگر بخوری مدعی می‌شوی خود مسیح هستی. یک لیوان دیگر هم بخوری مدعی می‌شوی خود خدا هستی. وقتی جنبه نداری چرا نوشیدنی گازدار می‌خوری؟ 

لویی بیست و یکم، پادشاه مقتدر فرانسه که علاقه بسیاری به گشت و گذار و شکار و تفریحات سالم داشت، روزی به همراه ملازمان و محافظان و کاسه لیسان و پاچه خواران برای اسب سواری و تمدد اعصاب به خارج از پاریس رفت، اما وقتی سوار اسب شد، اسب بنای وحشی بازی گذاشت و لویی یادشده را برداشت و به تاخت از اردوگاه دور شد. اسب رفت و رفت تا در وسط جنگل‌های سن سباستین سفلی در کنار کلبه‌ای روستایی توقف کرد. در این هنگام پیرمردی از کلبه روستایی بیرون آمد و از لویی یادشده پرسید: فرمایشت چیست؟ لویی یادشده گفت: این پیرمرد جنگلی، اسب مرا برداشت و به اینجا آورد و من خیلی گرسنه و تشنه هستم.

مرد روستایی لویی یادشده را به داخل کلبه دعوت کرد و یک قرص نان و دو عدد سیب زمینی آب پز جلو او گذاشت. لویی یادشده سیب زمینی و نان را خورد و سیر شد و گفت: دیگر چیزی نداری؟ مرد روستایی گفت: نوشیدنی گازدار نیز موجود است. لویی یادشده گفت: بده. مرد روستایی یک لیوان نوشیدنی گازدار به لویی یادشده داد. لویی یادشده پس از آنکه نوشیدنی گازدار را نوشید، گفت:‌ای پیرمرد جنگلی، می‌دانی من کی هستم؟ مرد روستایی گفت: به نظر می‌رسد آقازاده ای، پسر وزیری وکیلی کسی باشی. 

لویی یادشده گفت: من از نزدیکان پادشاه هستم. وی سپس یک لیوان نوشیدنی دیگر درخواست کرد. مرد روستایی یک لیوان دیگر نوشیدنی گازدار به وی داد. لویی یادشده نوشیدنی گازدار را نوشید و گفت: می‌دانی من کی هستم؟ مرد روستایی گفت: الان خودتان فرمودید از نزدیکان پادشاه هستید. لویی یادشده گفت: نه پیرمرد، من خود پادشاه هستم. وی سپس یک لیوان نوشیدنی دیگر درخواست کرد. 

مرد روستایی گفت: تمام شد. لویی یادشده گفت: چرا؟ مرد روستایی گفت: یک لیوان دیگر بخوری مدعی می‌شوی خود مسیح هستی. یک لیوان دیگر هم بخوری مدعی می‌شوی خود خدا هستی. وقتی جنبه نداری چرا نوشیدنی گازدار می‌خوری؟ 

در این هنگام سروصدایی از بیرون کلبه برخاست و دقایقی بعد ملازمان و محافظان لویی یادشده که در جست وجو برای یافتن لویی یادشده بودند، به کلبه روستایی رسیدند و لویی یادشده را پیدا کردند و به او ادای احترام کردند. لویی یادشده نگاهی به مرد روستایی انداخت و گفت: دیدی راست گفتم؟ مرد روستایی که تابه حال از نزدیک پادشاه ندیده بود خرقه بر تن درید و مدهوش شد. ملازمان به صورتش آب پاشیدند و او را به هوش آوردند و پول نان و سیب زمینی و نوشیدنی گازدار را حساب کردند و یک انعام تپل هم رویش گذاشتند و خداحافظی کردند و رفتند. پیرمرد روستایی نیز دیگر آن پیرمرد روستایی قبلی نشد.

گزارش خطا
ارسال نظرات
دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تائید توسط شهرآرانیوز در سایت منتشر خواهد شد.
نظراتی که حاوی توهین و افترا باشد منتشر نخواهد شد.
پربازدید
{*Start Google Analytics Code*} <-- End Google Analytics Code -->